در یک قرن اخیر دانشجویان به عنوان یک لایهی اجتماعی مهم ظاهر شدهاند، امری که قبل ازآن وجود نداشت و این لایهی اجتماعی در مبارزات طبقاتی تا قبل از جنگ جهانی دوم یا اصلا نمودی نداشت یا بسیار ضعیف و در حدود گروههای کوچک چند نفره بود. اوج مبارزات دانشجویی در سال ۱۹۶۸ بود که جوامع کشورهای مختلف با پدیدهای مواجه شد که تا آن زمان چندان جدی نبود. در می ۱۹۶۸ جنبش دانشجویی که به طورعمده در کشورهای اروپایی، فرانسه، آلمان و….. سر برآورده بود، خواهان دگرگونی نظام سرمایهداری بود.
در ایران نیز اوج مبارزات دانشجویی در همان سال های ۱۳۴۸(۱۹۶۹) و با فاصله کمی از مبارزات دانشجویان در ۱۹۶۸ بود- در این دوره بود که دانشجویان به عنوان یک نیروی اجتماعی خودشان را نشان دادند و در مبارزات آن دوره نقش مهمی ایفا کردند. در این دوره دانشگاهیان در مبارزه برای قیمت بنزین، گرانی اتوبوس، مرگ مشکوک تختی، و…. نشان دادند که به عنوان یک نیروی اجتماعی مهم میتوانند در صحنه مبارزات آزادیخواهانه حضور داشته باشند. هرچند تا قبل از آن نیز در مبارزات دانشجویان در سال ۱۳۳۲(۱۶ آذر) جنبش دانشجویی وجود داشت و هم چنین در جریان مبارزات سال ۲-۱۳۴۰ نیز دانشجویان حضوری فعال داشتند. اما در تمام این موارد قبلی تا سال های ۱۹۶۸ (۱۳۴۶ در ایران) مبارزات دانشجویی تحت هژمونی احزاب سیاسی یا جریانات اجتماعی خارج از دانشگاه قرار داشت. در نتیجه اگر بخواهیم ماهیت جنبش دانشجویی را مورد بررسی قرار دهیم باید به بارزترین تبلور مستقلانهی آن توجه کنیم و ببینیم خواستههای جنبش دانشجویی در بارزترین نقطهی خود و به صورت مستقل از جریانها و احزاب دیگر اجتماعی چه برنامههایی را پیش روی خود قرار میدهد و خواستههای اصلی چنین دانشجویی چه چیزهایی است.
در مورد تظاهرات برای مرگ تختی، شعارهای دانشجویان به طور مشخص مسقط الراس سرمایهداری را هدف قرار داده بود و میگفت: “ای پهلوی تو کشتی، ای دیکتاتور تو کشتی …” هرچند مدرک مستندی بر قتل تختی وجود نداشت، اما همهی قرائن حاکی از قتل او بود، ادعای خودکشی در مورد تختی اصلا غیرقابل باور بود، زیرا او انسانی مبارز و آزادیخواه بود و در آن دوران آزادیخواهان ممکن بود برای آزادی دست به کشتار عوامل دیکتاتوری بزنند، اما دست به خودکشی نمیزدند، کما این که هیچ آزادیخواه دیگری را در آن دوره نداریم که دست به خودکشی زده باشد، بلکه دورهی آغاز مبارزات مسلحانهی آزادیخواهان در سراسر جهان بود. در این دوره مبارزات دانشجویی به صورت مستقلانه با دیکتاتوری و نظام حاکم سرمایهداری به مبارزه بر خواسته بود. در همین دوره بود که حکومت شاه برای خنثی کردن جنبش دانشجویی و مقابله با آن تنی چند از فعالان کنفدراسیون دانشجویی را در شوهای تلویزیونی به صحنه آورد و از آنان به اجبار خواست که از دستآوردهای انقلاب شاه موسوم به انقلاب سفید تعریف و تمجید کنند که از آن جمله میتوان به مصاحبههای سیامک پارسانژاد ، کورش لاشاهی و پرویز نیکخواه و دیگران اشاره کرد.
