ریوار آبدانان

در گرماگرم جنگ شدیدی که در خاورمیانه برپاست و جغرافیای سیاسی منطقه را از نو ترسیم می‌کند، ساده‌لوحی‌ست اگر رویدادی از نوع سرنگونی بالگرد ابراهیم رئیسی و همراهانش و کشته‌شدن آن‌ها امری تصادفی و سانحه انگاشته شود. احتمال اینکه یکی از رقبای هژمونی‌خواه ایران در این رویداد دست داشته باشد بسیار بالاست. به‌ویژه اینکه این رویداد درست پس از دیدار ابراهیم رئیسی و الهام علی‌اف اتفاق افتاد، بسیار شبهه‌برانگیز است. در این حالت، انگشت اتهام به سمت اسرائیل نشانه رفته زیرا جنگ و تنش میان ایران و اسرائیل به بالاترین سطح رسیده است. هدف احتمالی اسراییل می‌تواند این بوده باشد که ایران را تحریک به تلافی‌جویی و جنگ با جمهوری آذربایجان کند و به این شکل نیروهای پانترکیست، ناتو و گروه‌های اقماری وابسته به آنها را که در  خاک جمهوری آذربایجان و قفقاز جنوبی مستقر هستند، وارد جنگ مستقیم با ایران کند و به این شکل فشار ایران و گروه‌های نیابتی‌اش در غزه و دریای سرخ را بر اسراییل بکاهد. به‌ویژه اینکه اوضاع دولت نتانیاهو بسیار دشوار شده است. همچنین احتمال اینکه سرنگونی بالگرد در نتیجه‌ی نفوذ و دستکاری از جانب برخی عوامل خارجی یا تصفیه‌ی درونی بوده باشد نیز وجود دارد. در هر حال، همچنان که جنگ از منظر خمینی یک «نعمت» بود، کشته‌شدن رئیسی و همراهانش هم می‌تواند یک «فرصت» بزرگ برای خامنه‌ای و حکومت جمهوری اسلامی ایران باشد. پس از هفتم اکتبر و شروع جنگ غزه، ایران خیز بلندی برای مبدل‌شدن به یک نیروی هژمون منطقه‌ای برداشته است و کشته‌شدن رئیسی می‌تواند دستاویز دور تازه‌ای از سیاست‌های داخلی و خارجی جمهوری اسلامی، در این راستای این هدف استراتژیک قرار گیرد. بنابراین باید گفت کشته‌شدن رئیسی تکه‌ای از پازل جنگ جهانی سوم در خاورمیانه است.

ارسال پیام تسلیت برای مرگ ابراهیم رئیسی و همراهانش شاید از منظر عرف دیپلماتیک امری عادی به نظر برسد، اما چشم‌بستن به روی رفتار و عملکرد ابراهیم رئیسی و کل نظام جمهوری اسلامی، اشتباه است. به خصوص اینکه ابراهیم رئیسی و نظامی که او ریاست جمهورش بود، تاب کوچکترین مطالبه‌ی دموکراتیک مردم ایران را نداشته و آن را با گلوله و کشتار و زندان پاسخ داده است. عملکرد دولت رئیسی در برخورد غیرانسانی با جنبش «ژن ژیان ئازادی» تازه‌ترین نمونه‌ی این دیکتاتوری و توحش است. اگرچه آلترناتیوسازی اپوزیسیون ضددموکراتیک پان‌ایرانیست و سازمان‌های وابسته‌ی پانکورد نیز در امر به‌بیراهه‌رفتن این جنبش نقش کلیدی داشت و باید آن را نقد کرد، اما این امر نمی‌تواند چیزی از هولناکی جنایتی که جمهوری اسلامی علیه مردم ایران صورت داد کم کند. از همین رو، ارسال پیام تسلیت از سوی هر دولت، نهاد، شخص و سازمانی به جمهوری اسلامی ایران که بدترین جنایت‌ها را در حق عموم ملت‌های ایران، کوردها و زنان روا داشته است، امری قبیح و ناپذیرفتنی است.

متاسفانه برخی شخصیت‌های نظامی و سیاسی، نهادها و سازمان‌های کورد نیز بدون در نظر گرفتن ستمی که به خلق‌های ایران روا داشته می‌شود و بدون توجه به حساسیت‌های خلق کورد در روژهلات کوردستان، اقدام به ارسال چنین پیام‌هایی نمودند. در بن‌مایه‌ی چنین رفتاری این نگرش غلط برجسته می‌شود که گویا «دولت‌ها و قدرت‌ها برتر از جامعه و مطالباتش هستند»! هر رفتار سیاسی که حساسیت‌های جامعه را در نظر نگیرد، بایسته‌ی آن است که مورد انتقاد سازنده قرار گیرد. چرا که اتخاذ «سیاست یک‌جانبه و بی‌توجه به حساسیت‌های جامعه» از سوی یک سازمان که داعیه‌ی دموکراسی‌خواهی دارد نه‌تنها هیچ دستاورد مثبتی برای جامعه نخواهد داشت بلکه ارزش‌های خود آن سازمان را نیز به زیر سوال خواهد برد و خواسته یا ناخواسته به دیکتاتوری و ستم مشروعیت می‌بخشد. نقدپذیری در این زمینه، حداقل‌ترین شرط است برای صداقت در مبارزه برای دموکراسی و آزادی.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)