ادامه بحران در صندوقهای بازنشستگی
در امتداد زمان، بحران صندوقهای بازنشستگی در ایران تحت حاکمیت ملایان نیز گسترش مییابد. بحرانی که به نظر میرسد پایانش مشروط به پایان حاکمیت ملایان است.
از ابتدای تاسیس سازمان تامین اجتماعی ذخایر این سازمان، عامل اصلی رشد و توسعه آن بوده است. در سالیان ابتدایی تاسیس، ساز و کارهای آن در زمان خود، ساز و کاری علمی و مدرن به شمار میرفت.
پس از انقلاب ۵۷، نهادهای مدرن آن زمان در سازمان تامین اجتماعی از هم پاشید. حاکمیت در قالب دولتها، نقش پررنگی را در این سازمان ایفاء کردند. ایفاء نقش دولت در این سازمان، فینفسه امر بدی نیست. اما در گذشت زمان این نقش به دخالت و برداشتهای بیرویه از این سازمان منجر شد.
یعنی دولت به جای تنظیمکننده، نقش کارفرما را گرفت. به بیان دیگر دولتهای حاکمیت ملایان به صندوقهای بازنشستگی به عنوان یک صندوق ذخیره برای خودشان نگاه کرده و میکنند. کار به جایی رسید که در دهههای اخیر دولتها در حاکمیت ملایان بدهکار تامین اجتماعی و صندوقهای این سازمان شدند.
از یک سو به اموال این صندوقها که در واقع پسانداز کارگران و بازنشستگان بود دستاندازی کردند. از سوی دیگر دولتها دیون خود به این سازمان را پرداخت نکردند. در حال حاضر بدهی دولت به صندوقهای بازنشستگی رقم هنگفتی را بالغ میشود.
پیش از انقلاب ۵۷ به تناسب جمعیت، تامین اجتماعی ۲۰ میلیون نفر عضو داشت. اما در حال حاضر تعداد اعضاء به ۴۵ میلیون رسیده است. اما با گسترش جمعیتی صندوقها، صاحبان اصلی آن در هیچ امری از امور صندوق نقشی ندارند.
فقدان سیاستهای اصلاحی بلندمدت در صندوقهای بازنشستگی
یک از دلایل وضعیت فعلی سازمان تامین اجتماعی و صندوقهای بازنشستگی، نبود سیاستهای اصلاحی بلندمدت است. هر برنامه اصلاحی قطعا در گام اول هزینههایی دارد که دولتها متحمل آن میشوند. فایده آن اما یکی دو دهه بعد مشخص میشود.
فقدان اقتصاد پایدار، باعث میشود که دولتهای ملایان به این اصلاحات تن ندهند. به دیگر بیان به دنبال منافع کوتاهمدت و جناحی خود باشند. از این رو هیچ گاه شاهد روند اصلاحات در تامین اجتماعی و صندوقهای بازنشستگی نبودهایم.
از سوی دیگر به دلیل عدم سرمایهگذاری صحیح، تامین اجتماعی به صورت حق بیمهمحور اداره میشود. یعنی نسلهای جوانتر حق بیمه میپردازند تا صرف بازنشستگان شود. در حالی که حق بیمه بازنشستگان فعلی در گذشته باید سرمایهگذاری میشد تا امروز پاسخگوی نیازهای آنها باشد. این موضوع نیز در بستر همان سیاستهای اصلاحی غایب قابل تبیین است.
به بیان دیگر تامین اجتماعی در طول زمان به جای اینکه سرمایهگذار باشد تبدیل به یک بنگاه شد. دستدرازی دولتها به سیستم تامین اجتماعی از طریق تهاتر سهام، برای جبران کسریها، کمر سیستم را شکست.
فقدان این سیاستها باعث شده است که اکثر صندوقهای بازنشستگی یا از دستگاههای مربوطه ارتزاق کنند یا از بودجه پول بگیرند. [صندوق بازنشستگی یک بحران لاعلاج برای حکومت]
بازنشستگیهای پیش از موعد و اجباری نیز یکی از مشکلات تامین اجتماعی کشور است. امری که در حاکمیت ملایان شدت و حدت زیادی داشته و کماکان ادامه دارد. تامیننبودن شاغلان ذینفع، آنان را سوق میدهد که پیش از موعد اقدام به بازنشستگی نمایند. بسیاری نیز در این سیستم توسط حاکمیت به بازنشستگی اجباری محکوم میشوند.
مجموع این عوامل باعث شده است تا ساز و کارهای سرپا نگاهدارنده تامین اجتماعی کشور از کار بیفتد. موضوعی که امروزه از آن با عنوان بحران ورشکستگی صندوقهای بازنشستگی یاد میشود.
فساد ضربه اصلی را بر پیکر تامین اجتماعی وارد میکند
از سوی دیگر فساد در سازمان تامین اجتماعی ضربهیی خردکننده بر پیکر این سازمان وارد کرد. فساد در این سیستم موضوعی است که بینیاز از هر گونه توضیح است. اخبار آن در شستا در سالیان اخیر همواره در بین اخبار مهم بوده است.
از سوی دیگر انتصابهای سیاسی از سوی دولتها، به جای بکارگیری متخصصین حرفهیی از بدنه سازمان عامل دیگر ورشکستگی این سازمان میباشد. بنا بر آمارهای رسمی، سازمان تامین اجتماعی از سال ۱۳۹۳، همواره با کسری جدی مواجه بوده است.
نتیجه آن شده است که سازمان تامین اجتماعی که نزدیک به ۶۵ میلیون نفر مستقیم و غیرمستقمی در آن ذینفع هستند به ورشکستگی رسیده است. از ۱۷ صندوق این سازمان، ۱۵ صندوق در آستانه ورشکستگی هستند. تنها صندوقهای بازنشستگی وکلاء و روستایی، از این ورشکستگی مستثنی هستند.
در این بین، طلب ۶۰۰ هزار میلیارد تومانی سازمان از دولت رئیسی را نیز باید همواره در گوشه نظر نگاه داشت. بدهی که هر ساله تنها بخش کوچکی از آن تادیه میشود. اما با سررسید سال جدید، بر حجم آن افزوده میشود. این روند نیز همواره افزایشی بوده است.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.