جنبش دانشجویی به مثابه بازتاب واقعی خواستههای اجتماعی
همانطور که گفتیم، جنبش دانشجویی به عنوان یک جنبش اجتماعی اولین بار در می ۱۹۶۸ در سطح جهانی خود را نشان داد. دانشجویان تا قبل از آن هرچند در مبارزات اجتماعی برای کسب حقوق بیشتر در کنار سایر بخشهای اجتماعی برای به دست آوردن آزادیهای سیاسی و اجتماعی حضور داشتند اما به عنوان یک جنبش مستقل و دارای خواستههای مشخص را میتوان در مبارزات دانشجویان در می ۶۸ مشاهده کرد. این حرکت به طور روشن بر ضد نظام سرمایهداری و دفاع از جنبشهای آزادیبخش سراسر جهان و همچنین در وحدت با جنبش کارگری بود.
شروع جنبش می ۱۹۶۸ در پی اعلامیهی گروه چپ مبنی بر عدم شرکت در امتحانات معارف دینی بود که این اعلامیه ها در ۲۳ آوریل یعنی قبل از اول می انتشار یافت ….
۲۸ آوریل- راهپیمایی در اعتراض به برپایی نمایشگاهی در حمایت از ویتنام جنوبی بود. زیرا در آن زمان ویتنام جنوبی مظهر استعمار و ستم طبقاتی بر بخش وسیع آسیای جنوب شرقی و مظهر حاکمیت نظام سلطهگر سرمایهداری بود.
وقتی که رئیس دانشگاه نانتری گرافین برای دادن امتیاز به همین جنبش ، یک آمفی تئاتر را به نام چهگوارا میکند، دانشجویان در اعتراض به آن میگویند، ما به هدایای کوچک احتیاج نداریم، “ما آن چه را که میخواهیم به دست آوریم” (انقلاب ۱۹۶۸ فرانسه، پاتریک سیل و مورین مکانویل حسین بخشنده، نشر سرابی) اما جنبش دانشجویی در این دوره میدانست که خود بخشی از جنبش کارگری است و به همین جهت در نهم می استراژی اصلی تلاش در پیوند جنبش دانشجویی به جنبش کارگری بود- ملاقاتی بین رهبران جنبش دانشجویی و جنبش کارگری صورت گرفت که در وحدت این دو جنبش بود.
۱۴ می بر سر در تمام کارخانههای رنو پرچم سرخ زده شد.
پرچمهای سرخ و سیاه نمادی از جنبش بود که در تمام دانشگاه به اهتزاز درآمده بود که یکی نماد مارکسیسم و دیگری نماد آنارشیسم بود.
در ایران نیز این جنبش تا سالهای ۱۳۴۲ به صورت حاشیهای از احزاب سیاسی بود. این امر در برخورد با جبهه ملی دوم و مبارزات آن و هم چنین نامهنگاریها به دکتر مصدق روشن است . اما از این سالها به بعد جنبش دانشجویی حرکتهای مستقلانه خود را آغاز میکند. علت آن را میتوان در گستردهتر شدن دانشگاهها و راهیابی دانشجویانی از نسلهای کارگری و مردم عادی و اقشار تحت ستم به دانشگاهها دانست .
….
پس از سرکوبی اعتراضات مردمی در سال ۴۲ جنبش دانشجویی که دستگیریهای زیادی را در این سالها هزینه کرده بود، به فعالیتهای صنفی برای حفظ انسجام خود روی آورد و نشریهی پیام دانشجو که ارگان مبارزات دانشجویی بود، در سالهای بعد به انتشار خود ادامه داد. هر چند در ظاهر رژیم شاه موفق به سرکوب مبارزات مردم شده بود اما جنبش دانشجویی در بستر دانشگاه به حرکت هوشیارانهی خود ادامه میداد و این امر در حرکتهای بعدی خود را نشان داد.
مسالهی مرگ تختی و گران شدن بلیط اتوبوس دو امر مهمی بود که در آن جنبش دانشجویی بار دیگر با استقلال از احزاب سنتی آن را رهبری میکرد. نسل اول و دوم دانشجویانی که از سالهای ۴۲ به بعد توانسته بودند در اعتراضات و سازماندهی خواستههای اجتماعی مشارکت داشته باشند، اکنون در پیوند با دانشجویان جدیدی که از میان مردم زحمتکش به دانشگاه ها راه یافته بودند حرکتهای جدیدی را سازمان دادند . در مساله مرگ تختی در سال ۱۳۴۶ دانشجویان به محلههای خانیآباد و جنوب شهر رفته و مردم را به مشارکت در مراسم سوگواری تختی تشویق میکردند و در نتیجه این مراسم به اعتراض وسیعی علیه حکومت سرمایهداری شاه تبدیل شد.
