🟢 دربارۀ مفهوم آزادی
اکثر ما آزادی را صرفاً حق تصور میکنیم و انتظار داریم از آن برخوردار باشیم. ممکن است «حقوقی» هم باشیم و به حق آزادی مندرج در قوانین، خاصه قانون اساسی، استناد کنیم. شاید به ذهنمان خطور نکند که آزادی ایبسا تکلیف هم باشد. طبیعتمان هم اقتضا میکند که بیشتر پیجوی حق باشیم تا تکلیف.
اگر آزادی را نبود قدرت خودسر تعریف کنیم و در مملکتی زندگی کنیم که در آن قدرتی خودسر حضور دارد و به رغم شناسایی حق آزادی و دیگر حقها در قانون بدان وقعی نمینهد و مصون از تعرض ستم میکند تکلیف چیست؟ در این مواقع استناد به آزادی مندرج در قانون دردی را دوا نمیکند و به قول معروف باد هواست و مانع خودسری حاکم یا هر خودسر دیگر نمیشود. گمان نمیکنم تصور چنین وضعیتی برای ما ایرانیان کار دشواری باشد. پس چه باید کرد؟ باید دست روی دست گذاشت تا شخص خودسر از خر شیطان پایین بیاید و از کردههایش پشیمان شود. آیا تا به حال دیده یا شنیدهایم که از این خبرها باشد؟ البته که نه، و واقعیت این است که معمولاً شخص خودکامه هر دم آتش خودسریاش تندتر میشود و افسارش گسیختهتر.
تنها هنگامی دستکم در عالم نظر مسئله پاسخ مییابد که آزادی را افزون بر حق تکلیف هم بدانیم خاصه در ممالک استبدادزده. در چنین وضعی دو راه وجود دارد، یکی زیستن در بردگی و وابستگی خودخواسته یا ناخواسته یا زیستن در حقیقت و آزادی. در اینجا آزادی یعنی تکلیف کوشش در جهت رهایی از یوغ بردگی یا همان قدرت خودسر. سال ۱ نیز نمایش همین نگریستن به آزادی به چشم تکلیف بود. بخشی از مردم تصمیم گرفتند که دیگر برده نباشند و برخی حتی مرگ را بر این زندگی ترجیح دادند. و چون رهایی از یوغ خودکامۀ بزرگ جز با حرکتی جمعی میسر نمیشود، میتوان گفت آزادی تکلیفی جمعی است.
گفتنی است که سپهر سیاسی یگانه جولانگاه سلطه و خودسری نیست و میتوان آن را در سپهر خصوصی و سپهر اقتصادی هم سراغ گرفت. از این رو باید در این ساحتها هم به آزادی به چشم حق و تکلیف نگریست. روابط کارگر و کارفرما کاملاً میتواند شکل رابطۀ ارباب و بنده به خود بگیرد و از این رو کارگران باید در این عرصه نیز هشیارانه موارد سلطه و ناآزادی را شناسایی کنند و هم و غم خود را صرف اعمال آزادی کنند. همین امر در مناسبات خانوادگی یا روابط دوستی هم راست میآید.
#آزادی
#بردگی
#حق
#تکلیف
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.