آنچه اکنون در صحنه روابط بینالملل به روشنی میتوان مشاهده کرد و فروپاشی بلوک شرق نیز تا حدودی آن را تقویت کرده، تنشهایی است که در نواحی مرزی دموکراسی غربی پدید آمده است. اعتبار این پیشبینی که در آینده تنشها حول مرزهای تمدنی خواهد بود، بیتردید از آن هانتیگتون است، اما صحنه منازعات کنونی نشان میدهد که گویی خرده تمدنهای موجود همگی بسیج شدهاند تا در برابر غرب صفآرایی کنند و در نتیجه یک تنش اصلی را در مرزهای تمدنی غرب ایجاد کنند و نه الزاماً حول مرزهای هفت یا هشت تمدنی که هانتینگتون برشمرده است. بنیادگرایی اسلامی از یکسو، الگاریشی و تزاریسم نوپدید روسیه از سوی دیگر، بلند پروازیهای نئوعثمانیستی از یک طرف، قدرتطلبی آشکار کشورهای ثروتمند خاورمیانه از دیگر سو، سربرآوردن قدرتهای نوظهوری مانند هند و برزیل و مهمتر از همه قدرتطلبی بیمهار چین که همگی آنها گویی بازیابی گذشته شکوهمند خود را در گرو مبارزه با غرب میبییند، جهان غرب را در وضعیت دشواری قرار داده است (بسیار طبیعی است که کشورهای توسعه نیافته عقبماندگی تاریخی خود را نسبت به غرب نه از سازوکارهای درونی و عقبماندگی به سبب توسعهنیافتگی عقل مدرن بلکه به جهت استعمارگری کشورهای غربی ببینند)
اما نکته این نوشته اشاره به موضوع دیگری در همین راستاست. مهمترین خصیصه لیبرالیسم غربی که به ویژه نزد کشورهای کمتر توسعه یافته همواره موجب حسرت همراه با حسادت بوده، مکانیزمهای تولید ثروتی است که از آغاز همزاد این تمدن بوده آنچنان که گویی غرب به کلید مخازن آسمان و زمین دست یافته و در حال تاراج این گنجینههاست. درواقع کلید این گنج همانگونه که گالیله نیز یادآور شده، چیزی نبود جز فروکاستن ضرورت جهان طبیعی به ضرورتی ریاضیاتی و تبدیل ریاضیات به تکنیکی که کلید بازکردن این گنجها را در اختیار بشر قرار داده است. نکته این است که سازوکارهای تولید ثروتی که در تمدن غرب توسعه یافته و در ابتدا بر توسعه عقل مدرن مبتنی بوده، توانسته تبدیل به تکنیک شود، تکنیکی که بینیاز از بنیان خود که همچنین میتوان آن را روح این تمدن نیز نامید، قابل کپیبرداری و پیادهسازی است. به عنوان مثال کشوری مانند امارات برای تبدیل شدن به یک قطب اقتصاد منطقهای نیازی نداشت تا روح غرب مدرن را اقتباس کند، حتی نیازی نداشت تا دانشهای پایهای مانند ریاضیات و فیزیک را در کشور خود توسعه دهد، مکانیزم تولید ثروت صرفا به یک تکنیک فروکاسته شد که میتوان آن را مستقل از مبانیاش که در غرب توسعه یافته به خدمت گرفت. به این ترتیب است که غرب دشمنان خودش را خود تولید میکند، دشمنانی که از تکنیکی شدن تمدن غرب استفاده میکنند تا روح آن را مورد تهاجم قرار دهند. غرب در گسترش خود، بیش از آنچه میبایست تکنیکی شد و ارزشهای غربی در جایگاهی بسیار کمتر از آنچه میبایست، قرار گرفتند. فروکاسته شدن تمدن غرب به امری تکنیکی بود که فضا و زمان لازم را در اختیار دیگرانی گذاشت که از آن برای مقابله با غرب استفاده کنند. رشد نئولیبرالیسم به عنوان یک گسترش طبیعی از لیبرالیسم به چنین امری کمک شایانی نمود (منظور از طبیعی در اینجا همان چیزی است که مثلاً از انتخاب طبیعی در نظریه فرگشت فهمیده میشود)
