پدیدهای وجود داشته است به نام “ازدواج سفید” که همه آن را میشناسیم و من در اینجا البته نمیخواهم چیزی راجع به آن بگویم؛ که نه وفور بسیار دارد و نه چندان مسئله ایرانیان داخل ایران است؛ اما مسئلهای هست که شاید بتوان آنرا “ازدواج بیرنگ” نامید و چنان که من میبینم مشکلآفرینی میکند، و شاید تأملی در باب آن خالی از هشداری مفید به جوانان نباشد.
منظور من از ازدواج بیرنگ ازدواجی است که دو چیز در آن غایب است: یکی داخل ماجرا شدنِ خانوادههای دو طرف و بلکه شبکه فامیلی و روابطی دو طرف با یکدیگر از قبل یا لااقل پس از ازدواج؛ و دوم، فقدان آوردههای مادی و مالی و تعهدی و کلاً نبودِ نگاهِ قراردادی دو طرف ازدواج به زندگی خانوادگی. بهعبارتی، وقتی یک مرد و زن در سنین جوانی (غالباً در اواسط دهه بیست عمر خود) از طریق فیسبوک یا در یک مهمانی یا کتابفروشی یا محیط کار یا هرچیزی از این دست با هم آشنا میشوند و پس از مدتی به دلایلی که میتواند ترکیبی از علاقه و حس تناسب و نیاز روحی و جسمی و حتی گاه دلسوزی یا صرفاً فرار از تنهائی باشد به هم پیشنهاد ازدواج میدهند، و نیز به هر دلیلی (از نخواستن گرفته تا نداشتن) خانوادههای خود را هم چندان درگیر ماجرا نمیکنند، و البته امکانات مالی (لااقل در حد تهیه مکان مناسبی برای سکونت) یا شغل قابل اتکا و ادامهای هم ندارند، من اسم را ازدواج بیرنگ میگذارم. عنصر عشق (درمعنای شدید و شورمند آن) را وارد این بحث نمیکنم که آن خود چیز دیگری است.
من هیچ تحقیق اجتماعی در این باره نکردهام و آمار و ارقامی هم (اعم از خام یا تفسیر و تبیین شده) راجع به آن جستجو نکرده و ندیدهام؛ اما برخی تجربیات دور و نزدیک باعث شده است گمان برم این نوع ازدواج شانس زیادی دارد که کوتاهزمانی پس از آن، حسی از بیخاصیتی به دو طرف القا کند. دو جوان که رودربایستی با خانوادههای خود یا دیگری ندارند و در حمایت مالی جدی (بیشتر از طرف مرد) و حمایت عاطفی جدی (بیشتر از طرف زن) کارت برندهای ندارند یا (به دلیل عقاید و سبک زندگی جدید) میان نمیگذارند، چند ماهی و نهایتاً یکی دوسالی که از باهمبودنشان گذشت، آن انگیزههای اولیه هم احتمال زیادی دارد که رنگ ببازد. کافی است برخی چیزها از جمله اختلاف نظر و بروز عصبانیت، یا سردی و افسردگی، یا احتمال ارتباطات موازی هم مطرح شود که هیچ. نتیجه جدائی است. البته جدائیای (برخلاف طلاقهای ازدواجهای سنتی یا کمترساده) بهاحتمال بیشتر، آسان و کمهزینه از نظر مالی و قانونی.
شاید دیگر نتوان افزایش آمار طلاق را چنان که مشهور است لزوماً و کلاً یک بلیه اجتماعی تلقی کرد. شاید دنیا به سمتی دارد میرود که ازدواج را (البته بیشتر در غیاب فرزند) تبدیل کند به چیزی “بنابهتعریف” چندساله و متکثر و تکرارپذیر. حتی اگر چنین باشد هنوز فاصله قابل توجهی تا شیوع کافی و بهرسمیتشناختگی اخلاقی و اجتماعی آن هست. از این منظر، مشکل ازدواجهای بیرنگ گذاشتنِ یک عنوانِ زودرس “مطلّقه” روی دو جوان درابتدای راه است که شاید چیز خوبی نباشد؛ شاید پرهیزاز آن بهتر باشد. درمقام تبلیغ ازدواج سنتی نیستم. بعید نیست در آینده ازدواجها (به خصوص در لایه های پائین متوسط) بازهم کمتر از این خانوادهها را درگیر کند و جوانها فقط با احتمال نیمهشغلی و درآمدی اندک به فکر ارتباط و استقلال و ازدواج بیفتند. باینحال، داشتن ملاحظاتی که احتمال این را پائین آورد که خیلی زود یک تجربه عادی را به یک تجربه شکست رسمی تقلیل دهد، بهتر است. البته آگاهم که برخی عجلهها در این زمینه ناشی از شرایط تقریباً منحصربهفرد اینجا است، اما این دلیل کافی برای تعجیل در برخی رسمیتبخشیهای زودرس نیست.
ارسال شده در
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.