جنگ هشت ساله ی ایران و عراق در دهه ی شصت شمسی (هشتاد میلادی)، جان نیم میلیون انسان را گرفت و خسارتها، زخم ها و آسیب های جسمی و روانی بیاندازهای به هر دو طرف درگیری تحمیل کرد. پس از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ شمسی و استقرار همزمان جمهوری اسلامی، نگرانی های شدید جامعه ی بینالمللی از احتمال نفوذ و گسترش انقلاب ایران به بقیهی خاورمیانه افزایش پیدا کرد. این نگرانی پس از اظهارات رادیکال رهبران انقلاب مبنی بر”صادرات” انقلاب شدت گرفت. در واقع اگر بخواهیم دقیق تر حقیقت این نگرانی را بررسی کنیم بایستی به ظهور یک شبه ایدئولوژی در بین جهان دو قطبی شده توسط شرق و غرب، ترکیبی از مذهب و دموکراسی، و انقلابی جدید که خود را در تقابل با ایده آل های دو قدرت بزرگ یعنی سرمایه داری لیبرال دموکراسی غرب و کمونیسم اتحاد جماهیر شوروی تعریف میکرد و عملا موفق به سرنگونی نظام سلطنتی وابسته به غرب شده بود اشاره کنیم. تحقق یافتن این ترس ِ قدرت های وقت و البته صدام حسین، رئیس جمهور پنجم و مستبد عراق بود که آغازگر جرقه های جنگ شد. جنگی که ظاهرا بر سر یک مناقشهی مرزی بود؛ تمی تکرارشونده در اختلافات بین کشورها. نزاع بر سر خاک که البته از نظر استراتژیک و جغرافیای اقتصادی برای هر دو طرف مسئله ای حیاتی بود، کاتالیزوری شد برای مادیت پیدا کردن نگرانی های بین المللی از انقلاب اسلامی. عراق به عنوان نماینده ای عمل کرد که به وسیله آن این نگرانی ها برطرف شود. این امر در میدان جنگ هم قابل مشاهده بود؛ به عنوان نمونه گزارش های اردوگاه های جنگیْ تفاوت بین آمار سربازان اسیر شده در هر کشور را نشان می دهد. اسرایی که در عراق اسیر شده بودند تمامن ایرانی بودند در حالیکه اسرای عراقی که در ایران زندانی بودند ملیت های ناهمگن و مختلفی داشتند. همچنین حمایت تمام و کمال غرب از عراق نشان دهندهی نقش ویژهی عراق در جنگ با ایران بود.
آیت الله خمینی رهبر جمهوری اسلامی ایران (۱۳۶۸-۱۲۸۱)، در این سوی درگیری ، این جنگ را “جنگی تحمیلی” عنوان کرد، و بنابراین، دفاع از خود و حفظ یکپارچگی ملت در برابر چنین تهدیدی برای جمهوری اسلامی ایران بسیار طبیعی و مشروع مینمود. با این حال همچنان نیاز بود که احساسات ملی گرایانه به جهت جذب و بسیج کردن سربازان ِ بیشتر در برابر تهاجم عراق برانگیخته شود. به این منظور، برای پیریزی، تقویت و تشدید احساسات ملی گرایانه، موضوعات مذهبی که از قبل با ارزش های انقلابی در هم آمیخته شده بود به طور گسترده تبلیغ شد. سرزمین، “مقدس” تلقی شد و از جان گذشتگی نه تنها ستودنی بلکه وظیفه ای بیقید و شرط عنوان شد.
«در طول مراحل اولیه جنگ، مردان نخستین نمایندگان برای شهادت محسوب می شدند. با این حال با گذشت زمان و طولانی شدن جنگ حتا پسرهای دوازده ساله نیز برای جنگیدن در مقابل دشمن تشویق می شدند. این پسران با کلیدی نمادین بر گردنشان به میدان مین میرفتند. کلید وسیله ای برای باز کردن درهای بهشت بود که ورود به آن در صورتی که شهید میشدند به آنها وعده داده شده بود.» (فائقه شیرازی)۱
اکنون بعد از گذشت بیست سال از پایان جنگ، یادواره های شهدای “دفاع مقدس” (عنوان ابداعی حکومت ایران) در سراسر ایران دیده می شود. یادوارههایی در قالب بیلبوردهای عمومی، دیوارنویسیهای شهری، شعارنویسی، پوستر و اشکال گوناگون رسانه ای. آیت الله خمینی مدام در سخنرانی های خود با بازتعریف مفهوم فداکاریْ جایگاه شهدا را رفیع میخوانْد و بالا میبرْد؛ فداکاریای که برای حفاظت از سرزمین مقدس بسیار مهم بود. این زمینْ هر چه بیشتر زنانه میشد تا احساسات ِ از نظر فرهنگِ مردسالارانه “مردانه” و درهمتنیده با هنجارهای مذهبی را هر چه بیشتر برانگیزاند. قدرت، به این شیوه، هنجارهای جنسیتی ِ از پیش موجود را به منظور تاثیر گذاری بر توده به جهت پیوستن به جنگ و حمایت از آن برای اهداف خود به کار گرفت.