حتی شاید بتوان گفت دموکراسی غربی نیز به تدریج میتواند تبدیل به تکنیکی شود که قابل کپیبرداری باشد بدون اینکه «کرامت انسانی» آنچنان که در بنیان تمدن مدرن توسعه یافته، ملحوظ شود. مسأله کرامت یک رکن محوری تمدن مدرن است و بدون آن، این تمدن از روح خود خالی میشود. مسأله درواقع به این برمیگردد که در دوران مدرن، انسان نه به میانجی امر مقدس و نه به میانجی طبیعت، بلکه به میانجی خود، بر خویش و بر هویت خود، آگاهی مییابد. در تمدنهای پیشامدرن، خودآگاهی انسان مشروط به امر مقدس است، آنچنان که او از خلال و به میانجی این امر بر خویشتن، آگاهی مییابد (و یا بواسطه طبیعت پیرامونی در جوامعی که امر عمومی هنوز توسعه نیافته است) از طرف دیگر، همانگونه که در نوشتههای پیشین هم اشاره کردم، ایده امر مقدس، صرفاً یک ایده اجتماعی است، خدایان پیش از آنکه در طبیعت متولد شده باشند، در جامعه تولد یافتهاند و با تکامل اجتماعی، متکامل میشوند. برای درک اینکه خدایان در اساس خدایان شهرها بودند و خداوند متعالی به مثابه خداوند آفریننده سپستر پدید آمده، باید به خود ایده وجود یا هستی توجه کرد. مفهوم هستی اگرچه به صورت ایده کامل فلسفی در یونان توسعه یافت اما هم در مصر و میانرودان باستان و هم در ایران و هند صورتها و رگههایی از آن وجود داشته است. از آنجا که ایده وجود متاخر است و همراه آن ایده عدم، خدای آفریننده چه به مثابه خدای نظم دهنده از آبهای اولیه و چه خدای هستیبخش تا حدود زیادی متاخر است (ایدهای که بر اساس آن خدا خود را از آبهای اولیهای هست میکند که نه در طبقه وجود قرار میگیرد و نه عدم مؤید این است که وجود با خود خدای وجودبخش متولد میشود و در نتیجه نمیتوان مدعی بود که خدایان از عدم پدید آمدهاند و یا زمانی بوده که خدایان نبوده باشند). خدایان جوامع ابتدایی، بسیار قدیمتر از ایده خدای آفریننده هستند، این خدایان متعالی به احتمال فراوان محصول رشد مناسبات اجتماعی هستند که بعدتر پدید آمدهاند. خدای جوامع ابتدایی به گونهای روح آن جوامع، هویت یا کاراکتر آنها نیز بودهاند. افراد این جوامع به میانجی خداوند این جوامع خود را متعلق به آن جامعه احساس میکردند. عضویت به میانجی خداوند هم شرط احراز هویت جمعی بود و هم احراز هویت فردی و در نتیجه حق حیات نیز به مثابه یک حق اجتماعی و نه فردی مستلزم بازشناسی خداوند آن جامعه به عنوان روح هویت بخش آن اجتماع بوده است. حق از بنیاد ایدهای جمعی است و حتی خودآگاهی فردی تنها صورتی متاخر از خودآگاهی است که فرد به میانجی جامعه به آن دست مییابد. در یکی از نامههای مدرسهای باقیمانده از مصر باستان مربوز به دوره میانی پادشاهی میخوانیم
May you be justified before the souls of Heliopolis and before all the gods.
