جنبش های فمینیستی مانند هر جنبش دیگری٬ سیاسی٬ اجتماعی و ایدئولوژیکی٬ در طول تاریخ پیدایش و در زمینه های متفاوت فرهنگی گفتمانی متفاوت یافته است که تمام این حرکت ها لااقل در یک امر مشترکند: محو پدرسالاری تاریخی و تامین حقوق برابر جنسیتی. از آنجائی که در حال حاضر پدرسالاری تاریخی٬ به عنوان یک پیش زمینه فرهنگی٬ در همه ساختارهای اجتماعی نفوذ دارد٬ فمینیسم هم در جوامع مختلف متفاوت است. به طور مثال فمینیستهای مسیحی٬ یهودی و مسلمان یا فمینیستهای چپ و سیاهان آمریکا و غیره. 

اشخاصی که به جهانبینی و اخلاقیات فرا زمانی و مکانی مندرج در قرآن باوردارند٬ آن را متفاوت و حتی متضاد با جهان بینی ای می بینند که زمینه ساز قوانین فقهی است.  فمینیسم اسلامی  با این اندیشه بنیادی در برابر اسلام سنتی٬ سیاسی و حتی تا حدی نواندیشی دینی که رگه هایی فراوان و یا اندک از پدرسالاری قدیم دارند٬ متمایز است.  

تفسیر فمینیستی در مقابل تفسیر مردسالار –  حکومت و قضاوت زن 

در فقه سنتی قضاوت زنان و به تبع آن حکومت زنان مجاز نیست. دلیل آن هم نتیجه گیری از تفسیر آیه نساء ۳۴ است که خود در طول تاریخ همیشه مورد مناقشه بوده است. مصادیق و معانی منتسب به بعضی از لغات آن از زمان طبری تا به امروز چندین بار تغییر کرده است تا بتواند بنا بر مقتضیات زمان تسلط مردانه را توجیه کند. و این در حالیست که غیر از ادله عقلی و تجربه جوامع انسانی در قرآن نشانه های بسیار واضح تری وجود دارد که میتوانست دلیلی بر حق حکومت و قضاوت زن باشد. به طور مثال آیه توبه ۷۱ که به امکان ولایت زنان بر مردان اشاره میکند و یا روایت یک ملکه باستانی با خودداری و تدبیری که گوینده قران برای هیچ پادشاه دیگری حتی پیامبر پادشاهان بنی اسرائیل ذکر نکرده است. 

 

ملکه سبا

در اسلام فقهاء٬ زن نه میتواند حاکم شود و نه میتواند قاضی باشد. با این حال در قرآن٬ سوره نمل آیات ۲۰-۴۴ حکایت ملکه ای روایت شده است که دوراندیشی و قدرت استنتاج اش درباره هیچ حاکم دیگری در قرآن روایت نشده است. بگذارید با زبان امروزی داستان را نقل کنم. ملکه سبا نامه ای از سلیمان دریافت میکند با این مضمون: بنام خداوند بخشنده مهربان. بر من علو نجویید و تسلیم من شوید.  ملکه با بزرگان دربار مشورت میکند و آنان به او اطمینان میدهند که نیروی نظامی مملکت بسیار قویست و هر چه بگویی انجام میدهیم. هر حاکم مرد دیگری حتی خود سلیمان بود عصبانی شده و میگفت برویم پدرشان را در بیاوریم. ملکه با دوراندیشی گفت جنگ فساد و نابسامانی می آورد بگذارید ببینم میشود با هدیه سر و ته قضیه را هم آورد. سلیمان به هدایا راضی نشد و دوباره پیغام داد برای من مال و اموال آورده اید؟ خداوند بیشتر از اینها به من داده است. با یک سپاهی به شما حمله میکنم که تاب مقاومت نداشته باشید و همه تان را با خواری و ذلت از مملکت بیرون میکنم. تصور کنید آمریکا این حرف را به حکومت ایران میزد. در جا در صدا و سیما اعلان میشد که در برابر حمله استکبار خونخوار جهانی ملت ایران “همگی” آماده شهادت هستند! مرگ بر این٬ مرگ بر آن و و .. ملکه صبا تصمیم گرفت پیش از گرفتن یک تصمیم حاد٬ به قیمت کوچک کردن خودش در برابر قلدری سلیمان٬ ببیند می تواند  مملکت را از جنگ و خونریزی و خرابی حفظ کند. بدین ترتیب خودش به دربار سلیمان رفت تا ببیند او چه میگوید. سلیمان هم به جادو و نیروهای غیبی متوصل شد و تخت سلطنت ملکه صبا را منتقل کرد به درگاهش تا قدرتش را به رخ هیئت همراه و خود ملکه بکشد. وقتی هیئت سبا آمد٬ تخت را به ملکه نشان داد و پرسید: آیا این تخت توست / آیا این شبیه تخت توست؟ ملکه جواب ماهرانه ای داد نه تایید کرد و نه تکذیب که به اصطلاح آتو دست سلیمان ندهد. بلکه گفت بنظر شبیه میرسد. اینگونه پاسخ از سوی اکثر مفسران٬ حتی صاحب مجمع البیان تحسین شده است و آن را ناشی از هوش و درایت ملکه دانسته اند.   قرآن به این مقاومت او اشاره می کند و آنرا ناشی از محیطی میداند که او در آن رشد یافته است (نمل ۴۳). 

