ضمن قدردانی از توجه دوستان و با تاکید بر جایگاه مدرنیسم , سکولاریسم, دموکراتیسم وتلاش برای طبقاتی شدن و تفکیک طبقاتی در مبارزات جبهه ای “مردم ایران” ( در مفهوم وسیع آن ) , توضیحاتی را دردفاع از آن مقاله بیان می دارم .

سخن عمده ی مقاله ی “بازگشت به جامعه” توجه به ایران و مناسبات داخلی آن در حوزه های اقتصاد ,فرهنگ, سیاست واجتماع است فارغ از تمایلات نظری سیاسی شخصی وآموزه های خدشه ناپذیر. تاکید بربررسی مشاهدات داخلی وبه تبع آن دریافت های نظری با پشتیبانی از اندوخته های نظری و علمی جهانی است و نه برعکس . یعنی در یک کلام روش شناخت ماده ی اجتماعی نه از ما بلکه بیرون از ما بایستی آغازگردد اگر چه بهر صورت از دریچه ی ذهن ما میگذرد اما همواره باید به خطرتئوری های از پیش تعیین شده و گرایشات نظری شخصی در پاسخ های قطعی در حوزه های یاد شده دقت شود تا از اساس دچار بد فهمی نشویم .

نکاتی در نقدهای دوستان مشاهده می شود که به همین نوع نگاه بازمی گردد . از جمله:

۱- انقلاب اسلامی ما را از سرمایه ی جهانی جدا نکرد و ما همچنان به سرمایه ی جهانی وصل هستیم

۲- سیاست های اقتصادی در ایران نئولیبرالیستی است

۳- طبقات در ایران مستحیل شده و در دو طبقه ی بزرگ در قالب اردوی کار و اردوی سرمایه معنا یافته است . که مرا ناگزیر می سازد مجددا توضیحاتی را (بربرداشت های خود از جامعه ی ایران ) به آن مقاله بیافزایم .

 

الف – حاکمیت از فردای انقلاب اسلامی که انقلابی رو به عقب , ضد مدرنیسم و ضد تولید تکنولوژیک بود , بتدریج ارتباطش را با سرمایه ی جهانی قطع کرد تا بتواند در فراغ بال به غارت منابع ملی و انسانی در همه ی زمینه ها دست بزند از اینرومی بایست شرایطی را برای ماندگاری خود و همچنین استمرارغارت فراهم سازد

۱- بدون نظارت شریک خارجی و بدون نظارت سرمایه ی جهانی باشد ( بانک جهانی , صندوق بین المللی پول , اف ای تی اف و….)

۲- از اینرو در طول این سالها نمی بایست هیچ سرمایه گذاری بزرگی در هیچ حوزه ای توسط سرمایه ی جهانی در ایران صورت می گرفت ( تمام تلاشها در زمان رفسنجانی وپس از او در مسئله ی برجام با شکست مواجه شده است) تا جناح ولایی با قاطعیت کنترل تمام منابع بزرگ و به دورازدست اندازی خارجی را در دست داشته باشد

۳- ارزان فروشی نفت ودیگرفرآورده های نفتی در شرایط تحریم , خود موید این موضوع است که اینجا به سرمایه ی جهانی وصل نیست زیرا سهم خرید چین از بازارهای جهانی و سهم سود آن بازارها را به نفع خود و چین تغییر داده و این چیزی جز اختلال در کلیت سود بازار جهانی نیست

۴- اختلال دیگر در حرکت سرمایه جهانی , بحث شفافیت مالی است . پولشویی های متعدد وارتباطات آلوده با شرکتهای گمنام ودست ساز, کارتل های موادمخدر, تجارت وانتقال سلاح وکشف مداوم آنها توسط ناظرین سرمایه

۵- در تقسیم کار, درتولید جهانی که توسط سیاست های سرمایه ی جهانی بر کشورهای مرتبط اعمال می شود جمهوری اسلامی هیچ سهمی ندارد

۶- بازاربورس ایران از بازارهای بورس جهانی متاثر نیست و در بحرانهای آنها در سالهای اخیر خم به ابرو نیاورده وبیشتر متاثراز سیاست و مسائل داخلی وعوامل دستوری از بالاست . بورس در ایران بیشتر سیاسی است تا اقتصادی و خود محل ثروت اندوزی است تا سرمایه گذاری