همچنین گروههای دانشجویی در سال ۱۳۴۸ به دنبال گران شدن بلیط اتوبوس شرکت واحد به اعتراض جمعی پیوستند. آنها گروههای ضربت دانشجویی تشکیل داده و با این عنوان به خیابانها ریختند و این گروههای ضربت در هماهنگی با هم اتوبوسها را متوقف کرده و در خیابانها راه بندان ایجاد میکردند و در چند مورد اتوبوسها را واژگون کرده و در یک جنگ و گریز با پلیس پراکنده میشدند و با ایجاد راهبندانها مانع حرکت اتوبوسها میشدند. این حرکتها با سازماندهی گروههای دانشآموزی از طرف دانشجویان نیز ادامه داشت و به مدت دو روز رفت و آمد درشهر مختل شده بود و شاه از وحشت گسترش اعتراضات در حالیکه برای تفریحات در مسافرت خارج به سر میبرد، دستور باز گرداندن قیمت اتوبوس به همان میزان قبلی را داد و در حالیکه دانشجویان زیادی در این درگیریها بازداشت شده بودند، از ترس گسترش اعتراضات همه را آزاد کردند و مردم در این باره جشن پیروزی گرفتند.
مشارکت جنبش دانشجویی در کمک به مردم در سیل جوادیه نشان میداد که این جنبش هویت تازهای یافته است. در این سیل که مردم محروم منطقه کارگرنشین جوادیه و راه آهن را در بر گرفته بود، ارگانهای دولتی هیچ کمکی به مردم محروم این منطقه نکردند، اما دانشجویان با سازماندهی گروههای کمک ظرف ۲۴ ساعت پلی فلزی بر روی نهر منطقه زدند تا مردم گرفتار در یک طرف نهر بتوانند به مواد غذایی و امکانات دسترسی پیدا کنند. این عمل دانشجویان آن چنان محبوبیتی در میان مردم منطقه ایجاد کرد که تا مدتها زبانزد مردم بود و این رابطهی نزدیکی میان مردم منطقه و دانشجویان برقرار میکرد …
در تمام این سالها همواره دانشجویان زیادی در زندانهای شاه در بند قرار داشتند و رفت و آمد زندان دیگر برای دانشجویان امری عادی شده بود. رژیم شاه به بهانههای مختلف دانشجویان را دستگیر میکرد اما مجبور میشد آنان را پس از چند ماه آزاد کند و همین امر باعث تجربهاندوزی و ارتباطات و سیعتر بخشهای مختلف دانشجویی میشد.
در اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۰ و در آستانهی شروع مبارزهی مسلحانه علیه حکومت کودتایی شاه، واقعهی کشتار کارگران معترض جهانچیت در ایستگاه کاروانسرا سنگی جادهی کرج به وقوع پیوست. کارگران کارخانهی بافندگی جهانچیت که در اعتراض به شرایط کار و پائین بودن دستمزدها ، برای تظلمخواهی دست به راهپیمایی به طرف تهران زده بودند تا مثلا از مسئولان امر خواهان رسیدگی به حق و حقوق پایمال شدهی خود شوند، در ایستگاه کاروانسرا سنگی از طرف پلیس مسلح شاه به گلوله بسته شدند و تنی چند از آنان در دم کشته شده وبه خاک افتادند و تعداد زیادی مجروح در صحنهی نبرد کار و سرمایه باقی ماندند. این امر سبب اعتراض گستردهی جامعهی دانشگاهی آن زمان شد. دانشگاه که اکنون دیگر به حرکتهای مستقلانه در دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان ادامه میداد، به یک اعتراض سراسری به این کشتار دست زد. در این اعتراض حتی اساتید دانشگاهها نیز حضور داشتند. تظاهرات وسیعی در خیابانهای اطراف دانشگاه با مشارکت دانشگاههای تهران همراه با دانشگاه صنعتی و سایر دانشگاهها برگزار شد که شعار آنان دفاع از کارگران جهان چیت بود و دستگاه حکومتی که از این وحدت کارگران و دانشجویان وحشت کرده بود در یک اقدام وحشیانه به این تظاهرات حمله کرده و بیش از ششصد تن از دانشگاهیان را دستگیر کرد و به اصطلاح خود عکسالعملی مقتدرانه نشان داد، اما خود نمیدانست که با این کار آتش جنگهای مسلحانه را شعلهورتر میکند. در یک اقدام اعتراضی به این حرکت وحشیانهی پلیس اعضای هیات علمی دانشگاه صنعتی به طور دستهجمعی استعفا دادند و هنگامی بر سر کار بازگشتند که مسئولان به آنها قولهای مساعدی در جلوگیری از تکرار این حوادث دادند. اما دیگر دیر شده بود و دانشگاهها به سنگر اصلی مبارزه با رژیم شاه تبدیل شده بود.
