‏در تاریخ ۳۰ می، رهبر آپو (عبدالله اوجالان)، اندیشمند، مبارز و بنیان‌گذار جنبش آزادی‌خواهی کوردها، نامه‌ای پرمحتوا و سرشار از تأملات فلسفی، تاریخی و سیاسی از درون زندان فوق‌امنیتی امرالی به آکادمی ژنئولوژی ارسال کرد. در این نامه، رهبر اوجالان نه‌تنها بنیادهای نظری مبارزه برای آزادی زنان را بازخوانی کرد، بلکه ژنئولوژی را به‌مثابه ادامه‌ی نظری پروژه‌ی ناتمام خود معرفی نمود و بر جایگاه هستی‌شناختی زن به‌عنوان محور تحول اجتماعی تأکید ورزید.
‏اما در کنار این پیام کلان، جزئی در ظاهر کوچک اما عمیقاً معنادار در حاشیه این اقدام جای داشت: هدیه‌ی شاخه‌ای از سرخس روییده در حیاط زندان امرالی.
‏این گیاه، هرچند در ظاهر خاموش، ساده و طبیعی است، در بستر فکری و فلسفی رهبر اوجالان و در گفتمان ژنئولوژی، حامل معناهایی چندلایه، نشانه‌هایی ژرف، و پیامی فلسفی‌ست. در این متن کوتاە، کوشش میکنم تا این این هدیه‌ی نمادین را با تکیه بر مفاهیم کلیدی در اندیشه‌ی رهبر عبدالله اوجالان نشانە‌خوانی(semiotic analysis) کنم.

‏سرخس: گیاهی خاموش اما ماندگار
‏سرخس یکی از کهن‌ترین گیاهان زمین است؛ گیاهی بدون گل، بدون بذرهای رایج و بدون وابستگی به جلوه‌های تزیینی. این گیاه در سکوت، در رطوبت، و اغلب در سایه می‌روید. جایی که دیگر گیاهان کمتر دوام می‌آورند، سرخس با استقامت خاص خود، ریشه می‌دواند و زنده می‌ماند.
‏این گیاه برخلاف بسیاری از گونه‌ها، با بذر تولید نمی‌شود بلکه از طریق اسپورها، بی‌صدا و بی‌نیاز به فرآیندهای جنسی متداول، تولیدمثل می‌کند. این ویژگی، آن را از نظام زیستی دوگانه‌ی نر/ماده فراتر می‌برد و آن را به نمادی از بازتولید مستقل، زیست بدون سلطه، و ادامه‌ی حیات بدون وابستگی بدل می‌سازد.
‏در نگاه نمادین، سرخس بازتابی‌ست از زن در تاریخ تمدن مردسالار؛ زنی که قرن‌ها از مرکز قدرت کنار نهاده شد، اما در سکوت و حاشیه، بقا یافت، هستی را حفظ کرد و فرهنگ را منتقل نمود. زن، در اندیشه‌ی رهبر اوجالان، همچون سرخس است: خاموش اما زنده، حاشیه‌نشین اما حیاتی، فراموش‌شده اما ماندگار. رهبر اوجالان با تأکید بر این شباهت، هدیه‌ی سرخس را به نشانه‌ی وفاداری به اصل زن آزاد، تقدیم می‌کند.

‏امرالی: زندان یا بستر آفرینش؟
‏زندان امرالی، جایی که عبدالله اوجالان رهبر خلق کورد بیش از دو دهه در حبس انفرادی به سر برده، تنها محل انزوا و مجازات نبوده، بلکه به فضایی برای تولید اندیشه و بازتعریف مفاهیم آزادی، هویت و جامعه بدل شده است. رهبر اوجالان در نامه‌اش می‌نویسد که از کودکی در جست‌وجوی زن آزاد بوده است؛ حتی در رابطه با مادر خود نیز به دنبال چهره‌ای رها از سلطه می‌گشته. او خود را “پسر ایزدبانو” می‌نامد و زن را نه تنها یک فرد، بلکه اصلی هستی‌شناسانه، کیهانی و سازنده‌ی زندگی می‌داند.
‏در چنین دستگاه فکری‌ای، سرخس روییده در زندان امرالی، فقط یک گیاه نیست؛ بلکه نشانه‌ای‌ست از زن در دل انکار، از حیات در دل سلطه، و از مقاومتی آرام و بی‌صدا در دل سرکوب. این شاخه‌ی سبز، صدایی خاموش اما رساتر از هزاران سخن است؛ فریادی در دل سکوت، نمادی از زندگی در دل نابودی.

‏سرخس به‌مثابه زبان زن آزاد: پیوند نظریه و نماد
‏در نظریه‌ی ژنئولوژی – دانشی نوین که از بطن اندیشه‌ی رهبر اوجالان زاده شده – زن به‌مثابه یک هستی مستقل، آزاد و بنیادین بازشناسی می‌شود؛ نه تابعی از مرد، نه مفعولی اجتماعی، بلکه فاعل خلاق تمدن و فرهنگ. ژنئولوژی در تلاش است زن را از زیر آوار هزاران سال بردگی، تحقیر و کلیشه بیرون بکشد و امکان بازتعریف خودآگاهانه‌ی او را فراهم آورد.
‏در این چارچوب، شاخه‌ی سرخس، فقط یک هدیه‌ی طبیعی نیست، بلکه بذر زایش زن آزاد است. گیاهی که بی‌نیاز به نور زیاد، در سایه، بدون بذر مرسوم و با اسپورهایی نامرئی، به زندگی ادامه می‌دهد، بیانگر این پیام است:
‏ «زندگی در دل خاموشی، ریشه در مقاومت، و بالندگی بدون تأیید بیرونی ممکن است.»
‏ ژ‌نئولوژی، همچون سرخس، باید از حاشیه‌ی تاریخ آغاز کند، از سکوت، از خاک‌های تیره، و خود را به حقیقت مرکزی هستی بدل سازد.
‏تحلیل نشانه‌شناسی هدیه‌ی سرخس
‏از منظر نشانه‌شناختی (با الهام از بارت و پیرس)، هر پدیده‌ای می‌تواند دارای سه سطح معنا باشد: دال (form)، مدلول (concept)، و اسطوره(myth). در اینجا:

