به حس بعدش می ارزید

همسری: فکر میکنم سه سال پیش بود که در سایت زنان و چندتایی وبلاگ درمورد شروط ضمن عقد خوانده بودیم. وقتی برای اولین بار روی یکی از نیمکت های پارک ملت نشستیم تا خیلی جدی در مورد ازدواجمان حرف بزنیم همسرم حق مسکن و خروج از کشور را جدا کرد و گفت که با بقیه مشکلی ندارد و بخاطر اینکه من به داشتن مهریه معتقد نبودم، آن روز قرار گذاشتیم که مهریه ای هم در کار نباشد.

مدتی بعد که من توافقمان را با خانواده ام درمیان گذاشتم پدر و مادرم، اول مخالف بودند. دو سه باری با آنها صحبت کردم تا راضی شدند. اما خانواده همسرم همچنان مخالف بودند که آن هم به خاطر این بود که درباره این شروط که تحقیق کردند به آنها گفته بودند که برای حق طلاق اجازه ولی فقیه لازم است. مادر همسرم اعتقاد داشتند که حق حضانت فرزند برای شخصی است که به همسر و آینده زندگی خودش مطمئن نباشد. این طور شد که من و همسرم ثبت این حقوق را به بعد از عقد موکول کردیم.

چندماه پیش، برای گرفتن اطلاعات بیشتر در مورد نحوه ثبت این شروط به آدرس سایت همسری که در یکی از وبلاگ ها دیده بودم ایمیل زدم و قرار بین خودم و همسرم را توضیح دادم که پاسخ دادند:” حق خروج از کشور را جدی بگیرید چون ممکن است دولت در آن مدعی شود .”

با هم صحبت کردیم و قرارمان به دادن همه شروط تغییر کرد. با عقدنامه و شناسنامه هایمان به دفترخانه ای که آدرسش را از همان سایت پیدا کرده بودم، رفتیم و در آنجا به ما بروشورها و نمونه های قراردادها و وکالت نامه های این شروط را نشان دادند که انصافن ما را در تعیین جزئیات راهنمایی کردند.

محضردار اعتقاد داشت من می خواهم چیزی را بدست بیاورم که همین الان هم دارم و در قبالش چیزی که حق من است (مهریه) را می خواهم ببخشم

من می خواستم مهریه را بذل کنم. برای این کار دفترخانه باید از محضری که در آن عقدمان ثبت شده بود استعلام می کرد. اما محضری که ما در آن عقد کرده بودیم در شهر من بود و دستگاه فکس نداشت! و من با اینکه ترجیح می دادم خانواده ام فعلن چیزی نفهمند، قبول کردم که نامه دفترخانه را خودم به محضر ببرم. ولی خوب موضوع به این راحتی ها هم نبود و من مجبور شدم مقابل مادرم یک ساعتی با جناب محضردار بحث کنم که اعتقاد داشت من می خواهم چیزی را بدست بیاورم که همین الان هم دارم و در قبالش چیزی که حق من است (مهریه) را می خواهم ببخشم. برایم جالب بود که آنجا فهمیدم دفترداری با ایشان تماس گرفته است و متذکر شده است مبادا چیزی که در تهران مد شده است و عده ای می آیند و این شروط را می خواهند به آنجا هم رسیده باشد.

در آخر، من و همسرم، در یک پنج شنبه اردیبهشتی به دفترخانه رفتیم تا مدارک را امضا کنیم. متن قراردادها و وکالت نامه را خواندیم و خب همسرم کمی با متن وکالت نامه حق طلاق مشکل داشت و اعتقاد داشت این وکالت نامه حق طلاق را برابر نمی کند بلکه کفه ترازو را به نفع زن سنگین می کند. خانم دفتردار کمی توضیح دادند و ما هم دوباره با هم مشورتی کردیم و این شد که من و همسرم، در روز تولد بیست و نه سالگی ام کاری را که فکر می کردیم درست است، تمام کردیم.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)