«سدیگر که بالا و رویش بود/ به پوشیدگی نیز مویش بود» (شاهنامه فردوسی)
در هفت ماه گذشته، جنبشی اجتماعی با عنوان «زن، زندگی، آزادی» در ایران پا گرفت که هدف اصلی و اولیه آن رفع حجاب اجباری در ایران بود. بدون آنکه ذرهای شعارهای نژادپرستانه و باستانگرایانه بر زبان مردم آید. این جنبش به چند دلیل و از جمله به دلیل سوءاستفاده برخی فرصتطلبان و دخالتهای مخرب آنان و رسانههایشان در روند جنبش، انتشار وسیع اخبار ناصحیح و آمیخته شدن راست و دروغ، شعارهای رکیک جنسی (که خود عملی ضد زن است)، و تمرکز بر انتشار گسترده و بیمورد ویدئوهای رقص و بوق دچار آسیب شد. هیچ جنبشی در جهان با رقصیدن و بوق زدن به نتیجه نرسیده است.
یکی دیگر از عوامل آسیب به جنبش، بیان دروغهای تاریخی با اهداف نژادپرستانه و ناسیونالیستی بود. بدیهی است که آموزههای تاریخی برای تجربه اندوختن و ساختن حال و آینده است و چنانچه دادههای تاریخی دچار جعل و تحریف شوند، میتوانند هر حرکت پیشرویی را گمراه کنند و به آرمانها و اهداف آن آسیبهای جدی وارد سازند.
ادعای اینکه حجاب اجباری در ایران باستان وجود نداشته و زنان و عموم مردم در آن اعصار در شرایط سراسر ممتاز و انسانی زندگی میکردهاند، لاف گزافی است که فقط بکار کسانی میآید که میخواهند با اهداف سلطهگرانه جدید و تمسک به مقدسات نوظهور و از جمله سوءاستفاده از نام ایران، مردم ستمکشیده را به چاه سیاه و باتلاق تاریک دیگری فرو برند.
آن مؤلفان یا روزنامهنگاران یا هنرمندانی که با نوشتهها و تابلوهای نقاشیاشان و بخاطر کسب مقداری صله بیشتر و نان چربتر، چنین تصویر بهشتگونهای را به مخاطب ناآگاه القاء میکنند که زنان در ایران باستان با پوشاک رنگارنگ و قشنگ دست در دست مردان محبوب خود در میان باغهای پرگل و درختان انار و جویهای شربت و شراب قدم میزدند و بلبلان خوشآهنگ بر فراز سرشان نغمهخوانی میکردند؛ کاری هنری و خلاقانه انجام نمیدهند، بلکه با تحریفهای تاریخی و دروغهای زیبای خود، آینده هممیهنان خود و تلاشهای آزادیخواهانه آنان را به تباهی میکشند.
آن کسانی که با گرایشهای نژادپرستانه و شوونیستی، منشأ هر زشتی و بدی را در میان اعراب و مغولان و ترکان میجویند و منشأ هر خوبی و زیبایی را در ایران باستان، به آینده بشریت و همزیستی انسانها لطمه میزنند و موجب جنگ و جدالهای مکرر و دورهای و خانمانبراندازی میشوند که همواره در خاورمیانه تداوم داشته و هیچ حاصلی جز ویرانی و عقبماندگی مفرط نداشته است. تنها حاصل آن جنگها، برای کشورهای پیشرفتهای بوده که سازندگان جنگافزار و تسلیحات کشتار جمعی بودهاند. همان کشورهایی که اکنون نیز رسانههایشان به زبانهای مختلف و برای کشورهای مختلف بر طبل تبلیغ نژادپرستی و باستانگرایی میکوبند.
در باره وضعیت زنان در ایران باستان (و عموماً وضعیت انسان در ایران باستان) به تفصیل در کتاب «باستانشناسی تقلب و رنجهای بشری» و بخصوص در بخشهای چهارم و پنجم رنجهای بشری با عناوین «بردگی و بهرهکشی» و «زنستیزی و بهرهکشی از زنان» نوشتهام. همان کتابی که به دلیل مغایرت با سیاستهای دولتی باستانپرستانه (که نمونه آنرا در کتابهای درسی مدارس دیدهایم) ممنوعالانتشار شد و من تمامی آنرا به صورت آنلاین منتشر کرده و در اختیار علاقهمندان قرار دادم.
