جمال بامداد – ۵ مرداد ۱۴۰۴ برابر با ۲۷ جولای ۲۰۲۵
با ستایش و تعظیم در برابر دو جان شیفته، دو مجاهد جان بر کف، دو رزمنده آزادی؛ مهدی حسنی و بهروز احسانی! دو دلاور بی باکی که سر خم نکردند و جاودانه شدند.
قاتلان خونریز و منادیان مرگ و نیستی بیهوده تلاش می‌کنند تا با پرپر کردن گلها و شکستن شاخه ها و جوانه ها، از فرا رسیدن بهار و پایان زمستان محتوم خود جلوگیری کنند.
۴۸ سال پیش مسعود رجوی در سخنرانی خود تحت عنوان “آینده انقلاب” به مناسبت شهادت عباس عمانی اولین شهید مجاهدین در حکومت پلید خمینی در دانشگاه تهران فریاد برآورد:
“بگذار تا دشمنان بیرونی و درونی هر چقدر می‌خواهند ستارگان بخت ما را به زمین بکشند. ولی ما باز هم آسمان را غرق ستاره‌ها خواهیم کرد.
با اخترانی شب‌گرد، مصادیق طارق، همان تابندگان شب‌کوب و ظملت‌سوز، هم‌چون احمد رضایی و یا با اشعه نیمروز، گلبرگ‌های خورشید، پرتوهای جهل‌سوز، هم‌چون عباس عمانی
بیچاره شب‌پرستان تیغ به کف هلهله‌زن با سلاله خورشید و با نسل ایمان چه خواهند کرد؟
گو هر چه می‌خواهند در پیچ‌وخم جاده‌های تاریک به کمین خورشید بنشینند. تا اسیرش سازند، بکشانندش و در لجه خون اندازند. ولی خورشید در اسارت هم خورشید است و از شهادت هر خورشید نیز هزاران ستاره برخواهد خاست. جنگلی رویان از ستاره‌ها، با ریشه‌هایی در اعماق قلوب توده‌ها”
از آن روز تا امروز جنایتکاران حاکم کمر به نابودی و محو بوستان آزادی بستن و با سبعیت و شقاوتی وصف ناپذیر، با گلها با داس سخن گفتندو هزاران هزار جان پاک را به خاک انداختند. اما آنها هرگز به خاموش کردن خورشید تابان و درخشان مقاومت برای آزادی نائل نشدند. به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من مگری و مگو دریغ دریغ
به دام دیو درافتی دریغ آن باشد
جنازه‌ام چو ببینی مگو فراق فراق
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو وداع وداع
که گور پرده جمعیت جنان باشد
فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر
غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد
تو را غروب نماید ولی شروق بود
لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد
کدام دانه فرورفت در زمین که نرست
چرا به دانه انسانت این گمان باشد
کدام دلو فرورفت و پر برون نامد
ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد
دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا
که های هوی تو در جو لامکان باشد

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)