در تابستان ۱۳۵۰ گارد ویژه در دانشگاهها مستقر شد تا حرکتهای دانشجویی را از نزدیک زیر نظر بگیرد. ولی هر چند بگیر و ببندها بیشتر میشد، جنبش دانشجویی عمیقتر و فعالانهتر میگردید.
با مشارکتهای پیاپی دانشجویان در این اعتراضات بود که شبکهی پیچیدهای از سازمانهای مبارز و جنبش دانشجویی به وجود آمد که دیگر کشف و ضربه زدن به آن از طرف پلیس سیاسی مشکل شده بود. در زیر دیدگان تیزبین نیروهای امنیتی نسل اول و دوم دانشجویی مبارزات مسلحانه را سازمان دادند و پلیس هنگامی از آنان مطلع شد که دیگر این سازمان ها وارد عمل شده بودند … تعداد زیاد دانشجویانی که از نسل اول و دوم دانشگاههای پس از سال ۴۲ در درگیری های مسلحانه با رژیم شاه کشته شدند بیانگر آن است که ریشهی اصلی تغذیهی سازمانهای مسلح در دانشگاهها بود، دانشجویانی همانند:
رحیم سماعی، مهدی اسحاقی، همایون کتیرائی، مهرنوش ابراهیمی، عبدالحسین براتی، شاهرخ هدایتی، مجید احمدزاده، علینقی آرش، عبدالکریم حاجیان سهپله ،حمید توکلی، سعید آرین، اسدالله بشردوست، پوران یدالهی، فرامرز شریفی، رضاگلوی، عبدالله امینی و دهها دانشجوی دیگری که پیشرو مبارزات مسلحانه بودند یا در حال تحصیل یا فارغالتحصیلان سالها قبل بودند که در مبارزات دانشجویی مشارکت داشته و از آن طریق تنها راه رهائی را در ایجاد سازمانهای مبارز مسلح یافته بودند.
این شبکه پیچیده نه تنها توانست به مقابله با حکومت دیکتاتوری شاه بپردازد بلکه به رغم فشارهای فزایندهی شاه و دستگاه امنیتی او، هیچگاه برای این حکومت قابل کشف نبود. دانشجویان وارد دانشگاهها میشدند و پس از مدت کمی جذب گروههای مخفی مسلح میشدند. برای حکومت شاه این شبکه جذب و نیروگیریها مشخص بود، اما هرچه تلاش میکرد تا این شبکه را کشف کند، ناموفق تر بود .
جنبش دانشجویی و مبارزات علیه شاه آن چنان پیوندی داشت که وقتی تیمسار فرسیو رئیس دادستانی ارتش از طرف مبارزین، به خاطر اعدام گروه سیاهکل اعدام انقلابی شد، دانشجویان در دانشگاه شعار” فرسیو مرگت مبارک” سر دادند.
از همین رو بود که جنبش دانشجویی یکی از ستونهای اصلی فروپاشی رژیم شاه گردید. این جنبش آن چنان وسیع بود که حتی نیروهای جدیدی که به بازسازی نظام سرمایهداری در قالب حاکمیت پس از شاه پرداختند، جز با کشتار وسیع و راه اندازی چیزی به نام انقلاب فرهنگی که در آن کل دانشگاه را به نابودی کشاند، نتوانستند با آن مقابله کنند- کشتارهای دهه ۶۰ اگر نه تمام آن، بلکه اکثریت قاطع آن، متوجه دانشجویان و دانشگاهیان بود و تنها با یک قتلعام و نسلکشی حاکمان جدید توانستند تا مدتها از حقطلبی دانشگاهها در امان باشند. دانشگاه آخرین سنگری بود که بازسازیکنندگان سیستم سرمایهداری توانستند آن را اشغال کنند.
