نوشتن نامه به علی خامنه‌ای به بخشی از تاریخ ایران تبدیل شده است. نامه‌هایی انتقادی که گویی نویسندگانش اگرچه خطاب به خامنه‌ای نوشته‌اند اما بیشتر به قصد اتمام حجت با رهبر استبداد دینی بوده تا تاریخ ایران به یاد داشته باشد که «آنچه شرط بلاغ است» با دیکتاتور گفته‌اند.

از درگذشتگانی چون یدالله سحابی، سعیدی سیرجانی و احمد قابل تا مهدی کروبی، مصطفی تاجزاده، محمد نوریزاد، عبدالکریم سروش، ابوالفضل قدیانی، عبدالله مؤمنی، احمد زیدآبادی، خشایار دیهیمی، احمد منتظری و به تازگی مهرداد خوانساری. در این میان نامه‌های جمعی مانند نامه نمایندگان مجلس ششم و یا نامه‌ ۱۴ فعال مدنی-سیاسی و ۱۴ کنشگر مدنی حوزه زنان نیز خطاب به او منتشر شده است. برخی از نویسندگان این نامه‌ها در ایران یا به زندان رفته‌اند یا کشته شده‌اند.

در آخرین مورد، خوانساری دیپلمات پیشین ایران در عهد پهلوی، نامه خود را که ۱۷ دی‌ماه جاری منتشر شده چنین آغاز کرده است: «بعنوان شهروندی که هرگز در صف انقلابیون سال ۵۷ نبود و بیش از ۴۲ سال در رده های بالای صف مخالفین نظام فعالیت نموده و بعنوان کسی که در شرایط کنونی دارای کوچکترین ادعا یا توهمی برای کسب مقامات عالی در کشور نیست و تنها آرزویش استقرار یک حکومت ملی و مردمی است که ضامن سعادت ایرانیان و نسل های بعدی باشد و بس، شما را مخاطب قرار می دهم».

بیست و سه سال پیش (۱۳۷۸)  یدالله سحابی نیز نامه خود را چنین آغاز کرده بود: «این نامه از طرف کسی است که بیش از نود سال عمر عاریتی را پشت سر گذارده، در آستانه لقای دوست و لبیک‌گویی به دعوت داور قرار گرفته، مراد و مقصودی جز رضایت پروردگار و مغفرت و رحمت او ندارد و در شرایطی است که نمی‌‌توان شائبه‌ای از حب دنیا یا دلبستگی به قدرت سیاسی و وجاهت ملی در ایفای وظیفه‌ای که او به مصداق ”النصیحه لامراء المسلمین” می‌نماید، تصور کرد».

محمد نوری زاد، نویسنده و فیلمسازی که چند دهه از یاران خامنه‌ای محسوب می‌شد پس از انتخابات ۸۸، بیش از ۴۰ نامه به خامنه‌ای نوشت. عبدالکریم سروش نامه‌اش را با این عنوان آغاز کرد: «باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم.»

کیوان مسعودی در گزارشی درباره نامه‌ها به خامنه‌ای می‌نویسد: دراین سی سال، خیلی‌ها رهبر را خطاب قرار داند؛ عده‌ای شکایت و گله کردند، برخی محترمانه نقد ناصحانه نمودند و راه صلاح نشان دادند؛ برخی احساس خطر کردند و هشدار دارند: گروهی هم اتمام حجت کردند و نوشتند که این «حرف آخر» است. برخی نامه‌ها پشت پرده فرستاده شد؛ ‌مثل نمایندگان مجلس ششم که به رهبر توصیه کردند:  «اگر جام زهری باید نوشید، قبل از آنکه کیان نظام و مهمتر از آن، استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار گیرد، باید نوشیده شود.»؛ و یک بار هم هاشمی رفسنجانی، نامه‌ای نوشت بدون سلام.

مصطفی تاجزاده نامه‌اش را به رهبر با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز کرد هوشنگ فنائیان، شهروند بهایی، نامه‌اش را با «انا لله و انا الیه راجعون»؛ توگویی آغاز یکی پایان دیگری باشد. خشایار دیهیمی، مترجم آثار فلسفی، نامه‌ای سرگشاده در صفحه فیس‌بوکش منتشر و چنین آغاز کرد: «آقای خامنه‌ای! تا کنون با نوکرانت و مزدورانت حرف زده‌ام. و شاید خیال کرده‌ای که شهامت حرف زدن مستقیم با تو را ندارم. کور خوانده‌ا‌ی. شهروند نمی‌ترسد.» روز بعد آن، ‌اما او یادداشت را پاک کرد و  نوشت: «یادداشت اخیر را شخصا حذف کردم چون کلماتش زیبنده ‌قلم یک شهروند نبود.»

فروردین ۹۷، در یک روز، دو نامه خطاب به رهبری نوشته شد. ابوالفضل قدیانی، فعال سیاسی اصلاح طلب در نامه‌اش به رهبر، خامنه‌ای را به گوبلز تشبیه کرد که «می‌پنداشت دروغ را هرچه بزرگتر بگویند راست‌نماتر می‌شود»؛ و همزمان ۳۰۰ فعال حزب‌اللهی به رهبر نوشتند که ملت «از وضع فعلی کشور رضایت ندارد و آن را قابل دفاع نمی‌داند.» نامه‌‌هایی که به خامنه‌ای نوشته شده‌اند، اگرچه بی‌جواب مانده‌اند، اما کم و بیش پیامدها و هزینه‌های سنگینی برای نویسندگانشان داشته‌اند. عبدالله مومنی مرداد ماه ۱۳۸۹ به رهبر نامه نوشت و گفت ما را در زندان شکنجه می‌کنند. احمد زیدآبادی را در زندان شکنجه کردند تا به خاطر نامه‌اش در فروردین ماه ۱۳۸۶ به رهبر عذرخواهی کند. در اوایل دهه ۸۰، محسن سازگارا در پی نوشتن نامه به رهبر و به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به ۷ سال حبس محکوم شد. در  زندان دست به اعتصاب غذا زد، و وقتی پس از سه ماه بازداشت با قید وثیقه آزاد شد، ایران را ترک کرد.