در این مقاله استدلال خواهم کرد که از جان گذشتن داوطلبانهی گستردهی شهدای ایران و مشارکت بیشمار غیر نظامیان شامل پسرهای نوجوان و پیرمردها در هشت سال جنگ بین ایران و عراق ممکن نبود مگر با گفتمان ِ از پیش موجود ِ مردسالاری و فالوسمحوری در فرهنگ و پیشینه های تاریخی جامعه ایرانی. این امر امتداد «سمبولیسم جنسیتی بسیار قدرتمندی»(لانگفورد)۲ است که به صورت یک شبکهی معنایی خاص در فرهنگ و تاریخ جامعه آن زمان حضور داشت. همانطور که گلداشتاین می گوید «جنگ بیش از آنکه یک سلسله اتفاقات باشد یک سیستم در امتداد زمان است. … در فهمیدن نقشهای جنسیتی جنگ، پتانسیل در گرفتن جنگ بیش از وقوعش اهمیت دارد.»۳ (گلداشتاین، صفحهی ۳) گذشته از این، با برداشتی از نام کتاب گلداشتاین «جنگ و جنسیت: چگونه جنسیت نظام جنگ را شکل می دهد و بالعکس»، من استدلال میکنم که رابطهی میان جنگ و سایر گفتمانها، مثلن گفتمان جنسیت، رابطه ای دو جانبه است است، یعنی نه تنها گفتمان های از پیش موجود به بسیج کردن داوطلبان برای از جان گذشتگی در جنگ کمک می کند بلکه احتمال وقوع جنگ به تنهایی کافی است برای برساختن سوژهها، هویتها و دوگانه۴ هایی خاص.
این مقاله به دو قسمت تقسیم شده است. قسمت اول به بررسی پیشینه های فرهنگی و تاریخی قبل از انقلاب اسلامی میپردازد در حالیکه قسمت دوم با نگاه به این موضوع که چگونه انقلاب به جهت ایجاد معانی جدیدی در راستای اهداف و مقاصد ایدئولوژیکش آن مفاهیم از پیش موجود را در اختیار خود گرفت، از آنها بهره برداری و آنها را تقویت کرد. مفهوم «وطن»، تمایز جنسیتی، تم های مذهبی، نمادهای پُردلالت۵ و آداب و رسوم در هر دو بخش مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
پیشینه
مفهوم «وطن» همانطور که میشل لانگ فورد در مقاله خود راجع به «جنسیت در سینمای جنگ معاصر ایران» بدان اشاره کرده است، در طول تاریخ دستخوش تغییرات قابل توجهی شده است. این اصطلاح ابتدا در تصوف و ادبیات عرفانی ایران مفهومپردازی شد. مفهوم وطن اکیدن با «بازگشت به زمین» همراه بوده است، بازگشت به «اصل خویش»، به «گور» و در نهایت به مادر. به این ترتیب «مفهوم صوفی ِ وطن وصل شد به مفهوم وطن به عنوان مادر. گور/زمین معنی مادری را گرفت که انسان به آن باز می گردد.» با این حال مفهوم وطن در طول قرن سیزده شمسی تغییر یافته است. این تغییر پس از دوران انقلاب مشروطه اتفاق افتاد که ملهم از تأثیر فزایندهی پروژهی مدرنیته اروپائیْ نقطه عطفی در تاریخ سیاسی ایران به شمار می رود. در طول این مرحله تمرکز بیشتر بر روی بعد مادی مفهوم وطن قرار میگیرد تا بعد معنوی آن. به عبارت دیگر دال وطنْ با زمین واقعیای که با مرزهای مشخصی تعریف میشود یکی شد؛ وطن همان خاک شد. با این حال، عنصر مادر همچنان ارتباطش را با این واژه (وطن) حفظ کرد. در واقع، زنانگی سرزمین، وطن، حتا به صورت برجسته تر به قرن حاضر انتقال یافته است. به این ترتیب، وطن، به گونهای سمبلیکْ مادری شد که در حال مرگ است و نیاز به حمایت دارد. این مادر آسیبپذیر در نهایت نیاز به سپری دفاعی دارد که تهدیدات موجود و احتمالی که توسط “دیگری” تحمیل می شود را دفع کند، که من در این مقاله سعی دارم با نگاهی انتقادی بدان بپردازم. پیوند برادری بین هم وطنانْ بافت و شالودهی محکمی را فراهم می آورد و از آن سپری دفاعی ساخته خواهد شد.