‏دال: شاخه‌ای از سرخس
‏مدلول: هدیه‌ای طبیعی از زندان
‏اسطوره: زن در دل حاشیه، زندگی در دل محدودیت، بازسازی هستی زنانه از درون سرکوب
‏سرخس، در این دستگاه نشانه‌ای، چیزی فراتر از یک گیاه است. این شاخه، نسخه‌ی فشرده‌ای از کل نظریه‌ی ژنئولوژی است؛ زایش هستی نو از دل خاموشی و بی‌صدایی. در جهانی که گل‌های تزیینی ارزش‌گذاری می‌شوند، سرخس یادآور این است که دوام و حیات، همیشه پرزرق‌وبرق نیست.
‏بدین ترتیب هدیه‌ی سرخس را می‌توان از منظر نشانه‌شناسی در سه سطح اصلی تحلیل کرد:
‏زن به‌مثابه طبیعت آغازین:
‏ سرخس، برخلاف بسیاری از گیاهان، بدون گل یا بذرهای رایج و از طریق اسپور تکثیر می‌شود. این فرآیند زیستی، آن را فراتر از دوتایی‌های سنتی نر/ماده قرار می‌دهد. در گفتمان ژنئولوژی، این ویژگی نمادی از زن به‌عنوان هستی مستقل و خودزاینده است؛ هستی‌ای که پیش از تثبیت مرزهای جنسیتی وجود داشته و می‌تواند خود را خارج از ساختارهای مردمحور بازآفرینی کند.
‏استقامت در حاشیه:
‏ سرخس در حاشیه‌ی جنگل‌ها، در سایه‌روشن، کنار دیوارها یا زیر درختان می‌روید؛ درست در جایی که کمترین توجه به آن می‌شود. این ویژگی طبیعی، بازنمای تاریخ زن در تمدن مردمحور است؛ زنی که بیرون از تاریخ رسمی، اما در مرکز حیات، فرهنگ و بقا قرار داشته است.
‏زندگی در دل زندان:
‏ زندان، تجسم انکار زندگی‌ست؛ اما گیاه، تجسم زندگی. این شاخه‌ی سرخس، شکاف نمادینی در دیواره‌ی زندان است؛ نشانه‌ای از آنکه حتی در جغرافیای انضباط و انکار، زندگی راه خود را می‌یابد. گویی این گیاه آرام اما محکم فریاد می‌زند:
‏ «هیچ ساختاری نمی‌تواند زندگی را برای همیشه زندانی کند.»
‏پیوند گیاه و اندیشه: ژنئولوژی به مثابه رویش نوین
‏رهبر اوجالان در نامه‌اش با استناد به سیمون دوبووار و ویرجینیا وولف، تأکید می‌کند که زن باید خویشتن خویش را بازآفرینی کند. او می‌نویسد:
‏ «زن باید اتاقی برای خود داشته باشد، باید بیندیشد، باید از نو خود را بسازد.»
‏ در این معنا، سرخس نماد عینی همین بازسازی است: حیاتی سبز که در سکوت، بدون اجازه، در دل دشوارترین شرایط سربرمی‌آورد. ژنئولوژی باید همان خاک و زیست‌بوم این رویش باشد؛ مکانی که زن، بدون نیاز به تأیید ساختارهای مسلط، بتواند خویش را بشناسد و بازبسازد.
‏نتیجه‌گیری: از سرخس تا زن، از امرالی تا رهایی
‏هدیه‌ی یک شاخه‌ی سرخس از زندان امرالی به آکادمی ژنئولوژی، فراتر از یک نماد طبیعی، بیانیه‌ای زنده از فلسفه‌ی سیاسی-هویتی عبدالله اوجالان است. این شاخه‌ی سبز، تجسم عینی مفاهیم بنیادینی چون مقاومت، خودسازی، هستی در سکوت و آزادی در حاشیه است.
‏زن، همانند سرخس، در دل تاریکی و فراموشی، زندگی را حفظ کرده و امروز در مسیر بازگشت به مرکز معنا قرار دارد. در این معنا، سرخس فقط یک گیاه نیست؛ یادگار یک مبارزه‌ی فکری، نشانه‌ای از امیدی سبز، و شاخه‌ای از ریشه‌های رهایی زن در ژرف‌ترین لایه‌های خاک تاریخ است.
‏این شاخه، پیام روشن رهبر آپو به نسل‌های آینده‌ی زنان است و ادامەی رهبری و بە نتیجە رساندن این پروسە را بە زنان سپردەاست:
‏ «تا زمانی که حیات هست، امکان رهایی وجود دارد – حتی اگر در دل سنگ، در دل زندان، و در دل فراموشی باشد.»

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)