۷- انتقال ثروت در مقادیر بسیار گسترده به خارج از کشور ( خرید سهام , خرید مستغلات و…) بجای سرمایه گذاری در داخل ۸- عدم دسترسی به اینترنت آزاد رایگان بعنوان یکی از ساده ترین ارتباط اقتصادی در عرصه های کوچک مالی ( توجه شود به فروش وی پی ان های مختلف و کسب درآمد توسط عوامل حاکمیت برای ارتباطی که در دنیای سرمایه جزو بدیهیات و حقوق کاربران است )

بغیر از توجه به نکات بالا, شکافی که براثراعمال سیاست قطع ارتباط اقتصادی با سرمایه ی جهانی بین جمهوری اسلامی وغرب بوجود آمده باعث می گردد که توجه مان را به وجه سیاسی این انتخاب نیزمعطوف گردانیم . ازآنجا که این سیاست اقتصادی برخاسته از آن نگاه واپسگرایی است که ماهیت حاکمیت و غارت اش را تعریف می کند , لازم بود که حاکمیت بغیر از شکاف اقتصادی برشکاف سیاسی باغرب ( بخصوص در منطقه )هم تمرکز کند وازآن در دو خط موازی و مکمل یکدیگر برای حفظ ماندگاری خود بهره ببرد . تمام سیاست خارجی حاکمیت بربهره بردن از این شکاف ( اقتصادی, سیاسی وفرهنگی) بین نیروهای طرفدارخود با غرب ( واسرائیل) تحت عنوان “عمق استراتژیک” و مقابله با صیهونیسم در ایجاد بحران های منطقه ای معنا می یابد و اینچنین است که می تواند هواداران منطقه ای اش را نیزدرغارت منابع سهیم کند . بدیهی است با وصل شدن به سرمایه ی جهانی و با پر شدن این شکاف , زمینه ی مادی بنیادگرایی اسلامی نیز از بین می رود ( نگاه کنیم به امارات و قطر و عربستان و کویت و بحرین در مقایسه با بدنه ی داعش وحوثی ها و حشدالشعبی و القاعده وجهاداسلامی و حماس ) و این ابزاراستراتژیک از دست خواهد رفت .

ب – نئولیبرالیسم : بنا بر دلایل ذیل سیاست های اقتصادی حاکم بر اقتصاد ایران نئولیبرالیستی نیست .

۱- با توجه به استدلالات بالا, از آنجا که به سرمایه ی جهانی وصل نیستیم پس اقتصاد ایران نئولیبرالیستی نیست زیرا اجرای این سیاست ها منافعی برای غرب و سرمایه ی جهانی در پی ندارد

۲- تاکید سیاست های نئولیبرالیسی دربازار, براصل رقابت است درصورتیکه اینجا رقابتی وجود ندارد . هرچه هست بین باندهای بزرگ درون حاکمیت وبرای چپاول بیشتر است نه تولید یا رونق اقتصادی

۳- تاکید بعدی برگسترش بخش خصوصی و آزادی عمل اوست اما اینجا بجزدرحوزه های خرد وکوچک خبری از بخش خصوصی مستقل نیست . همه میدانیم مالکیت در بخش های بزرگترو یا حضوردرشراکت اقتصادی مستقیما به جایگاه درقدرت در نظام ولایی وابسته است( خصوصی سازی های بزرگ , که در پس آنها هلدینگ های حکومتی در تقسیم غارت نقش دارند را فقط کسانی باورمی کنند که از واقعیات جامعه حرکت نمی کنند)

۴- قیمت گذاری که در سیاست های نئولیبرالیسی مستقیما بر سازوکاربازارمتکی است دراینجا دستوری وبه ملاحظات سیاسی وغارت وابسته است ( برای مثال نگاه کنید به قیمت اتومبیل دراینجا ویا هرکالای دستوری دیگر)

۵- تاکید بعدی در جایگاه دولت وکمرنگ شدن نقش تدریجی آن برای قدرت بخشیدن به بخش خصوصی است . در اینجا دولت همچنان بزرگترشده و نقش اصلی را در نمایندگی حقوق حاکمیت ایفا می کند

۶- گسترش دائمی غلبه ی سرمایه برنیروی کارتنها شباهت اقتصاد ایران واقتصاد نئولیبرالیستی است که آنرا در شباهت هردو بر موضوع غارت نیروی کار میتوان ارزیابی کرد . اما توجه به برخی سیاست های پوپولیستی دراین نظام ها ( مثل پرداخت یارانه ها ومراکزی مانند کمیته ی امداد و….)همچنان این شباهت را کمرنگ می سازد