«وطن مدرنْ قلمروی زمینی ایران میشود. مفهوم عشق ِ به وطن جایگاه خود را حفظ میکند، اما این عشق به یک امر زمینی/دنیوی و وظیفه شهروندی (ملّت) برای حفظ کشور خود در برابر تجاوزات خارجی تبدیل می شود. حفاظت نکردن از وطن و شکست خوردن در آن به معنای از دست دادن شرافت و عزت مردمان آن خواهد بود. هنگامی که وطن اینگونه مفهومی مییابد، افراد در برابر تهاجمات به مانند یک روح متحد می شوند و هر آنچه برای آنان عزیز است را قربانی می کنند تا از حقوق و شرافت و عزت ِ در خطرشان محافظت کنند.»(افسانه نجمآبادی)۶
دوگانهی جنسیتی مرد/زن در طول تاریخ ایران کم و بیش همانند بقیهی جوامع پیشامدرن بوده است. در این پارادایم رایج، “مردی” با مفاهیم زمختی، سرکوب عواطف، قوت، و “مردانگی” تعریف می شود. در آن سوی این تضاد دوقطبی، زنان به عنوان موجوداتی منفعل، ضعیف، عاطفی و آسیب پذیر در نظر گرفته می شوند. این تضاد به جنبههای مشابه دیگر جامعه بسط پیدا میکند و دوگانههای مشابهی مانند فضای عمومی/فضای خصوصی، وابستگی/استقلال، فاعلیت/انفعال و غیره را برمیسازد. این تضاد فاحش بین مردان و زنان به ویژه در کشورهای جهان سوم هنوز نیز به وضوح قابل مشاهده است، به عنوان مثال در تقسیم کار بین زن و مرد—زنان منصوب به خانه داری و مردان منصوب به کار در خارج از خانه، در اسباب بازی های متفاوتی که به کودکان داده می شود، در موعظههای تاکیدآمیز “مرد گریه نمی کند” یا “دختر باید عفیف و پاکدامن باشد” و به ویژه در امر جداسازی دختران و پسران در ایران از همان سنین اولیه.
همانطور که در بررسی “جنگ و جنسیت” جاشوا گلداشتاین۷ گفته شد، محقق شدن این تفکیک جنسیتی به بهترین شکل ممکن توسط القای مفهوم “شرم” تثبیت و تضمین شده است. نویسنده با تغییر شعار سیمون دوبووار “انسان زن به دنیا نمی آید، زن می شود” به “مردها ساخته می شوند، مردها زاده نمیشوند”، به فرایند خاصی که در آن یک پسربچه چگونه به تبدیل به مرد میشود، اشاره می کند.
«پتانسیل همیشگی برای جنگ، باعث میشود که فرهنگ، مذکرها را، عمداً و به طور سیستماتیک، با تخریب کردن ظرفیتهای عاطفیشان (که از لحاظ بیولوژیک شبیه ظرفیتهای زنان است) دگرگون کند. در نتیجه، “مردانگی”، موقعیتی ساختگی/مصنوعی که اشخاص باید به طور انفرادی به آن دست یابند، معمولن حول نیاز یک فرهنگ به سربازان شجاع و منضبط برساخته میشود.»۸
او به نمونه های بسیاری در زمینه های فرهنگی مختلف در جوامع مختلف دنیا اشاره می کند که هر کدام نشان دهندهی آداب و رسوم عجیب و دردناکی است که به پسران تحمیل می شود. پسر برای آنکه مرد شود بایستی سرسخت باشد و درد را بدون کوچکترین لرزشی تحمل کند و در صورت شکست در برابر همچون امتحانهایی مورد تمسخر و تحقیر قرار خواهد گرفت. به عبارت دیگر با القای احساس شرم در سوژهها مفهوم جنسیت شکل می گیرد.به طور خاص، در ایران، تمامی فرایند آزمون و اثبات “مرد بودن” در سرتاسر ادبیات، حول معانی واژه “مرد” شکل گرفته است. در سرتاسر اشعار ایرانی غیرمعاصر، واژه های “مرد” ،”مردانگی” و “جوانمردی” به مفاهیمی چون “شجاعت”، “شهامت” و “از خود گذشتگی” و به طور ضمنی “از جان گذشتگی” دوخته شده است. علاوه بر این در اشعار حماسی فردوسی، حماسهی ملی ایران و جهان فارسیزبان، و همچنین در عصر پهلوی، سنتی به نام پهلوانی رواج داشت که بدیهی است هم در اشعار و هم در دنیای واقعی منحصرن توسط مردان انجام میگرفته است. پهلوانْ قهرمانی است با ویژگی هایی اغراق آمیز از جوانمردی که در واقع “مردانگی” خود را از طریق مبارزه و شرکت در جنگ اثبات می کند.
در گفتمان اسلامی در ایران با مفهوم شهادت روبه رو می شویم، واژه عربی شهادت به معنای آن است که شهید برای تصدیق ایمان خویش، در راه آرمانی والا مانند اعتقادت مذهبی، “حقیقت”، یا در راه خدا جان خود را فدا می کند. در میان وقایع تاریخی اسلام، تراژدی نبرد کربلا برای شیعیان از اهمیت زیادی برخوردار است.
فائقه شیرازی شهادت امام حسین را رویدادی مهم عنوان کرده است:۹
«[شهادت] یک کنش ایثارگرانه است که از میل به تکان دادن وجدان مسلمانان برای بازسازی اخلاق جامعهی مسلمان همانطور که محمد آن را ساخته بود ناشی میشود. [مومن، ۱۹۸۵: ۶۳] جامعهی مسلمان توسط حکام اموی تهدید میشد؛ شهادت حسین برای مکتب شیعه نوعی توجیه فکری و تقدیسسازی فراهم کرد.