اکنون پس از آن نسلکشی، جنبش دانشجویی میرود تا بار دیگر از درون افت و خیزهای سالهای اخیر خود را بازیابد. این بازیافت و این سربرآوردن جدید باید تجربیات گذشته را به طور دقیق مورد مطالعه قرار دهد تا بار دیگر به مسلخ کشانده نشود. بسیاری از نیروهای فرصتطلب در جهت تصاحب و به بیراهه کشاندن جنبش دانشجویی در تلاش هستند، جناحهای رنگارنگ سرمایهداری هر یک با طرح برخی خواستههای به حق دانشجویان سعی در انحراف و یارگیری از میان دانشجویان به نفع خود دارند، بنیادگرایی حاکم بر تفکر متولیان فرهنگی سالهای گذشته آن چنان دانشجویان را از تفکرات مذهبی زده است که گاه افراط از جانب دیگر بر جو برخی دانشگاهها حاکم شده و راه مقابله با آن را هرزگی و بیبندوباری یا فساد و مواد مخدر میدانند که جایگزین آن شده و با تسلیم شدن در برابر نوعی دیگر از فرهنگ سرمایهداری، وابستگی به جناح دیگر سرمایه را به عنوان راه رهایی انتخاب میکنند.
تقابل با تفکرات مذهبی بنیادگرا خود را در وجه مقابل آن نشان میدهد و گاه در میان بخشهایی از دانشجویان و محافل دانشجویی آن چنان گسترده میشود که از درون آن یک فرهنگ نئولیبرالی”هرچه پیش اید خوش آید” یا “دم غنیمت دان که دنیا یک دم است” یا “تنها به فکر نجات خود باش” سربر میآورد… یا آن که فرقهگرایی و قومگرایی را تلاش میکنند تا در میان دانشجویان شهرستانی و اقوام حاشیهای گسترش دهند که البته این خود داستانی به درازا دارد و اما با همه این احوال بخش قابل ملاحظهای از دانشگاهیان خود فرزندان همان حقوق بگیران و زحمتکشان و کارگرانند و راه رهائی را در پیوند با منافع کارگران و زحمتکشان میدانند.
سرمایهداری با کالایی کردن دانش و با فروش واحدهای درسی فیزیک و شیمی و جبر و مثلثات و…. به قیمتهای سرسام آور در دانشگاهها تلاش میکند که تنها فرزندان اقشار مرفه و استثمارگر بتوانند از تحصیلات عالی برخوردار باشند و با کالایی کردن، به خصوص آموزشهای عالیتر، مانند فوقلیسانس و دکترا و گرانتر کردن هرچه بیشتر آن ها تلاش میکنند تا تحصیلات عالی را از دسترس فرزندان کارگران و زحمتکشان و اقشار تحت ستم دور نگه دارند، هم اکنون گرفتن یک فوق لیسانس و یا دکترا بالغ بر ۴۰-۳۰ میلیون تومان در بازار آزاد فروش علم و دانش، هزینه دارد و آنان که با زحمت بسیار این مبالغ را تهیه میکنند در یک دور بستهای قرار میگیرند تا مجبور شوند پس از فارغ التحصیلی برای جبران هزینههای دریافت مدرک خود به خدمت اسثمارگران درآیند یا به هر وسیلهی ممکن متوسل شوند تا هزینههای زندگی و وامهای دریافتی را جبران کنند. اما کم نیستند که در این میان با درک درد و رنج آنان که با فروش زندگی و فشار بر خود و خانواده توانستهاند، هزینهی تحصیل خود و فرزندانشان را تهیه کنند، علیه این کالایی شدن علم و دانش اعتراض کنند و در پی آن باشند که علم و دانش را از چنگال سودپرستان و سوداگران که جز به فکر سودهای کلان خود با فروش مدارک دانشگاهی و سند سواد آموزی نیستند، درآورند …
کالایی شدن علم و دانش ضرورت مبارزات دانشجویان را در برابر نظامی سودمحور آشکار میکند. علم و دانش در تاریخ بشر تا قبل از دوران متاخر(۳۰ ساله اخیر) هیچ گاه به عنوان کالا مطرح نبوده است حتی در دوران اولیهی سرمایهداری دولتها خود را موظف میدیدند تا در کنار مراکز صنعتی نهادهای آموزشی را به وجود آورند از دوران قدیم تا همین سه دهه پیش به ندرت شاهد هستیم که علم و دانش با قیمتهای سرسامآور به فروش برسد و آن موسسات آموزشی که حتی در دوران دولتهای رفاه (دولتهای بعد از جنگهای جهانی) به صورت خصوصی به صدور مدرک یا آموزش و پرورش مشغول بودند درصد بسیار کمی از آموزش را تشکیل میدادند و در کشورهای پیشرفته سرمایهداری این چنین بنگاههایی تنها مخصوص فروش مدرک به کشورهای جهان سوم بود. تنها با گسترش سرمایههای مالی و جهانیسازی به علت وجود بحرانهای سرریز کالا و سقوط نرخ سود، نظام سرمایهداری به این فکر افتاد که آموزش و پرورش و بهداشت را نیز به صورت کالایی درآورد تا آن که بتواند هرچه بیشتر بر اقشار تحت ستم فشار وارد آورده و هزینههای تحصیل را از زندگی مزد و حقوقبگیران تامین کند. خود دانشگاهیان نیز به عنوان نیروی کار آموزش دیده مجبورند تا نیروی کارشان را در معرض فروش قرار دهند و در غیر این صورت قادر به ادامه زندگی نیستند زیرا که بنگاههای بزرگ اقتصادی و شرکتهای بینالمللی با سرمایههای عظیم خود میلیونها نیروی کار آموزش دیده و تحصیل کرده را برای افزایش سودهای خود به کار میگیرند و از نیروی کار آنان در جهت حفظ سیستم بهرهکشی استفاده میکنند.
