وقتی می گوییم “مردسالاری” به طور مشخص از چه چیزی صحبت میکنیم؟ پدیدهای که از سالهای اولیه زندگی بشری همواره به شکل های مختلفی وجود داشته است. مردسالاری در نظام و ساختاری تعریف میشود که از راه نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ِ خود، تصمیم دارد زنان را زیر سلطه نگه دارد. ارزشها و استعدادهای زنان بواسطه این ساختار از کودکی اجازهی رشد لازم را پیدا نمیکنند و زنان نه تنها از زنانگی خود آنچنان که باید لذت نمی برند، بلکه آنها تابو حساب شده و در فرهنگ مردسالار ضداخلاقی تعریف میشوند. اعمال خشونت مردان نسبت به زنان و زیر سلطه قرار دادن آنها در تمام تاریخ سابقه داشته است.
بیش از یک قرن از تلاشهای سازماندهی شده و پیوستهی زنان برای پایان بخشیدن به این سلطه مردسالارانه میگذرد. مصائبی که در این دوران مدافعان برابری داشته اند شاید بیشتر از هر گروه اجتماعی دیگر باشد. آنها از یک طرف با ساختاری زن ستیز و قوانین مکتوب تبعیضآمیز روبرو هستند و از طرفی دیگر با قوانینِ ضدزنِ نانوشته. ابتدا باید در مقابل حاکمیت و نهادهای مردسالار و قانون گذارانشان ایستادگی کرده و برای برچیده شدن قوانین تبعیض آمیز تلاش کنند و در آنروی سکه عرف های اجتماعی و سنت های قدیمیاند که اگر نگوییم همگی، اغلبشان ضدزن هستند و چه بسی از قوانین نوشته شده تاثیر تخریبی بیشتری داشته اند. در نظر بگیرید یک فعال فمینیست اگر در یک حزب برای یک هدف مشخص سیاسی حضور داشته باشد، در گروهی که قرار دارد مدام مورد بمبارانِ ادبیات جنسیتی قرار میگیرد، نه از سوی نهادهای قدرت و یا افراطیون، بلکه از سوی هم حزبی و همسنگران روشنفکرش. چه آگاه و چه ناخواگاه. این روند کم و بیش در همه گروهها صدق میکند.
اما سکهی مبارزات فمینیست ها شاید روی دیگر و سومی نیز داشته باشد! روی سوم، فمینیستهای دیگرند. یا بهتر اگر بگوییم افرادی که خود را بنا بر دلایلی فمینیست معرفی میکنند. این افراد معمولا فعالان دیگر را به تندروی محکوم میکنند، از اصولی تریین شاخصههای فمینیسم ایجاد حساسیت بر ادبیات و رفتار جنسی است. آنها این را نقض کرده و به حساسیت دیگران خورده میگیرند. طبق قوانین اولیه فیزیک یک انسان نمیتواند در آنِ واحد در دو مکان باشد. آیا شخصی میتواند همزمان به ترانه های سرتاسر با ادبیات جنسیت زده گوش فرا دهد و غرق لذت شود، در صورتی که خودش را فمینیست معرفی میکند؟ آیا میتوان همزمان از دو موضوع کاملا متناقض و رودروی هم لذت برد؟ اولین و شاید از مهمترین قدمها در جهت رفع تبعیض، شناخت زبان جنسیت زده و بی تفاوت نبودن در مقابل آن است. درک ِ این موضوع که ریشه های تبعیضِ این ساختار مردسالار از کجا و به چه شکل وارد تار و پود زندگیمان شده است. بر کسی پوشیده نیست که کلیشهها بر تبعیضها دامن میزنند. بر چه مبنایی میشود به بازتولید این کلیشه ها کمک کرد، در صورتی که مدعی مبارزه با کلیشههای تبعیض آمیز هستیم و خود را فمینیست معرفی میکنیم؟