از دید شیعیان، امام حسین در جنگ کربلا در حالیکه توسط ارتش یزید شکست خورد شهید شد. با این حال، شکستش تبدیل به پیروزی میشود. الله به حسین جایگاهی در بهشت اهدا میکند و نقش واسطه را در روز جزا برایش محفوظ میدارد. برای شیعیان، رستگاری از طریق تقلید رنجهای حسین حاصل میشود. درنتیجه، در اسلام شیعه، شهادت به عنوان یک پاداش در نظر گرفته میشود و شهید را فردی سعادتمند و مورد مرحمت قرار گرفته میدانند. از این رو، داستانهایی که رنجها و از خود گذشتگی های شهیدان گذشته را بازگو میکنند به عنوان انگیزههایی قدرتمند برای تشویق فرد باایمان به کنشگری به کار گرفته میشوند.»
و در همان مقاله شیرازی مینویسد:
«از آنجایی که شهادت بخشی جداناشدنی از اسلام شیعه و تاریخ ایرانی است، آیت الله خمینی به تفصیل از مفهوم شهیدان و فضایل شهادت صحبت میکرد. زمانی که ملت را خطاب قرار می داد، یکی از عبارات مکررش “ملت شهید پرور” بود. در یکی از خطابههایش او بیان کرد که وقتی “خانوادهی [به اسارت گرفتهشدهی] امام حسین (بعد از شهادتش) به حضور شیطانی یزید برده شدند، حضرت زینب (خواهر امام حسین)، سلامالله علیه، گفت: “چیزی که ما تجربه کردیم بسیار زیبا بود”» (شیرازی، صفحهی ۹۷)
این تجربهی زیبا که زینب از آن حرف زد همان اعتقادی است که شهیدان مستقیم به بهشت میروند. مرگ امام حسین به این ترتیب مناسبتی برای تجلیل و نه برای سوگواری بود.
اظهار نظر ذیل توسط آیت الله خمینی به روشنی عقایدش دربارهی شهادت را نشان میدهد:
عزیمت یک فرد متکامل، شهادت یک شخص متکامل در چشمان اولیای خدا زیبا است—نه به خاطر این که آنها جنگیدهاند و کشتهاند، بلکه به خاطر این که جهادشان در راه خدا بوده است، به خاطر این که قیامشان فی سبیل الله بوده است. شهادت را سعادت دانستن به خاطر این نیست که آنها کشته شدهاند. آدمها در طرف دیگر [جنگ] هم کشته میشوند. سعادتشان [شهیدان] به این خاطر است که انگیزهشان اسلام است.
از آن زمان تا کنون، مرگ حسین در آن جنگ بسیار تکریم و پاسداری شدهاست. با وجود تفاسیر گوناگون از واقعیت این رویداد تاریخی، برای مسلمانان شیعه، حسین نماد از خود گذشتگی، شجاعت و مقاومت است. او همچنین به عنوان کسی که خودش را قربانی حق کرده است شناخته می شود. این تشریفات مذهبی برای مسلمانان و به ویژه ایرانیان به عنوان بزرگداشت یک ترومای برگزیده۱۰ عمل میکند که پس زمینهی مناسبی برای ایرانیان به جهت “برساختن یک هویت زخمدیدهی ایرانی-اسلامی که میتوان آن را در موازنه/مقابله با دشمن قراد داد”۱۱ مهیا می سازد. علاوه بر امام حسین که قرار است الگوی پسران یک ملت باشد—پسران ِ پدر، امام خمینی—نماد پردلالت دیگری نیز در ایران ِ پس از انقلاب وجود دارد که کسی جز مادر امام حسین یعنی فاطمه زهرا نیست. همانطور که حسین “سالار شهیدان” نامیده می شود فاطمهی زهرا به “امّ الشهدا” معروف است.
پس از انقلاب
انقلاب ایران، همانطور که به طور خلاصه در مقدمه به آن اشاره شد نقطه عطفی در تاریخ آن ملت است. انقلاب، اشتیاق آتشینی برای نابودی یا تغییر ریشهای تمام نهاد های از پیش فعال داشت. انقلاب برای انجام چنین پروژهی بلندپروازانه ای به یک ایدئولوژی برای بسیج کردن توده مردم نیاز داشت. بخش عمدهای از این ایدئولوژی برخاسته (و مصادره شده) از بدنهی روشنفکران یا افراد وابسته به آنان—که البته جرقههای اعتراض را همانها آغاز کرده بودند—نبود بلکه برخاسته از “مذهب” بود. در نتیجه این ایدئولوژی انقلابیْ آغازگر نوعی تغییر معرفت شناختی شد. در همان سال های نخستین انقلاب، مؤلفه ها و ارزش های فرهنگی متعددی از متن فرهنگ و مذهب ِ از پیش موجودْ از نو معرفی و بازسازی شدند.