جنبش دانشجویی در سال ۱۳۸۶ می رفت که بار دیگر خود را بازیابد و همه عناصر در جهت رشد و ارتقاء این جنبش فراهم بود. گروههای مختلف دانشجویی دیگر سر بر آستان جناحی از قدرت نداشتند، هرچند جناحهای قدرت تمام تلاش خود را به کار برده بودند تا این بخش از جامعه را هرچند که میتوانند مهار کنند. ایجاد گروههای رنگارنگ تحت نام انجمن اسلامی بدان جهت بود که هیچ کس نمیتوانست جز تحت نامهای ایدئولوژیک دولتی فعالیت کند و گروههای سیاسی حکومتی تمام تلاش خود را به کار میبردند تا از این رانت حکومتی در جهت مهار دانشجویان استفاده کنند- اما این بخش از جنبش اجتماعی راه استقلال خود را یافت و حرکت خود را آغاز کرده بود. هرچند از درون انجمنهای اسلامی، اما به زودی استقلال خود را نشان داد و تا جایی پیش رفت که در مراسم ۱۳ اذر ۸۶ استقلال خود را از قدرت به طور کامل نشان داد و با دادن شعار هوپ هوپ هوپ، گوادلوپ*[۱]، در برابر پیام ابراهیم یزدی اولین وزیر خارجه و همچنین شعار کارگر دانشجو اتحاد اتحاد و جنبش دانشجویی متحد جنبش کارگری….. نظر مستقلانه خود را در برابر حکومت بیان کرد. متاسفانه تنی چند از افراد موثر این مقطع بر اثر بیتجربگی در دام مشترک برخی عناصر امنیتی و برخی عناصر فرصتطلب خارجنشین افتادند، هرچند که آنها تعداد اندکی بودند، اما همین بهانه برای نیروهای امنیتی کافی بود تا یورش همه جانبهای به این جنبش آغاز کنند – فشار نیروهای امنیتی آن چنان شدید بود که عناصر سرشناس این حرکت را وادار به مصاحبههای داخلی زندان کرد، هرچند این مصاحبهها هرگز در بیرون انعکاس نیافت اما برای ضربه زدن به کل این جنبش و عقب راندن آن برای مدت طولانی کافی بود.
اکنون بر دانشجویان و جنبش دانشجویی است که با درسآموزی از تجربیات گذشته به حرکت مستقلانهی خود ادامه داده وبا هوشیاری و درایت از افتادن به دامهای انحرافی پرهیز کند. هم چنین مساله بسیار مهم ایجاد تشکلهای مستقل دانشجویی و نزدیکی هر چه بیشتر با مبارزات مستقل کارگری است که میتواند ضامن دست آوردهای بزرگی برای جنبش دانشجویی باشد.
[۱] در سال ۱۳۵۷ قبل از سقوط شاه کنفرانس در جزیره گوادلوپ با شرکت کشورهای امریکا انگلیس فرانسه و… برگزار شد. در این کنفرانس تصمیم گرفته شد که غرب از حمایت شاه دست بردارد و در برابر اعتراضات مردم از شاه حمایت نکند و در نتیجه آن نوعی حمایت از معترضین خیابان شکل گرفت. مشهور است که در این معامله افرادی از نهضت آزادی از جمله ابراهیم یزدی دلال معامله بودند.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.