تقدیم به زنانِ بیچهرهی بلوچستان
گلولهها گاه جلوتر از کلمات میدوند، و پاها جلوتر از زبان حرکت میکنند. حالا این حرکاتِ بدن است که کلام را شکل میدهد، سطرها را پشت سر میگذارد و کتابها را به فرمان خود درمیآورد. بدنها دیگر در انتظارِ تخیلِ نویسندگان و شاعران نیستند تا تصمیم بگیرند چگونه آنها را بر صفحهی شطرنج بچینند، بلکه عاملیتِ خود را در روایت کردن باز پس گرفتهاند.
اگر پرگاری در دست بگیریم و به مرکزیت بدنها شروع به ترسیم کنیم، در چرخش ۳۶۰ درجهی اندامها بر این صفحه، در هر ربع و قطاع، معنا و مفهومی متفاوت خلق میشود. مفاهیمی که لزوما در تضاد با دیگری نیستند، بلکه گاه تکمیلکننده یا هم پوشانندهی یکدیگرند.
غم، خشم، ترس و اضطراب، شور و رشادت هر کدام در قطاعی از این دایره اتفاق میافتند و در لحظاتی عظیم، از مرزِ تعریف شدهی این دایره بیرون میزنند تا معنایی را خلق کنند که تاکنون تعریف نشده است. درست مثل آن لحظهای که زنی در سوگِ فرزند کشتهشدهاش با دستمال سفیدی در دست میرقصد یا دستهایش را باز میکند و دور تا دور حیاط را سماع میکند؛ اینجاست که زبانِ بدن مفاهیمِ از پیش تعریف شدهی خود را درهم میریزد.
دستهایی که در ریتمی هماهنگ با پاها، آرایشِ رژههای نظامی برای بازنمایی قدرت را زیر سوال میبرند و تنهایی همواره نامرئی که ایستاده بر سطلهای زباله، سقف ماشینها و عناصرِ مرتفعِ شهری، مرزِ خیابان و خانه را در هم میشکنند و حضور ِ خود را در شهر مرئی میسازند.
تراکمِ تصاویری که هر لحظه خلق میشوند و جای خود را به تصویر دیگری میدهند آنقدر زیاد و در لحظه است که مجالی برای درنگ و سخنسراییِ گزاف باقی نمیگذارد. لحظه را روایت میکنند، تاریخِ بدنها را ورق میزنند و صحنه را به نفر بعدی میسپارند. از آنجا که همه چیز در لحظه و بدون برنامهریزی قبلی اتفاق میافتد، این حرکات غریزیترین شکل از کنش و واکنشِ بدن در آن لحظهاند. بی موسیقیِ متن و کروگرافی*، همه چیز پیش از آنکه تفسیرش کنی شکل گرفته، از قرنیهات گذشته و در یک پلک برهم زدن تمام شده است.
اما این نوع از زبانِ بدن چه زمانی شکل گرفته است که در چنین موقعیتی به شکلی شگفتانگیز و خیرهکننده بازتاب پیدا کرده است؟ برآمدِ کدام لحظات است که در نمایشی بداهه بر صحنه میرود؟ آیا تنی که تاریخ را در خود حمل میکند، در طیِ سالها سرکوب، واکنشهای غریزیاش تغییر میکنند و کنشی ناخودآگاه را به مثابهی مقاومت بروز میدهد؟ ما کدام حرکاتِ بدن را از نسلهای قبل به عاریت گرفتهایم و کدامها را به نسل بعد خواهیم سپرد؟ زبانِ بدن در طیِ نسلها و در نظامهای مختلفِ سیاسی چگونه تغییر میکند، چگونه تکامل مییابد؟
هرچقدر در رسای مقاومت و اهمیت بدن در نظامهای سیاسی خوانده باشیم، باید اعتراف کرد هر مقاومتی به مقتضی موقعیت و زمینِ بازی خود شکل میگیرد و قابلِ تمرین کردن از پیش نیست. زبانِ بدن در موقعیت سرکوب اما همواره رقص و پایکوبی نیست، تنی خمشده و پناهگرفته از صفیرِ گلوله پشت یک ماشین، شکل دیگری از نمود سیاست در بدن است که در تضاد با دیگر بخشها نیست.
اما آن چیزی که این تصاویر را متمایز میکند سرعت، پویایی، و در لحظه بودنِ آن است. سالها شاعران و نویسندگان و رقصندگان کوشیدهاند تا خالق چنین تصاویری باشند، حالا اما پای کلمه به تصویر گیر میکند و زمین میخورد. باید گوشِ به روایتِ تنها سپرد و از قرنیهای که هر روزه در هجوم هزاران تصویر قرار میگیرد خواست کمی عقب بایستد و به جای ذخیرهی مداومِ آن تصاویر در کشوهایِ مغز، حرکات بدن را حول آن چرخهی ۳۶۰ درجه (و فراتر از آن) مرور کند. فورانِ این تصاویر نباید آنها را به مثابه کالایِ مصرفی در لحظه تغییر دهد، بلکه تبارشناسی آنها خطِ افقی را به سویِ آینده ترسیم میکند.
بدن و کلمه در تضاد با یکدیگر نیستند، بلکه تکمیل کننده و گاه در خدمت یکدیگر هستند. بدن از روایت جدا نیست و کلمه قبل از آنکه بر صفحه جاری شود گوشت و خون و پوست و عضله را پیموده است. گلولهها گاه جلوتر از کلمات میدوند، اما کلمات میتوانند در خلقِ تصاویرِ آینده، در خلقِ جهانی ممکن دخیل باشند. پاها گاهی جلوتر از زبان حرکت میکنند، اما میتوانند معنای برخی کلمات را باز پس گیرند، تا خود راویِ قصه باشند.
اکنون آینده در همین لحظه و در پیچ و تابِ همین تصاویر و بدنها در حالِ شکلگیری و زایش است تا شاید بتواند معنای کلمات را برای مشقِ کودکان آینده باز پس گیرد.
*کروگرافی: طراحی رقص
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.