ایدئولوژی انقلابی دراکثر موارد تمایز جنسیتی را دستنخورده باقی گذاشت و آن را با شدت و حدت بیشتری تقویت و از آن بهره برداری کرد. اندکی پس از انقلاب، زنانْ موظف به پوشیدن حجاب در فضای عمومی شدند؛ حرکتی بی سابقه که فضای عمومی را تمام و کمال از فضای خصوصی جدا می کرد. شایان ذکر است که این دوگانه (عمومی/خصوصی) و شکل گیری ایدئولوژی همبستهاش قبل از انقلاب هم وجود داشته است، اما پس از انقلاب، همانند بسیاری موارد مشابه در دنیا که از شرکت زنان در جنبشهای اجتماعی استقبال میشود و بعد از آن نقش زنان به فراموشی سپرده میشود، این تضاد را به نهایت خود رساندند. با این کار، تلاش شد تا زنان به فضاهای خصوصی بازگردند و مخفی شوند و تحت محافظت درآیند، و مردان به جنگ یا خدمت سربازی اعزام می شدند. زنان به نوعی تشویق یا، به عبارتی دیگر، مجبور میشدند به آن زنی که ایدئولوژی از آنان انتظار دارد یعنی عفیف، فرمانبردار و پاکدامن تبدیل شوند و مردان برای به سرسخت و قوی بودن تربیت شوند. در حقیقت ایجاد چنین تمایزی برای اجرای مناسب نقش های جنسیتی لازم و ضروری است. تنها از طریق شکاف رادیکال بین آن دو (زن و مرد) است که هویتیابی هر کدام با هنجارهای مربوط به خود ممکن و تضمین خواهد شد. این واقعیت که مناطق جنگی و خدمت نظامی در انحصار مردان است و زنان کاملن از آن فضا بیرون گذاشته شدهاند میتواند به خوبی روشنگر این امر باشد. اگر به زنان اجازه داده می شد تا در فعالیت های نظامی شرکت کنند، هویتیابی مردان با “مردانگی” با پارادوکسی لاینحل مواجه میشد. مرد چگونه می تواند مرد باشد در حالیکه زنان هم همان کارهایی را انجام می دهند که قرار است تشکیل دهندهی “مردانگی” باشند؟
با استفاده از این به کار گیری و تقویت کلیشههای جنسیتی، و بهرهبرداری از مفهوم “وطن” که از آغاز مدرنیتهی ایرانی به صورت مونث/مادر مفهومپردازی شده است، جمهوری اسلامیِ نوپا یک پارادایم بینهایت ساده درست کرد. پارادایمی که در آن سرزمین مادری، وطن، که زیر تهدید حملهی سبعانه و شیطانی ِ”دیگری” قرار گرفته است، نیاز فوری به حمایت و محافظت دارد. «حکومت با استفاده از اصطلاح “دفاع مقدس”، جنگ را با موفقیت تبدیل به امری مقدس کرده است که در نتیجه مرگ افراد بیشماری را که به عنوان شهید در دفاع از ملت خود برخاسته اند را توجیه میکند.» (فائقه شیرازی)۱۲
فراتر از اینها، میهن به عنوان ماهیتی مقدس، پاک (آلودهنشده)، بکر و دست نخورده توصیف می شود. تمامی این واژگان در گفتمان اولیای امور بعد از انقلاب و در نتیجه در جامعه برجستهتر و پررنگتر شد. اول اینکه، “بکارت” برای دختران، در ایران، امریست که به آن بسیار تأکید میشدهاست و اکنون نیز در بسیاری خانوادهها تأکید میشود تا حدی که بکارت نوعی تقدس به شمار می رود. اگر دختری قبل از ازدواج بکارت خویش را از دست دهد این بدان معناست که “پاکدامنی” و “تقدس” خود را از دست داده است و در نتیجه خانواده اش حیثیت خود را از دست دهد. در برخی گروههای قومی هنوز هم سنت نشان دادن دستمال خونی به خانواده داماد پس از اولین شب ازدواج رواج دارد. بسیاری از خانواده های مذهبی برای موافقت با ازدواج پسرشان تقاضای گواهی پزشکی بکارت عروس میکنند. بنابراین عدم بکارت دختر به عنوان “رسوایی” تلقی خواهد شد و برای پدرش “بیآبرویی” تلقی خواهد شد. دوم اینکه “پاکی” در گفتمان مذهب در ایران اهمیت بسیار زیادی دارد. واژه عربی “نجس” با اینکه معنای لغویاش “کثیف” است، در عمل به چیزهایی اطلاق می شود که به نوعی تابو محسوب می شوند، مانند سگ و ادرارش، خوک و مدفوعش و در برخی از افراطیون و متعصبین مذهبی به هر آنکه مسلمان نباشد نسبت داده میشود. بنابراین هر آنچه یا هر که نجاستی را لمس کند “پاکی” خویش را از دست داده و باید خودش را منزه سازد. سوم اینکه “تقدس”، همطنین با کلمات و واژه های پراستفادهی دیگری میشود مثل کلمهی عربی “حریم” که به معنای فضای خصوصیای است که هیچ غریبهای نباید به آن دست یابد یا تجاوز کند، و در نتیجه “مرز”ی را ایجاد می کند که از آن حریم حفاظت می کند و قلمروی آن را از نفوذ “بیگانگان” حفظ می کند، و صفت این اسم، “حرمت”، به