قدرت اول منطقه‌‌ای که از سنگ قبر هراس دارد!!

این روزها و طی چند سال اخیر مدام اخباری را در مورد آسیب و تخریب مزار کشته‌شدگان اعتراضات علیه حکومت می‌شنویم.
البته در ابتدای بحث باید ذکر گردد که ترس و  دشمنی جمهوری اسلامی از تن بی‌جان معترضان و مزار آنان فقط مربوط به امروز و دیروز نیست و قدمتی به اندازه طول این حکومت دارد.
چنانکه در دهه شصت ده‌ها هزار نفر از مخالفان و معترضان حکومت، بدون هیچ نشانه‌ای و در موارد زیادی در گورهای دسته جمعی دفن شده‌اند و خانواده‌های آنان تا همین امروز هم برای ورود به منطقه‌ای که این قبرهای بی‌نام و نشان در آن قرار دارد، با مشکلات و محدودیت‌های فراوان روبرو هستند.
در این میان هرچند نام خاوران و کشتار هزاران زندانی در زندان اوین در تابستان ۶۷ به ذهن‌ها و گوش‌ها آشنا است، اما در واقع تنها مشتی از خروار جنایات مستند شده‌ی حکومت اسلامی است و در گوشه گوشه کشور و در تمام شهرها و روستاهای ایران چنین مکان‌هایی وجود دارند و این تازه به جز مواردی است که در برخی نقاط خانواده‌هایی از ترس تخریب و هتک حرمت، عزیزان خود را در فضای خانه‌های خود دفن کرده‌اند!
ترس دیرینه‌ای که در واقع ناشی از ترس بزرگ حکومت از آرمان این جان باختگان و گسترش آن در میان جامعه است.
ترسی که در میان دیکتاتوری‌های مختلف نیز امری مشترک و نهادینه شده است و نمونه‌ی آشنای بین‌المللی آن را در آرژانتین می‌توان دید که در آن حکومت هزاران مبارز راه آزادی را با آدم‌ربایی یا در دادگاه‌های ظالمانه به قتل رسانده، اجساد آنان را به دریا ریخته‌اند.
مادران میدان “می” نیز گروهی از مادران داخواه شجاع در همین کشور بودند که برای جستجو و دادخواهی در مورد عزیزان‌ شان به طور خودجوش تشکیل شدند، چنانکه مادران خاوران -نامی سمبلیک برای والدین، همسر، فرزند، خواهر و برادر و … – در ایران نیز برای دادخواهی خون عزیزان خود گرد هم آمده، پرچمی را به دست گرفتند که هیچگاه بر زمین نمانده است.
نسل‌هایی افتخارآمیز که مادران خاوران را به مادران پارک لاله- که دادخواهان عزیزان خود در اتفاقات سال ۸۸ بودند- و  نسل‌های بعدی خود مثل گوهر عشقی(مادر ستار بهشتی) ، ناهید شیربیشه(مادر پویا بختیاری)، امجد امینی، مژگان افتخاری( مادر مهسا امینی) لیلا مهدوی(مادر سیاوش محمودی)، ماه‌منیر مولایی راد( مادر کیان پیر فلک)، کاملیا سجادیان(مادر محمد ترکمان)، ماشالله کرمی، محبوبه رمضانی (مادر پژمان قلی‌پور)، میثم پیرفلک، مریم (مادر ابوالفضل امیرعطایی) و … پیوند می‌دهد.
خانواده‌هایی که در واقعیت صحنه رهبران واقعی راه رسیدن به آزادی و دمکراسی برای مردم ایران هستند و در این بستر به صورتی پویا روند رهبری کلاسیک و متمرکز در جنبش‌های آزادیخواهانه را نیز به نوعی رهبری غیر متمرکز و متکثر تبدیل کرده‌اند.
رهبرانی که از دو جهت حکومت را در سراشیبی سقوط قرار داده‌اند:
اول اینکه حرکت شجاعانه و آزادی‌ خواهانه عزیزان آنان باعث گردیده است که تصویری که حکومت به دروغ سعی می‌کرد از خود به عنوان قادر مطلق و شکست‌ناپذیر نشان بدهد، شکسته شود و مساله دوم اینکه هر کدام از این خانواده‌های دادخواه هسته‌‌ی قدرتمندی هستند که اثرگذاری خود را از طریق امری کاملا مشروع یعنی دادخواهی طلب می‌کنند و از طرفی به سبب گستردگی‌شان قابل سرکوب نیستند.
به همین جهت حکومتی که ادعای سروری بر منطقه و تاثیرگذاری بر معادلات جهانی را دارد و در داخل کشور هم خود را قدرت مطلق و کنترل کننده همه چیز می‌خواند، چنین زبونانه حتی از مزار معترضین نیز می‌هراسد.
چرا که هر کدام از این مزارها کانون‌هایی برای آگاهی بخشی و نمونه‌هایی هستند که نشان می‌دهند، حکومت چقدر شکننده و از درون تهی است.
به این مورد نیز باید توجه گردد که در کنار حکومت و اقدامات سخیف در این زمینه، افرادی که به دنبال از بین بردن نقش و مسوولیت حکومت در این مورد هستند و آن را به گروه‌های خودسری! نسبت می‌دهند که خود حکومت هم با آن موافق نیست!! در سطح دیگری از بی‌شرافتی و حقارت  قرار دارند.
این سفیدشویان مواجب بگیر اما به این سوال ساده پاسخ نمی‌دهند که حکومتی که در چند ساعت یک شاعر، نویسنده، رقصنده، آواز خواننده را دستگیر می‌کند، چرا نمی‌تواند این نیروهای خودسر را در جاهایی که پر از دوربین‌های امنیتی است دستگیر کنند؟!

بابک خطی

۰۳/۱۰/۲۳

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)