۷- غرب به موضوع تورم ومهارآن برای رشد سود می نگرد (چیزی بین سه تا نهایتا ده درصد) اما ما دراینجا با تورم پنجاه درصدی و درمواردی بیشتر روبروئیم . تورمی مهار نشدنی که عمده ی آن براثررشد نقدینگی , چاپ پول , تفاوت قیمت ارز(بخاطرهمان عدم اتصال با سرمایه ی جهانی) نبود تولید تکنولوژیک وقیمت های دستوری است

۸- بخش بزرگی ازرشد ثروت در اینجا فقط براثرهمین عدم اتصال شکل می گیرد مانند گران شدن دائمی املاک و مستغلات , خودرو, ارز و طلا . یعنی به صرف انباشت می توان ثروتمندترشد بدون آنکه توسط کار به ارزش آنها افزوده شود . اتفاقی که در جوامعی با اقتصاد نئولیبرالیستی امکانپذیر نیست ( توجه کنیم به روستائیان وکسانی که زمین های مناسبی برای فروش داشتند واز طبقه ی خود کنده شدند )

۹- و درآخر, سیاست های اقتصادی وسیاسی نظامی جمهوری اسلامی در نابودی محیط زیست داخلی ومنطقه ای وعدم هماهنگی با سیاستهای جهانی .

 

پ – از مجموع نکات بالا وتوجه به آنچه دراینجا می گذرد , نتایجی بدست می آید که ما را وامیدارد که ایران را نظامی سرمایه داری با مناسباتی سرمایه داری بدانیم که حاکمیت سرمایه برآن غلبه ندارد . یعنی مسیر کسب قدرت و ثروت از مسیر کسب سرمایه متفاوت است . زیرا کسب ثروت و انباشت در ایران بستگی مستقیم به نزدیکی به قدرت , رانت , سرکوب ( رهبران بیت , بازار ,  روحانیت و سپاه ) دارد اما کسب سرمایه نسبت مستقیم با کار, تولید , چگونگی بازتولید , بازار و رقابت دارد . یعنی اینجا ویژه گیهای متعدد ومتفاوتی با نظام های سرمایه داری کلاسیک یا سرمایه داری وابسته دارد که ما را برآن میدارد برای تحلیل نیروهای درگیر با حاکمیت , فهم چگونگی طبقات درایران , فعالیت جبهه ای , فهم مناسبات تولید – جایگاه تولید ونیروهای مولده , مناسبات درون جامعه , جایگاه ویژه ی زنان و ازهمه مهم تر وضعیت بحرانی محیط زیست , به جامعه بازگردیم و از آن آغاز کنیم .

پرسش دائمی و رها شدن از قیود قطعی نظری و داشتن روش شناخت ( برای جلوگیری از تکراردیگربه آن نمی پردازم ) همراه با مقاومت دربرابر ساده کردن مقولات و تنبلی نظری به ما می گوید

۱- طبقات درایران شناورشده اند

۲- مفهوم اردوی کار و اردوی سرمایه ساده سازی و فراراز فهم جدید مناسبات جامعه و خلط حقوق طبقاتی است و از همه مهمتر , منجر به تشکل نمی شود

۳- مبارزات فعلا جبهه ای است اما موقتی است و بایستی درآینده با تمرکزبرفهم حقوق طبقات صورت پذیرد

۴- انقلاب دموکراتیک است وتشکل های دانشجویان , زنان , کارگران (حتی درمفهوم سندیکا ) اقوام و…. همگی در تلاشی دموکراتیک معنا می یابند

۵- شکل گیری تشکل ها نهایتا بر مفاهیمی مانند حس همسرنوشتی و فهم آن صورت می گیرد و نه دستوری و ازبالا

۶- فعلا سوسیالیسم و لغو کارمزدی در دستورنیست , بدیل های روشنی وجود ندارند و تئوری ها مه آلودند .هرچند که ما از اساس جامعه گرا هستیم اما فعلا تمرکز بر گسترش مفهوم دموکراسی است

۷- مدرنیسم , سکولاریسم, دموکراتیسم و طبقاتی شدن جامعه حیاتی ترین رئوس جنبش پیش روی مبارزات مردم ایران در این مقطع است پس با گفتن اینکه اقتصاد ایران نئولیبرالیستی است , با ساده سازی مفاهیم گریبان خود را از پاسخ به پیچیدگی های اقتصاد ایران و فهم رفتار طیف های مختلف مردم خلاص نکنیم .

چپ برای اینکه همچنان منادی رهایی بشریت باشد ناگزیر به پاسخگویی به تمام اینها و صدها سئوال دیگراست .

بهروزعلی یاری
آذر ۱۴۰۲

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)