معنای مقدس و ممنوع بودن است. بدین ترتیب، به غیر از ارتباط بین رحم زن و باروری او تناظر پردلالت دیگری میان “زن” و “زمین” آشکار میشود. همانطور که گفته شد زنان به حوزه خصوصی و درنتیجه به “خانه” پیوند خورده اند. وطن نیز به نوعی “خانه”ی فرد تلقی می شود. خانه، در فرهنگ ایرانی-اسلامی حوزه خصوصی ِ ساکنان مرد خانواده است و اکیدن از فضای عمومی جداست. در نتیجه، زن و خانه (سرزمین، کشور) –که من سعی دارم نشان دهم چگونه از نظر روانی مانند یکدیگر و به یک معنی اند—به یک سپر محافظ، پوشش یا مرزی نیاز دارند که آنها را از دست غریبه ها، بیگانگان و “دیگران” دور نگه دارد. در نتیجه حجاب برای زنان دقیقن حکم مرز برای سرزمین را دارد. این مسئله حتا بعد از دوران جنگ در شعارهای روی دیوارنوشته ها و پوسترها نیز قابل مشاهده بود، مانند شعار “خواهرم! سرخی خونم را به سیاهی چادرت دادم”، که از زبان یک شهید خیالی گفته می شود که زندگی اش را برای حفظ بکارت و پاکی سرزمین مادریاش داده است. پس چندان تعجب آور نیست بسیاری از کسانی که از جبهه برگشته اند زنان “بیحجاب” یا “بدحجاب” را ناقض ارزش هایی بدانند که آنها به خاطرشان در جبهه ها جنگیده اند.
همچنین، وطن در سخنان خمینی به اسلام وصل میشود، به نحوی که مرزهای خود را به جهان اسلام گسترش می دهد. بنابراین با این کار، وطن، باری دیگر در تاریخ ایران بعد معنوی خود را بازمییابد. میهن تنها به خاک ایران و مرزهای آن محدود نمیشود بلکه شامل قلمروی معنوی اسلام میشود. فراخواندن همچون تصویری به سادگی حکومت را در روانه کردن پسرانش برای در آغوش کشیدن مرگ به خاطر حفظِ (دستنخورده نگاه داشتن) سرزمین مادریشان مشروع جلوه می دهد. در اینجا لازم است به یک عنصر دیگر در خاطرهی تاریخی ایرانی که ایدئولوژی خمینی آن را دستکاری کرد اشاره کنم. “خود” و هویت ِ ایرانی/پارسی، در حافظهی جمعیاش این ادراک را دارد که همیشه توسط قدرتها و گروههای خارجی مورد حمله قرار گرفته است، و از اینرو در او این احساس تقویت شده است که آماده است در برابر تجاوزهای بیگانگان از خود دفاع کند. خمینی، با ترکیبکردن زمینههای مذهبی و وطن پرستی ایرانیها و با استفاده از این پتانسیل، تصویری بیدفاع، آسیبپذیر، “در-تهدید-مورد-حمله-قرارگرفتن” و “نیاز-به-حفاظت-داشتن”ی از اسلام در ایدئولوژی جدیدش برای ساختن ملت استفاده کرد، و به همین دلیل هم نام “جمهوری اسلامی” را بر آن گذاشت.
مهم است توجه شود که چنین فراخوانی در خلاء انجام نشده است. این امر در پس یک رپرتوار فرهنگیِ از پیش موجود ممکن بود که توسط حکومت و اشخاص ِ در قدرت بهرهبرداری و مهندسی شد. مفهوم “مکونوسانس۱۳” ِ اُهنوکی-تیِرنی در روشن سازی این سیاست ممکن است سودمند باشد:
«مکونوسانس ِ سمبلیک معمولن توسط دو عامل تسهیل و ممکن میشود: اول، هر نمادْ یک میدان وسیع معانی دارد، که هر کدام از آنها میتواند توسط کنشگر به کار گرفته شود و منتج به امکان همزیستی دلالتهای متعدد و چندگانه در یک کانتکست فرضی شود. دوم، مکونوسانس، فراتر، از رهگذر این واقعیتْ تسهیل و ممکن میشود که معانی ِ یک نماد در پروسهها و روابط تنیده شده است-زندگیْ گره خورده با مفهوم مرگ، زنان در نسبت با مردان و غیره. به همین دلیل، وقتی یک عامل/فرد اجتماعیْ دلالت یک نماد را در یک میدان ِ معنایی حرکت میدهد – که، مثلن معنی شکوفهی گیلاس۱۴ [در ژاپن ِ زمان جنگ جهانی دوم، برای ترغیب دانشجویان به از جانگذشتگی و خلبانی هواپیماهای سقوط کننده برای نابود کردن ناو آمریکایی] از زندگی به مرگ تغییر پیدا میکند-حرکتش ممکن است شناسایی نشود.» (صفحهی ۱۶)
در پیشزمینه/کانتکست حاضر، دقیقن همین حرکت شناسایینشده است که به تفاسیر جدیدی از یک نماد، وطن، ختم میشود و درنتیجه به آن (نماد “وطن”) توانایی بسیج کردن مردم را میدهد. به عبارت دیگر، با اختلاط وطن به عنوان خطهی زمین ایران و قلمروی معنوی اسلام، خمینی قادر بود که هم مذهبیها و غیرمذهبیها را برای دفاع از کشورشان بسیج کند، و بخش “اسلامی”اش در مقصود خمینی برای ساختن یک هویت ایرانی-اسلامی توسط کسانی که فقط برای “خاک پاک وطن”شان جنگیدند شناسایی نشد.