اینکه در این نامه خدایان به روح هلیوپولیس تعبیر شدهاند قابل توجه است (قبلاً اندکی در باره الهیات هلیوپولیسی و پیدایش Atum توضیح دادم). از طرف دیگر نماد خدا در شکل کلی آن در نوشتار هروگلیف مصری یک پرچم است و به این خاطر است که احتمالا معابد خدایان با پرچم تزئین میشده است. اینکه پرچم هویت بخش هر شهر نیز هست با این موضوع که هسته محوری معماری هر شهر باستانی نیز معبد خداوند بزرگ آن شهر بوده، در هم تنیدگی ایده خدا و جامعه را مشخصتر میکند. به این ترتیب ادعای تقلیل دین به امر خصوصی چندان موجه نمینماید زیرا امر مقدس به مثابه هسته دین، خود ایده اجتماعی بوده و به مثابه روح یک جامعه تلقی میشده است. اینکه در دوران مدرن با گسترش امر خصوصی و امکان تغییر یا فاصلهگذاری بین امر خصوصی و امر عمومی (بدون اینکه امر عمومی امکان در اختیار گرفتن کامل امر خصوصی را داشته باشد) حیطه امر مقدس به درون حیطه امر خصوصی خزیده، صرفا با این پشتوانه ممکن شده که امر عمومی اکنون خودش متافیزیک یا روح خودش نیز هست، و این صرفا از طریق خودآگاهی امر عمومی از خود، درک خود به میانجی خود و نه دیگری ممکن شده است و مشخص است که چنین وضعی عملا به معنی مرگ خداوند است، بستن دستان او و تبعیدش به حیطه امر خصوصی.
شاید این نکتهای فرعی باشد، اما پرسش قابل تاملی است که آیا در دوران مدرن حیطه امر خصوصی کاملا از امر عمومی جدا شده است؟ اینکه عقل مدرن قادر به این تمییزگذاری است و چیزی را به مثابه امر خصوصی درک میکند و در این درک به وجود آن اعتبار میبخشد تا چه میزان میتواند مطلقیت این جدایی را تضمین میکند؟ اینکه عقل چیزی را به مثابه سنگ درک میکند و به وجود آن اعتبار میبخشد، تا چه میزان اعتبار بخش وجود استقلالی سنگ است؟ آشکارا چنین اعتباری به اعتبار خود عقل گره میخورد. اما آیا عقل امر خصوصی است یا عمومی و یا هیچکدام؟ آشکارا در دوران مدرن اعتبار عقل به درک عقل از خودش و اعتباردهی آن به خودش وابسته است و عقل علاقه بسیار دارد تا خود را از زنجیر امر عمومی رها کند و خود را به مثابه چیزی داده شده، مستقل، در استقلال و جدایی و اختیار کامل ادراک کند. عقل نمیتواند خود را در زنجیرهای امر عمومی ببیند و در نتیجه همواره حکم به استقلال خود میدهد. شرط امکان آگاهی عقل از خودش، درک او از خود به مثابه چیزی مستقل و داده شده است.
به هر روی، تمدن مدرن بر یک مبنای بسیار پیچیده از رابطه امر خصوصی و عمومی بناگذاشته شده که اتفاقاً با توسعه «حق فردی» هم همراه بوده. در اینجا نمیتوان بیشتر به آن پرداخت اگرچه در برخی از نوشتههای پیشین به آن اشاراتی داشتهام به ویژه از این منظر که چگونه «من» اگرچه با فریب خود، گزاره پیوستاری «من منم» را مستقل از سیستمهای نمادینی که خود در حال توسعه و شکل دهی آن است، میسازد، اما این سیستمهای نمادین در جوهر خود اجتماعی هستند و به این منظور توسعه مییابند تا با فراهم آوردن «دیگری»، امکان تشکیل گزاره «من منم» را فراهم سازند و صد البته «دیگری» در اینجا نه دیگری به معنی چیزی بیرون از من، بلکه امکانیت عقل در دیگری قرار دادن خودش به مثابه چیزی که میتواند به عنوان ابژه، یا چیز داده شده به آن آگاهی یابد و سپس با فرض گرفتن آنچیزی که در حال اندیشیدن به آن است و آنچیزی که در حال اندیشیدن است، گزاره من منم را ممکن سازد.
اگرچه از بحث اولیه دور افتادیم، اما توجه به این نکته حائز اهمیت فراوان است که دشمنان تمدن غرب درواقع دشمنان کرامت انسانی نیز هستند اگرچه در مسابقه تولید ثروت و به خدمت گرفتن تکنیکهای تولید آن از غرب پیشی گیرند. در این منازعه، تمدن غرب باید بیش از گذشته بر میراث فرهنگی خود تکیه کند، بر هنر، موسیقی، معماری، ادبیات چندصدایی و هرآنچه انسان را در آزادی مطلقش برای ساخت تمدنی بشری بازمیشناسد.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.