با این حال بار دیگر و بطور خلاصه یادآوری میکنم که حجاب در تمامی دورههای تاریخی ایران باستان از ابتدای عصر هخامنشی به بعد اجباری بوده است. آنچه از این اجبار مستثنی میشده، منحصر بوده به تصاویر ایزدبانوان، زنان درباری، و رقاصان حرمسراهای ساسانی. آن تصاویر زنان نیمهبرهنهای که بر موزائیکهای مجلس بزم شاپور یکم در بیشاپور و یا بر جامها و ساغرها و دیگر ظروف بزم و خوشگذرانی ساسانی باقی ماندهاند، تصاویر زنان جامعه نیستند، بلکه نقش و نگار مطربها و رقاصههایی هستند که از کشورهای دیگر به اسارت گرفته شده و با اضافه شدن به آمار هزاران زن حرمسرا، وظیفه شاد کردن و کامجویی شاهنشاه را به عهده داشتهاند. آن تصاویر نشانه تفاخر زن نیست، نشانه تحقیر زن است.
سابقه این زنان ستمکشیده در تاریخ ایران دستکم به عصر کورش هخامنشی میرسد. زنانی که شوهرانشان در دفاع از سرزمینشان کشته میشدند و خودشان به اسارت کورش درآمدند و موظف بودند شبها برای او آواز بخوانند و بزم بسازند تا بتوانند زنده بمانند.
زنان عادی جامعه در عصر ساسانی به موجب متن پهلوی «بندهش» از نسل دیو فحشاء که «زن» نامیده میشد، دانسته میشدند. زنان به گفته آذرباد مهرسپندان (روحانی و رهبر دینی زرتشتی عصر ساسانی) موظف بودند که سر و صورت خود را آرایش نکنند و تا جای ممکن از خانه بیرون نروند و چنانچه ضرورتی وجود داشت، میبایست با کسب رضایت شوهر و با حجاب کامل و پوشش چادر یکدست سر تا پا از خانه خارج شوند. این زنان در سن سه سالگی با شوهری که برایشان انتخاب میشده، عقد میکردند و در سن ۹ سالگی با او ازدواج کامل مینمودند. اگر این زنان شوهر خود را به قهر ترک میکردند، توسط دستگاه قضایی دینی ساسانی به مجازات مرگ محکوم میشدند. برخی مجازاتها و گناهها در عصر ساسانی ممکن بود پس از همخوابگی روحانیان با زنان و دختران بخشیده شوند.
وضعیت زنان در عصر هخامنشی از عصر ساسانی نیز اسفبارتر بود. بردگی و بهرهکشی از زنان در اوج خود بود و فروش کنیزان یا بردههای زن و دختران آنان به منظور بیگاری و بهرهکشی جنسی در بازار بردهفروشی مجاور تخت جمشید امری رایج و متداول بود. قیمت متوسط یک برده در این بازار برابر با شش الاغ بوده است.
اگر در عصر ساسانی، دستکم نقش ایزدبانوان بر سنگنگارهها منقور میشد، نقش کردن زنان در همین حد نیز در عصر هخامنشی ممنوع و ناممکن بود. به همین دلیل است که در هیچیک از سنگنگارههای هخامنشی در تخت جمشید و نواحی دیگر، کمترین نشانهای از حضور زن وجود ندارد. نه تنها در سنگنگارهها، که در آنهمه کتیبههای سلطنتی هخامنشی به زبان فارسی باستان از هیچ زنی یاد نشده و نام برده نشده است. حتی کلمه و مفهوم «زن» در هیچکدام از متون فارسی باستان هخامنشی نیامده است و اصولاً دانسته نیست که معادل کلمه زن در آن زبان چه بوده است.