 

آیه بعدی بسیار جالب است و در اغلب تفاسیر بسیار ساده لوحانه و مردسالارانه تفسیر شده است. آیه ۴۴ سوره نمل داستان ایمان آوردن ملکه را شرح میدهد. ملکه وارد سالنی شد که کف آن شیشه ای و آب از زیر آن روان بود. ملکه شیشه را نمی شناخت. احتمالا این اختراع شرق دور هنوز به سرزمین او راه نیافته بود. در نتیجه تصور کرد باید از آب رد شود و دامن خود را بالا زد که بنظر میرسد در آن زمان حرکتی مخالف شأن یک ملکه بود. به او گفتند این که زیر پای شماست و ظاهرا دیده نمی شود چیزی به نام شیشه است. در دنباله همین آیه ملکه به خدای سلیمان ایمان می آورد. مفسرین بی استثناء معتقدند٬ ملکه سبا وارد قصر سلیمان میشود٬ تحت تاثیر شکوه و عظمت آن قرار گرفته و به خدای سلیمان ایمان می آورد. صاحب المیزان می نویسد ملکه با دیدن معجزات و عظمت دربار سلیمان ایمان آورد. نویسندگان تفسیر نمونه معتقدند مغز و فکر ملکه مبهوت و مقهور دیدن اینهمه زرق و برق و تجملات شد٬ و ایمان آورد٬ “به خصوص اینکه یک زن بود”. آقای قرائتی در تفسیر نور می نویسد٬ صنعت و ابتکار و هنر و زیبائی ملک سلیمان باعث ایمان ملکه شد و به گونه ای پارادوکسیکال به شهامت پذیرش حق از جانب  ملکه اذعان میکند (شهامت؟ مقهور زرق و برق؟).  البته هیچکدام از این مفسرین اشکالی در این امر نمی بینند که ایمان این زن بجای اینکه از طریق تعقل و تفکر حاصل شود با تحت تاثیر قرار گرفتن از زینت های دنیایی بدست آید و خداوند شان هم اینگونه ایمان را قبول کند. هیچکدام نپرسیدند یا دقت نکردند که آخر چه رابطه ای بین  ندیدن شیشه بر روی آب نما و ایمان آوردن ملکه وجود دارد که گوینده قرآن هر دو را در یک آیه و مانند علت و معلول آورده است. 

 

میدانیم که ملکه به خدای خورشید معتقد بود. یعنی قدرتمند ترین و دست نیافتنی ترین موجود عالم طبیعی که بشر تا آن زمان میشناخت که چون قابل رویت بود می توانست وجودش را باور کند. تقریبا تمام اقوام باستان از اینکاها و آزتک ها که تمدنشان ایزوله و کاملا جدا از دنیای باستان در قاره آمریکا شکل گرفت تا روم و یونان٬ و اقوام قدیمی ساکن اروپا تا بین النهرین و ایران٬ مصر و آفریقا هند و چین و ژاپن … تجربه پرستش خورشید را دارند. اختلاف اقوام باستان با بنی اسرائیل در خدای ناپیدای بنی اسرائیل بود. چگونه می توان به خدایی اعتقاد داشت که نه او را می بینیم و نه می شناسیم. به عقیده نگارنده٬ حرکت خلاف شان بالا زدن دامن٬ توجه ملکه را  به “شیشه ناپیدا” جلب کرد و هوش و زیرکی و شهامت پذیرش حق که اتفاقا همه مفسرین به آن اذعان کرده اند٬ ملکه را به امکان وجود “خدای ناپیدا” رهنمون و باعث ایمان آوردن او شد.

 

 آنچه آقایان مفسرین از آیات ۲۰ تا ۴۴ نمل برداشت میکنند٬ از تحسین و تمجید قدرت های تسلیحاتی٬ مالی و جادوئی سلیمان حتی تعریف و تمجید از قلدری او تا ملکه باهوش و البته مسحور زرق و برق و تجملات٬ احتیاج به روانکاوی مفسران متن دارد و نه تفکر زیاد برای درک منظور متن. پیام الهیاتی این آیات به سادگی٬ تایید قرآن بر حکومت یک زن است. ملکه سبای قران آنجلا مرکل عهد باستان است.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)