برای فهم پروپاگاندای جنگ انقلاب اسلامی، “دیگری”ِ خیالی—اصطلاحی که در این مقاله چند بار به کار رفته است—از اهمیت زیادی برخوردار است. در گفتمان اسلامی ِ خمینی این “دیگری” به سادگی به عنوان دشمن جلوه داده میشود؛ کسی که به مرزهای اسلامی تجاوز/حمله میکند. بدین سان، دیگری تصویر تعریفشدهی مشخصی نمیتواند پیدا کند. دشمن همیشه از چارچوب شناختی (اپیستمولوژیک) خارج میماند. برای ایدئولوژی انقلابی هیچ وقت اهمیت زیادی ندارد که دشمنش را بشناسد؛ محض کنش تجاوز—یا توهم تجاوز—کافی است که از او دشمن بسازد. به این شیوه، امپریالیسم، کمونیسم، و حزب حاکم بعث عراقی با وجود تمام ناهمسانیهایشان به عنوان یک موجود واحد یا همان “دیگری” عمل میکنند. دیگری یک دال تهی میشود، که هیچ وقت به مدلول مشخصی ارجاع ندارد.
گذشته از این، اگر بخواهیم در حیطهی روانکاوی صحبت کنیم، پروپاگاندای جنگ در کانتکست جنگ ایران-عراقْ یک ویژگی سکسوال/جنسی ابلاغ میکند. قبلن اشاره شد که وطن مونث شد و به عنوان فیگور زن/مادر ِ محتاج به حفاظت دیده شد. با توجه به صفت تجاوزگرانهی “دیگری”، تهدید کردن سرزمین مادری به عنوان تجاوز جنسی ادراک می شود، که کاملن با رپرتوار فرهنگی ِ از پیش موجودی که صفات “بکر” (باکره)،” مقدس”، و “پاک” را به زمین نسبت میداد همسو میباشد. در تقابل با این تهدید تجاوز جنسی است که ایدئولوژیْ سربازان را تشویق به در آغوش کشیدن مرگ میکند که میتوان آن را—مطابق با نوع ادبیات خاصی که به کار میرود—به عنوان بازگشت به اصل، بازگشت به زهدان مادر تلقی کرد.
در اینجا، میخواهم از روانکاوی فرویدی به شیوهی عمیقتری استفاده کنم تا چند چیز را توضیح دهم. اول، توجه به این نکته جالب است که سربازان ایرانی از هر گونه رابطهی جنسی در هنگامی که در خدمت جنگ بودند منع میشدند. در واقع، به تمایلات جنسیشان، لیبیدویشان، در تمامیتش، برای جنگ با دشمن مورد نیاز بود. به عبارت دیگر، فرد تنها از مجرای کنش جنگیدن بود که میبایست انرژی جنسیاش را تخلیه کند. دوم، معنیِ نهاییِ کنشِ شهیدانْ بازگشت به خاک/زمین است. زمین به دو چیز دلالت دارد، زهدان مادر، و خود مادر. زهدان مادر، در روانکاوی یونگی، استعارهای است برای “بهشت” که هر انسانی مدام در آرزوی بازگشت به آن است؛ جایی که تمامی نیازهای کودک “بدون واسطه” برآورده میشود؛ آرزوی نهایی هر انسانی این است که به بهشت “ازلی” بازگردد. از این رو، تعجبی ندارد که در گفتار خمینی و پیروانش اصطلاحی مدام تکرار میشود: “فیض عظیم شهادت” یا همان بزرگترین سعادتی که فرد میتواند به آن دست پیدا کند. با این حال، بازگشت به زمینْ معنی دیگری هم دارد و آن ممزوج شدن، آمیختن، و یکی شدن با زمین است. اگر این بار معنی فرویدی-لکانی آن را به کار گیریم و معنی دیگر زمین یعنی مادر را در نظر بگیریم، بازگشت به زمین به معنی بازگشت به مرحلهای است که کودک با جهان خارج احساس یکی بودن میکند، و هیچ تمایزی بین خود و دیگری ادراک نمیکند، و هیچ مرزی بین بدنش و بدن مادرش تشخیص نمیدهد. در معنی فرویدیاش، بازگشت به زمین به معنای یکی شدن با مادر که همان میل ناخودآگاه کودک است میباشد، چرا که مادرْ نخستین ابژهی جنسی کودک است. با استفاده از روانکاوی فرویدی یک نکتهی دیگر را هم میتوان روشن ساخت: شهید، همانطور که بحث شد، به معنی شخصی است که “باور” و “ایمان” دارد؛ او به تقدس ملکش، زمینش، و از منظر روانکاوانه “مادر”ش ایمان دارد. یک پسربچه و بعداً یک مرد، که مادرش ابتدا ابژهی جنسی واقعی و بعدن ابژهی جنسی ناخودآگاهش است، میخواهد که باور کند، هر چند به طور خیالی، که مادرش مال خودش است، و هیچکس نمیتواند او را لمس کند، یا به او دستاندازی کند. فروید برای توضیح چیستی ِ “باور” یا “ایمان” از ترتولیان نقل قول میکند، “اعتقاد دارم چون احمقانه است”۱۵ : واضح است که مادر، آن طور که فرزند (پسر) دوست دارد او را تصور کند، یک باکرهی مقدس نیست. این، همچنین، همخوان است با این واقعیت که در ایران و بهخصوص در گفتار