به موجب لوحههای حسابداری بابلی عصر هخامنشی دانسته شده که دختران را در زمان کورش در ازای بدهکاری پدر برای بهرهکشی جنسی در فاحشهخانهها به گرو میگرفتهاند و به موجب لوحههای حسابداری تختجمشید که به زبان عیلامی نوشته شدهاند، دانسته شده که دستمزد ماهانه یک زن کارگر معادل ده کیلوگرم جو در ماه بوده است. آنگاه نیروهای ضد شورش هخامنشی هر مخالف و معترضی را بر روی تیرهای تیز مینشاندند و یا پستانهایشان را پس از تجاوز به آنان میبریدند و جلوی سگ میانداختند. واقعاً آیا انصاف است که این سیاهترین دوره تاریخ زن در ایران را «عصر طلایی زندگی زنان» نامید؟
فردوسی نیز به شیوایی و به دفعات از وضعیت حجاب در ایران باستان یاد کرده است. ویژگیهای زن شایسته در شاهنامه فردوسی عبارت است از: زاییدن فرزند پسر و داشتن حجاب. چنانکه از قول شیرین که چادری بر سر داشته است، میگوید:
دگر آنکه فرخ پسر زاید او / ز شوی خجسته بیفزاید او
سدیگر که بالا و رویش بود / به پوشیدگی نیز مویش بود
فردوسی بر خلاف اغلب متون پهلوی عصر ساسانی که مروج و توجیهکننده سختگیریهای دینی و شکنجههای مذهبی هستند و جنبشهای مردمی را نشانههایی از دیوپرستی و اهریمنصفتی دانستهاند، به گزارشهای واقعگرایانه از قیامهای مردمی علیه ساسانیان پرداخته و نمونههای فراوانی از انواع شکنجههای متداول برای سرکوب معترضان و مخالفان را نقل کرده است: بریدن دست و پا (به فرمان خسرو پرویز)، بریدن دست و پا و گوش و بینی و گذاشتن سنگ داغ بر روی زخم (به فرمان بیژن طرخان)، بستن به دم اسب و کشیدن بر روی زمین (به فرمان پوراندخت)، جدا کردن کتف و به آتش کشیدن بدن (به فرمان شاپور ذوالاکتاف)، کندن پوست (به فرمان بهرام یکم)، سوراخ کردن گوش و بینی و گذراندن افسار از آنها (به فرمان شاپور ذوالاکتاف)، خونآشامی و خوردن خون دشمن (توسط گودرز)، به بند و زنجیر کشیدن در زندان و غار (به فرمان تعدادی از پادشاهان)، زهر خوراندن (به فرمان هرمزد و چند تن دیگر)، و بسیاری نمونههای دیگر.
فردوسی همچنین با دیدگاه واقعگرایانه و انساندوستانه خود مکرراً از قتلعام معترضان و زنان و کودکان آنان به دست پادشاهان ایران یاد میکند. از جمله کشتار زنان و اطفال بلوچ و گیلک به دست انوشیروان عادل و سوزاندن آنان در آتش:
ازیشان فراوان و اندک نماند / زن و مرد جنگى و کودک نماند…
چنان بُد ز کشته همه کوه و دشت / که خون در همه روى کشور بگشت
ز بس کشتن و غارت و سوختن / خروش آمد و ناله مرد و زن
ببستند یکسر همه دست خویش / زنان از پس و کودک خُرد پیش
تاریخ زیبا و شیرین نیست، زشت و تلخ است. تاریخ برای آموختن است و نه برای مفاخرههای زیانبار. جنبش مردم ایران با دروغ آسیب دید. چنین است که مردم رنجکشیده و خسته از ظلم روزگار، دستشان را به سوی هر دست سفید شدهای دراز میکنند، درهای دلشان را به روی او میگشایند، و به سخنان جذاب و لبخندهای فریبنده هر نقاب بر چهرهای دل میبندند.
ما بجای آنکه آگاهانه نگاهی پیشرو و سازنده به آینده داشته باشیم، غافلانه نگاهی ارتجاعی و مخرب به هزاران سال پیش داریم.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.