اما چرا باید همزمان که در جهت رفع تبعیض تلاش میکنیم از فحاشی و حتی توهین جنسیتی استقبال کرد؛ اتفاقی که دارد می افتد هر چند به ظاهر حمله به فمینیست ها باشد، اما آنسوی دیگر آن مثبت است. حرکت ایجاد شده بسیار خوب است. همینکه آن بخش مخالف مجبور به نظر دادن میشوند خوب است، حتی اگر دشنام باشد. تکان دادن و به تلاطم انداختن عقایدی خرافی، پوسیده و پر از تبعیض و زن ستیز مهم است. اینکه موجی ایجاد شود که اولا آنها را از عمق فکر و قلبشان به سطح بیاورد، این عقاید را نشانشان دهد و در آخر برای حذف آلودگی ها قدمی بردارد. افرادی که با شمشیر عریان تبعیض و تحقیرِ برابراندیشان می آیند، متلک هایشان را میگویند و میروند. ایرادی بهشان نیست، قربانی همان قانون نارسا و آموزههای سمی اند. ولی همین که میآیند خوب است، شاید عجیب باشد گفتنش، اما خوب است! این یعنی ابراز وجود و قدرت زنان اینروزها حتی متحجرترین اقشار از هر رنگ و گروه سیاسی را وادار به واکنش میکند.
باید تاکید مجدد کرد هدف و تلاش بزرگ فمینیسم ایجاد همین حساسیتها و دقت در جزییات است. چه این در ادبیات روزمره جامعه مثل صحبت های در خانه، مدرسه، دانشگاه، محیط های کاری و سریال های تلویزیونی و … باشد، چه در ادبیات روشنفکران و مسئولان جامعه. همین به ظاهر موضوعات کماهمیت که برخی میگویند حالا مهم نیست رویشان حساسیتی باشد، اتفاقا برابراندیشان باید به موضوع دقت کنند و حساسیت نشان دهند. در سال گذشته یک شوخی جنسیتی روزنامه نگار فرانسوی باعث اخراج او و موج گسترده محکومیتش در شبکه های اجتماعی شد. این همان حساسیت جامعه و تک تک افراد است که فمینیست های ایرانی نیز باید در جهت رسیدن به آن تلاش کنند. اگر هنرمندی ترانه ای میخواند که پر از شوخی و ادبیات ضد زن است، نباید گفت که شوخی است و نباید روی آنها حساسیت داشت. بدون حساسیت در جزییات نمیتوان توقع زیادی در تغییرات بزرگتر داشت. همیشه تغییرات اصلی و بزرگ با دقت در همین موارد به ظاهر کوچک شروع میشوند. باید امیدوارانه ادامه داد. پایان هر چیزی همیشه از نقطه ای شروع میشود. این شروع یک پایان است. دیگر کسی نمیتواند حرکت و فعالیت زنان را نادیده بگیرد. همگی خوب میدانند که دوران در سایه نگه داشتن زنان به پایان رسیده والبته که راه برای رفتن بسیار است و اراده محکم و گامهای محکم تر میخواهد، ولی حرکتی رو به جلو را به هیچ قیمتی نمیتوان به عقب راند یا متوقف کرد. همین نترسیدن از مخالفتها، قضاوتها و اظهارنظرهایی که واقعیت یا سند و مدرک محکمی ندارند قدم بلندیست.
سیمون دو بووار در کتاب جنس دوم مینویسد: «بدبختی نمیتواند امری طبیعی باشد.» با توجه به اهمیت تابوها که از سدهای بزرگ در مسیر برابری هستند در انتها باید یادآورد شد که فمینیستها همیشه از تابوشکنی استقبال کرده اند. بسیاری از تابوشکستن ها همان لرزاندنِ پایههای دنیای مردسالارنه است. اما مرز باریکی میان تابوشکنی و بازتولید کلیشهها وجود دارد. گاه به اسم شکستن ِ تابوها بزرگترین کلیشهها بازتولید شده اند و نباید بیتفاوت از کنار آنها گذشت.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.