“سکوت”

نیمـه شـب از پـنــدارِ خـویـش
می رسید

حـــسّ ِ شــیــشــه ایِ خـیـال،
می دمید

شوقی، جوانه مـی زد و ناگهان

ژالـــه وار
روی خیال
مـی چکـیـد…

گــرم و پُــر حرارت
پُــــر از شـراره بـود
تابناک ز نور مهتاب بود؛ نیمه شب

تـصـنـیــفِ خـوب رویان
آســمــان…
ستاره ها…
وصــفــــی طــربناک بود
نیمه شب

مفهومِ عشق، پس از نیمه شب رقم گرفت.
در آغوشِ گرم تـو شـد سـپـیـد

بــرگ هـای دفـتـرِ عاشقانه ها
جـــوهــــرِ کـــام هــای تـو را می چـشـید

آسـمـانِ عــشــق، ســپـیـده زد
امــا قـلـــم
در ســـکــوتِ نــــگـــاهِ تـــــو
خـفته بـود.
.
دفترعاشقانه ها – سر به مُهر-
رازِ این سکوت را نهفـته بـود
.

فرهاد صادقی
نام شعر: سکوت. مجموعه هندسه عشق

آریاشهر . آبان ۱۳۹۴

فرهاد صادقی

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)