خمینی، تأکید قوی و محکمی بر تقدس مادر و نقش مادری برای زن دارد. مادر، در جوامع مردسالار (تقریبن همهی جوامع موجود کنونی) بدون جنسیت است. او عاری از هر گونه علایم سکسوالیته است. به همین دلیل است که توهینآمیزترین کلمات آنهایی هستند که از مادر ِ شخص تقدسزایی میکنند. واژههای “غیرت” و “ناموس” که مختص فرهنگ مردسالارانهی ایرانی هستند در اینجا بسیار روشنگر مینمایند. این دو واژه به نحوی جداناشدنی به یکدیگر متصلاند. “غیرت” به معنای حس مالکیت و تعصب مرد بر زنان همبستهاش، عمدتاً مادر، همسر، و خواهرانش میباشد، و “ناموس” به ابژههای این حس مالکیت ارجاع دارد. من ادعا میکنم که احساس مالکیت و محافظت بر سرزمین یا کشور شخص (مذکر ایرانی)، ماهیتن فرقی با “غیرت” مرد بر “ناموس”ش ندارد.
نتیجه گیری
در این مقاله، بحث کردم که چطور انقلاب اسلامی ایرانی، نظام واژگانی و روایتهایی که قرنها پیشینه دارند را به کار گرفت تا اهداف ایدئولوژیک خودش را دنبال کند و از قلمرویش در مقابل تهاجم دیگری دفاع کند. با کاوش کردن در مفهوم “وطن”، نقشهای جنسیتی و نبرد تراژیک کربلا، و سیر تکامل معناییشان در طول انقلاب اسلامی، این مقاله میزانی را که این مفاهیم برای تهییج تعداد هر چه بیشتری از مردان برای جنگیدن برای کشور مورد بهرهبرداری قرار گرفتند را نشان داد. لازم به ذکر است که از آنجایی که تمرکز بر روی ایران بود، عراق و به طور کلی غرب به عنوان پشتیبان عراق در دایرهی توجه قرار داده نشدند. با این حال، همان متدلوژی میتواند به طرف دیگر مناقشه، که ایدئولوژی و قدرتش ممکن است از همان تکنیکها در به اختیار گرفتن و از آن خود ساختن ارزشهای از پیش موجود فرهنگی استفاده کند نیز قابل اعمال باشد. همانطور که گفته شد، پتانسیل جنگ در هر جامعهای سبب برساختن هویتها و دوگانه۱۶های جنسیتی میشود. در ایران معاصر پساانقلاب دو چیز اجباری هستند: حجاب برای زنان، و خدمت سربازی برای مردان.
۱- Visual Anthropology, volume 25, issue 1-2, September 2012, pp.89-119
۲- http://www.screeningthepast.com/2012/12/tending-the-wounds-of-the-nation-gender-in-contemporary-iranian-warcinema/ Last visited on December 19th 2013
۳- War is less a series of events than a system with continuity over time. … In understanding gendered war roles, the potential for war matters more than the outbreak of particular wars
۴- “dichotomy”
۵- “dense symbol”
۶- http://www.screeningthepast.com/2012/12/tending-the-wounds-of-the-nation-gender-in-contemporary-iranian-war-cinema/ Last visited on December 19th 2013
۷- http://www.pbs.org/pov/armadillo/war_and_gender.php
۸- The omnipresent potential for war causes culture to transform males, deliberately and systematically, by damaging their emotional capabilities (which biologically resemble those of females). Thus manhood, an artificial status that must be won individually, is typically constructed around a culture’s need for brave and disciplined soldiers. Ibid
۹- Visual Anthropology, volume 25, issue 1-2, September 2012, pp.89-119
۱۰- “chosen trauma”
۱۱- http://www.screeningthepast.com/2012/12/tending-the-wounds-of-the-nation-gender-in-contemporary-iranian-war-cinema/
۱۲- Visual Anthropology, volume 25, issue 1-2, September 2012, pp.89-119
۱۳- “méconnaissance”
۱۴- cherry blossoms
۱۵- Credo quia absurdum = I believe because it is absurd
۱۶- “dichotomy”
سایر منابع:
Goldstein, Jashua (2001) War and Gender: How Gender Shapes the War System and Vice Versa
Cambridge University Press. Print
Ohnuki-Tierney, Emiko (2002) Kamikaze, Cherry Blossoms, And Nationalisms. Chicago and London
The University of Chicago Press. Print
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.