نامه سعیدی سیرجانی به خامنه‌ای اما دست آخر به قیمت جانش تمام شد؛ نامه‌ای که در آن آمده بود:‌ «به یکباره جان در ستم سوختن/ مرا بهتر از با ستم ساختن». برخی نامه‌های دیگر نیز اگرچه خطاب‌ به رهبر نوشته نشده‌اند، اما بدون هزینه نبوده‌اند. از امضا کنندگان نامه استعفای خامنه‌ای، محمد مهدوی‌فر، محمد نوری‌زاد، جواد لعل محمدی، هاشم خواستار، محمدحسین سپهری، فاطمه سپهری، حوریه فرج‌زاده و نرگس منصوری بازداشت شده‌اند.

مهدی کروبی از رهبران اعتراضات سال ۸۸ هم در هفتمین سال حصر خانگی‌اش وضعیت امروز ایران را نتیجه مستقیم سیاست‌های خامنه‌ای دانست و نوشت: «سه دهه است که شما در رأس نظام قرار دارید و هنوز هم از جایگاه یک اپوزسیون سخن می‌گویید. در این سه دهه بخش مهمی از نیروهای اصیل انقلاب را کنار گذاشتید تا سیاست‌های مورد نظرتان را اجرا کنید و امروز با نتایج همان سیاست‌ها مواجه هستید. پاسخگویی وظیفه همه مقامات نظام است وجنابعالی که کارکرد نهادها و سازمان‌هایی مانند سپاه، بسیج، شورای نگهبان، نهادهای انقلابی، ائمه جمعه، صداو سیما و .. را مطابق نگرش و سیاست‌های مورد نظرتان تغییر داده‌اید باید بیش از دیگران به این مهم توجه کنید». اینها تنها نمونه‌هایی از نامه‌های بی‌پاسخ به خامنه‌ای است و تعداد نامه‌ها بیش از این است؛ اما مهرداد خوانساری در نامه اخیرش که در میانه خیزش انقلابی “زن زندگی آزادی” نوشته، به خامنه‌ای پیشنهاد داده است که «با درک واقع‌بینانه و‌شجاعانه از واقعیات آشکار و غیر قابل انکار موجود، پیشقدم شوید تا در این ایام حساس و سرنوشت ساز، بتوان از الگوی طرح آشتی ملی به سبکی که در آفریقای جنوبی توانسته بود بدون خونریزی و برادرکشی شرایط انتقال از یک سیستم حکومتی منفور به یک حکومت مردمی را امکان پذیر سازد، استفاده نمود».

او افزوده است که «اتخاذ چنین گزینه ای در واقع، فهم تفاوت سرنوشتی است که در تاریخ معاصر جهان، میان رهبرانی چون «دکلرک» در آفریقای جنوبی و «قذافی» در لیبی وجود داشت؛ گزینه‌ای که تبعاتش شامل حال تمام نزدیکانشان نیز شد و آنها را نیز شریک این سرنوشت کرد». خوانساری به مسئله جانشینی احتمالی مجتبی خامنه‌ای نیز اشاره کرده و نوشته است: «در پی آنچه که در این هفته ها مشاهده شده و به زبان آمده است، امکان اینکه فرزندتان و یا شخص دیگری ، علیرغم هر ترفندی که بکار گرفته شود، قادر به اینکه بعد از خودتان در مسند قدرت دوام آورد،‌ نخواهد بود. پس بهتر این است که خودتان پیشقدم شوید، و دستور آزادی همه بازداشتی های هفته های اخیر و دیگر زندانیان سیاسی را از بند زندان و حصر صادر کنید و همزمان تشکیل کمیته ای مرکب از شخصیت های مورد احترام که بریده از جریانات و زیاده روی های کنونی هستند را اعلام کنید تا با چهره های سیاسی و اجتماعی منتقد و شناخته شده، به منظور رسیدن به یک نقشه راه معقول و کم هزینه برای گذار مسالمت آمیز از نظام موجود به یک نظام جدید مبتنی بر اراده ملی و حاکمیت مردم، وارد مذاکره وانجام اقدامات لازم شوند».

 سوالی که در پی این نامه‌ها مطرح می‌شود این است که اگر نویسندگانش از چهره‌های اصلاح‌طلب داخلی تا چهره‌های اپوزیسیون خارجی امیدی به تاثیر و تغییر ندارند چه هدفی را دنبال می‌کنند؟ خوانساری در پایان نامه‌اش می‌نویسد که «بر سر این دوراهی تاریخی، رسیدن به تصمیمی اخلاقی و انسانی و برابر با مصلحت و منافع همه ایرانیان را» آرزو میکند. گویی آرزوی آشتی ملی و عبور مسالمت‌آمیز و بدون ویرانی و خشونت به فردای کشور نویسندگان را وامی‌دارد تا این حداقل از مسئولیت اخلاقی و سیاسی را نیز رها نکنند. احتمال اینکه این آرزو برآورده نشود کم نیست و همین کافی است تا نشان دهد چهره‌های ملی از داخل تا خارج همگی عمیقا نگران آینده ایران‌اند.

📎نامه مهرداد خوانساری

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)