جایزه‌ی علم اقتصاد دقیقاً یک جایزه‌ی نوبل «واقعی» نیست: این جایزه را نه بنیاد نوبل که بانک مرکزی سوئد بنا گذاشت و اقتصاد یک علم «واقعی» نیست. حتی روشن نیست که آیا جریان اصلی رشته‌ی اقتصاد به نحوی که امروز وجود دارد سهم چندانی در دانش یا رفاه بشری داشته باشد  (چنان‌که در جایزه‌های نوبل ادبیات و صلح، فرض بر پاسداشتِ آن‌ است). پس چه‌طور شد که اقتصاد برخلاف دیگر علوم اجتماعی امتیاز ]برخورداری از[ جایزه‌ی نوبل را پیدا کرد؟ پیتر نوبل فعال حقوق بشر احساس کرد که آلفرد نوبل، عموی پدرش، جایزه‌ای را تصویب نمی‌کرد که وی «کودتای تبلیغاتی اقتصاددانان برای افزایش اعتبارشان ]نامید[… که اغلب به سوداگران بازار سهام اعطا شده است.»

در نوبل اقتصاد امسال، چنان‌که دیدیم، دست‌کم دو نفر از برندگان جایزه (یوجین فاما و رابرت شیلر) شرکت‌هایی دارند که در فعالیت‌های بازار اوراق بهادار فعال‌اند یا مشاوره می‌دهند. همچنین می‌دانیم که آنان در مورد نحوه‌ی کارکرد بازارهای مالی اختلاف‌نظر دارند. فاما می‌گوید که این بازارها به‌شدت رقابتی و «کارآمد»اند، به‌نحوی‌که سرمایه‌گذاران هر اطلاعات در دسترسی را بلافاصله در قیمت دارایی منعکس می‌کنند. شیلر می‌گوید که سرمایه‌گذاران در این بازارها به شیوه‌هایی رفتار می‌کند که کاملاً عقلانی نیست به‌نحوی که عوامل روان‌شناختی نقش بزرگی ایفا می‌کند.

اما سومین برنده لارس پیتر هانسن کاری اقتصادسنجی ارائه کرده که تاحدود زیادی پشتیبان بحث شیلر است. بنابراین به‌یقین این جایزه نشانه‌ای از سردرگمی‌ای است که امروز در این رشته حاکم است که جایزه همزمان به دو موضع متناقض داده می‌شود. اما این جایزه چیزی بیش از این سردرگمی به ما می‌گوید. جایزه به ما خاطرنشان می‌کند که پنج سال بعد از سقوط له‌مان برادرز که آغازگر بحران مالی جهانی است، قدرت مالیه بر سیاست، سیاست‌های اقتصادی، رسانه‌ها و حتی گفتمان دانشگاهی هنوز کاهش نیافته است ـ و احتمالاً به شکل شگفت‌انگیزی تقویت شده است.

تأکیدی است بر نقشی که جایزه در هوراکشیدن برای سرمایه‌داری و حتی بیش‌تر برای خود سرمایه‌داران دارد، به‌جای آن که به تحلیل‌های سودمند اقتصادی به طور عام جایزه بدهند. استثناهای تکان‌دهنده‌ای هست از بسیاری دانشمندان که مهم بودند و هنوز آموزه‌های معتبری دارند در حالی که جایزه اغلب به دستاوردهای کم‌اهمیت یا قابل‌تردید داده شده است. این جایزه بر سلطه‌ی جغرافیایی شمال (به‌ویژه ایالات متحد) در رشته‌ی جهانی اقتصاد تأکید دارد ـ نه از آن رو که حقیقتاً آموزه‌های اقتصادی بیش‌تری از آن منطقه پدید آمده باشد بلکه چون آنانی که در این رشته قدرتمندند علاقه ندارند که به دورتر بنگرند و همچنان نسبت به سهم دیگران به‌ویژه در کشورهای درحال توسعه در این رشته کاملاً ناآگاه‌اند.

غالباً این تقدیر خود نشان‌دهنده‌ی محدودیت جهان سکونت آنانی است که برندگان را برمی‌گزینند: اشاره به مشارکت در «تحلیل تجربی قیمت‌های دارایی». مسیر حرکت این امتیازبخشی صریح به یک درصد تبیین می‌کند که چرا جریان غالب علم اقتصاد نیز هدفِ خشمِ ۹۹ درصد شده است.

 یادداشت بالا ترجمه‌ای است از

 

On the Economics Nobel Prize by Jayati Ghosh

درباره‌ی نوبل اقتصاد در نقد اقتصاد سیاسی بخوانید

ریچارد وُلف، طنزها و پوچی‌های نوبل اقتصاد، ترجمه‌ی پرویز صداقت

اشتراک‌گذاری این:

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com