خانم شاکرمی عزیز
اجازه هست شمارو «خاله آتش» صدا بزنم؟
میخوام از تجربه خودم براتون بنویسم . توی صفحه تون دیدم که با ما بچه های ال جی بی تی همدردی کرده بودید. هرچند که کامنتهای پست تونو بسته بودید. شاید غصه های ما فراتر از توان شنیدن شما بود.

هرکدوم از ماها توی زندگیمون یه خاله آتش داریم. ممکنه اون فرد، خاله، مادر، برادر، خواهر، پدر یا یکی از عزیزترین کسانمون باشه. اون آدمی که فکر میکنه خیلی خوب بقول شما مارو بلده و همه رازهامونو میدونه و از جزییات حسای ما با خبره! کسی که شاید مث شما روشنفکره و فکرمیکنه هیچ تابویی وجود نداره . ممکن هم هست واقعا اینطور باشه و توی ذهن اون آدم قضاوت و تابویی نباشه. ولی ترس ما از طرد شدن اونقدر زیاد باشه که فکرشم نکنیم میشه به اون صد درصد اعتماد کنیم.
من یه دختر ۱۸ ساله م و یه خاله صمیمی توی زندگیم دارم. درست مثل نیکا. همیشه سعی میکنه باهام مهربونتر از مامان و بابام باشه. بهم میگه که اگر هرموقع پسری توی زندگیت بود بیا بهم بگو من مشکلی ندارم و بهت راهنمایی میدم! خب معلومه که توی خانواده سنتی من توی یک شهرستان کوچیک، خاله ی مترقی داشتن امتیاز محسوب میشه. ولی بدبختی اینه که خاله من حتی تصورشم نمیکنه ممکنه چیزی که توی دلمه و نیاز دارم بهش بگم درباره عشقم به یک دختر باشه. هربار با هم حرف میزنیم منتظره بهش خبری درباره پسر توی زندگیم بدم. یه باراونقدر سوال و جواب کرد که حس کردم مشکوک شده و مجبورشدم بهش بگم دارم با پسر چت میکنم و گوشیمو ببندم. بعدشم یواشکی رفتم تو توالت و اسم دوست‌دخترمو باسم یه پسر تغییر دادم که اگر اتفاقی چتهامونو دید لو نریم‌.
میدونید خاله آتش؟ ما از وقتی متوجه تفاوت مون با بقیه میشیم کل اطرافیان مونو زیر نظر میگیریم. نسبت به هر کلمه و هر واکنش شون نسبت به مساله ال جی بی تی گوشامون تیز میشه. هروقت تلویزیون چیزی نشون بده یا خبری دربیاد ما زل میزنیم ببینیم واکنش خانواده هامون چیه. توی اینستاگرام میگردیم ببینیم خانواده مون پست هایی که درباره ال جی بی تی هاست لایک میکنن؟ ما با روشهای خودمون سعی میکنیم آدمای امن اطرافمونو پیدا کنیم که البته تعدادشون خیلی کمه اگر خوش شانس باشیم… نهایتا یک یا دونفر. ما همیشه گوش بزنگیم ببینیم کجا امنه و کجا نیست. کجا میشه خودمون باشیم و کجا باید نقاب بزنیم. خیلی از کسایی که درظاهر حامی رنگین کمونیا هستن، ته فکرشون اینه که خب «مساله خصوصی» بقیه بهشون ربطی نداره! ولی فقط تا وقتی اون فرد کوییر، از اطرافیان خودشون نباشه. وگرنه، روی دیگه‌شونو نشون میدن.
خاله‌ی من یه زن جوون و امروزی شبیه شماس.  تحصیلکرده و معلم هم هست ولی یه بار یادمه وقتی داشت از یکی از شاگرداش که عاشق همکلاسی ش شده بود حرف میزد گفت « بیچاره مادرپدرای این بچه ها! ». بله. همون خاله ای که  با قشر جوون کار میکنه و نه مذهبیه نه سنتی و خیلی هم ساختارشکن و مدرنه. خاله ای که سیمون دوبوار میخونه و دوست پسر داره و از حجاب متنفره. میدونید؟ خاله من هم همه جا به مردم میگه که به من نزدیکه و منو مث بچه خودش میدونه. ولی همون جمله‌ای که داشت به همکارش میگفت کافی بود که بفهمم اون هیچ وقت نمیتونه آدم امن من باشه و فرسنگ ها با آدم امن من فاصله داره! این هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشه.
خاله آتش عزیز! خیلی از زنهای ایران مث شما شجاع و ساختارشکن ان و خیلی هاشون بقول شروین برای تغییر مغزای پوسیده جنگیدن! متاسفم که شما هم تجربه طرد شدن تو جامعه داشتین ولی گمون نکنم تجربه زندگی ما یکسان باشه. مثلا همین الان که مردم دارن بخاطر نیکا با شما همدردی میکنن و پیامای تسلیت میفرستن، برای نلی، عشق نیکا حتی حق عزاداری و گفتن از خاطراتشو هم قایل نیستن و دارن ساکتش میکنن. اتهامی نبوده که بهش نزده باشن! باز خداروشکر که نلی فارسی نمیفهمه وگرنه لابد از غصه دق مرگ میشد. شما هم شاید ترجیح دادین اونو ندید بگیرین. آخه نظر یه  دختربچه اون سر دنیا چیز جدی نیس و شما مطمئنید ازون بهتر نیکارو بلد بودید.
بقیه بچه های رنگین کمونی رو نمیدونم ولی من وقتی دیدم مردمی که دنبال آزادی‌ان چطور مارو فحش میدن و زیر پا میزارن، چطور نگرانن قهرمانشون بقول خودشون بدنام بشه، سعی کردم امیدی به این انقلاب نبندم.

روایت غ.م (لزبین) از استان مرکزی

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)