در هر دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، شاهد تکرار یک نمایش تکراری هستیم: کاندیداهایی که با علم به تمایلات مردم، پرچم مخالفت با وضع موجود را بر دوش می‌کشند و در کسوت مدعیان دگرگونی ظاهر می‌شوند. اما تاریخ جمهوری اسلامی گواه این مدعاست که این پرچم‌ها، در بزنگاه قدرت، به کناری نهاده شده و صاحبانشان در دامن نظام پناه می‌گیرند.

گویی این کاندیداها، بازیگرانی ماهر هستند که نقشی از پیش تعیین شده را ایفا می‌کنند. در دوران تبلیغات، نقاب مخالفت بر چهره می‌زنند و با وعده‌های فریبنده و شعارهای آتشین، گوش مردم را نوازش می‌دهند. اما به محض گام نهادن در مسند قدرت، گویی طلسمی شکسته می‌شود و چهره واقعی خود را آشکار می‌کنند: چهره‌ای که نه از دگرگونی، بلکه از حفظ وضع موجود و اطاعت از قواعد نانوشته نظام سخن می‌گوید.

ریشه این تناقض در ساختار قدرت جمهوری اسلامی نهفته است. در این نظام، قدرت مطلقه در دستان رهبر و نهادهای وابسته به او متمرکز است و هرگونه چالشی که ثبات این قدرت را به مخاطره اندازد، به شدت سرکوب می‌شود.

از این رو، کاندیداهایی که با شعار تغییر به میدان می‌آیند، دیر یا زود به این واقعیت پی می‌برند که یا باید با قواعد بازی کنار بیایند و به مهره‌ای در نظام تبدیل شوند، یا طعم تلخ سرکوب را بچشند.

تاریخ پر فراز و نشیب جمهوری اسلامی مملو از نمونه‌هایی از این دست است. از روسای جمهور پیشین که در دوران تبلیغات، وعده‌های اصلاحات سر می‌دادند، اما به محض قدرت یافتن، به سرکوب مخالفان و حفظ وضع موجود پرداختند، تا چهره‌های مخالف نظام که زمانی داعیه دگرگونی داشتند، اما در نهایت به آغوش نظام بازگشتند.

این تناقض ذاتی، اعتمادی عمیق را میان مردم و حاکمان خدشه‌دار کرده است. مردم به درستی دریافته‌اند که شعارهای تغییر، تنها ابزاری برای جلب نظر و کسب قدرت هستند و در عمل، هیچ امیدی به دگرگونی واقعی در نظام فعلی وجود ندارد.

تا زمانی که ساختار قدرت در جمهوری اسلامی اصلاح نشود و مردم طعم واقعی دموکراسی را نچشند، این نمایش تکراری ادامه خواهد داشت: کاندیداهایی که با پرچم مخالفت به میدان می‌آیند و در بزنگاه قدرت، به رختِ اطاعت مبدل می‌شوند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)