“به روشنفکری که زبان و کارکرد مفاهیم را نور تابید، ادوارد سعید (۱ نوامبر ۱۹۳۵ – ۲۵ سپتامبر ۲۰۰۳)”
دو روایت برای کوچکتر از یک
روایت نخست
وقتی از واژه «میکروتنال» سخن میگوییم، در حقیقت به چه مفهومی اشاره داریم؟ ترکیب «میکرو» به معنی کوچک و «تنال» دلالت بر کوچکتر بودن دارد؛ اما کوچکتر از چه؟ به چه میزان؟ آیا منظور ما «ریزپرده»ست؟ یا شاید «ربع پرده»؟ این اصطلاحات به طرز عجیبی همانند شیوهای هستند که در قرن بیست و یکم برخی گروهها را به شکل کوچکنگرانه طبقهبندی میکنند. برای مثال:
۱. سیاهان به عنوان «میکرو انسان» تلقی میشوند.
۲. یهودیان به عنوان یک «میکرو گروه» محسوب میشوند.
۳. مردم فلسطین به سادگی «میکرو» نامیده میشوند.
۴. بومیان فرهنگهای متکثر نیز در همین چارچوب قرار میگیرند.
۵. فرهنگهای غیراروپایی از نظر «دقت و قابلیت شمارش» به حداقل رسیدهاند.
۶. جوامع LGBTQ نیز به مثابه یک «میکرو» تعریف میشوند.
۷. انسانها باید یا He یا She باشند؛ در غیر این صورت، به عنوان میکرو تلقی میشوند.
شایان ذکر است که هنوز افرادی هستند که از چنین دیدگاههایی شرم نمیکنند. ممکن است بگویید: «چه ارتباطی دارد؟» یا «سیاست و هنر از یکدیگر جدا هستند.» حتی میتوان گفت این ادعاها صرفاً بازی زبانی پستمدرن است. با این وجود، نکته مهم آنجاست که تعریفی مشخص و روشن از «میکروتنال» و اصطلاحات مشتقشده از آن وجود ندارد؛ چه در میان اساتید موسیقیشناسی غربی و چه در میان محققان موسیقیشناسی قومی. در حالی که روزانه هزاران مقاله با استنادهای رسمی وارد عرصه میشود – شاید بیش از قرصهای جلوگیری از بارداری!
در این گفتمان فربه و دانش قدرت یافته، پذیرفته شده که ابزاری دقیق برای اندازهگیری میکروتنال وجود ندارد. من نیز در همین نکته با بسیاری موافقم؛ اما مشکل در آنجاست که این فربهسازی به معیاری در علم بدل شده و انباشت قدرت علمی، آن را به گفتمان غالب تبدیل کرده است. آیا زمان پارادایمشیفت فرا نرسیده؟ به نظر میرسد که زمان تغییر بنیادین فرارسیده؛ جایی که کلمات از معنای خود خالی شده و تخیلات آزاد گردیدهاند. آزادی تخیلات، هنر را به رهایی سیاسی بازمیگرداند. در چنین شرایطی، حساسیت به رنج و فهم دیگران نه تنها یک امر هنری بلکه یک وظیفه اخلاقی و اصل پیشا-هنری محسوب میشود. تا وقتی که انسان به عنوان «میکروانسان» تعریف شود، مسئله اخلاق به مسئلهای سیاسی بدل میشود؛ و در اینجا سیاست، به شکلی استتیک و در قالب مواجهه با یک «مسألهی پروبلاماتیک»، به عنوان شر ضروری که قابلیت تغییر دارد، نمود پیدا میکند.
روایت دوم
در جغرافیایی که من در آن متولد شدهام، واژه «میکروتنال» معنایی خطرناک یافته است. در این سرزمین، تمامی واحدهای شمارشنشده و خودسر به میکروتنال معروفاند. شاید از نظر شما این واژه همراه با رایحه عنبر و عود به نظر برسد، اما در اینجا بوی تند و نفوذی دارد که حتی سرسختترین انسانها را خفه میکند. در این جغرافیا، اندیشههای بنیادگرایانه «ریزپرده» را به عنوان یک واحد آسمانی، غیرقابل شمارش و اندازهگیری معرفی میکنند و آن را در مقام خدایان مقدس مینشینند؛ به گونهای که ریزپرده به عنوان پردهی یگانهی عالم تلقی میشود.
بداههنوازی – که ممکن است شما آن را نماد شرق عرفانی بدانید – به عقیده من، اصلیترین دلیلی است که باعث شده در طول قرون، تفکر محدود و امتناع از اندیشه به اوج خود برسد. بدون شک این امتناع، ماحصل موسیقی معاصر کلاسیک غرب یا انجمنهای میکروتنال مدرن در غرب نیست؛ آنها نیز اندیشه میکنند. اما در سرزمینی که من متولد شدهام، بزرگترین امتناع از اندیشه مشهود است؛ جایی که «دیگری» وجود ندارد و حذف میشود و تکثر اندیشه هرگز شکوفا نمیگردد. اگر ریزپردههای آزاد در این جغرافیا مسیری برای بازگشت به خرد انسانی نیابند، ممکن است به هیولایی از استبداد خونین تبدیل شوند؛ همانند داستانهای مصنفین مارشهای باشکوه کشتار در جنگهای جهانی آلمان، ایتالیا و انگلیس. البته هنوز آهنگسازانی هستند که از چنین دیدگاههایی شرم نمیکنند.
آیا میتوان واحد دقیق و منطبق بر علم را جایگزین نظم پیشین کرد؟ من به این پرسش به عنوان یک ضرورت اخلاقی مینگرم؛ همانگونه که کانت در نقد عقل محض بیان کرده است:
«عمل اخلاقی نه از تمایلات و میلها، بلکه از الزامها و اصول کلی ناشی میشود که بدون هیچگونه استثنای منطقی باید رعایت شوند.» (Immanuel Kant, Critique of Pure Reason, A438/B466)
به همان منوال، ژاک رانسیر در نظریه پالتیک-استتیک خود بر اهمیت این نکته تأکید دارد. فهم من این است که اخلاق نه صرفاً یک موعظه یا پیام عرفانی و نه یک سلوک معنوی همراه با تشکهای تبتی برای مدیتیشن و ذن است، بلکه درونیات «ضرورت شناخت دیگری» است که آن را تعریف میکند. و مفهوم «دیگری» نیز در سایهی سیاست شکل میگیرد؛ از این رو، سیاست به عنوان امری استتیک مطرح میشود. در اینجا قصد من ارائه مقاله یا دفاع از نظریه موسیقایی خود نیست؛ بلکه در این مجموعه، پیشنهاد من جایگزینی فهمی نوین از واحد اندازهگیری «فرکانس» به معنای عام آن و «زمان» است. نام این سیستم را «سیستم کوارکتنال» قرار دادهام؛ واژه «کوارک» را بهصورت استعاری از اصطلاحات فیزیک وام گرفتهام، به معنای بنیادیترین عنصر. کوارک، به عنوان واحدی خودبسنده، نه کوچکتر از چیزی و نه بزرگتر، معادل ۲ سنت است.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.