سپید پوشیده بودم با موی سیاه، اکنون سیاه‌جامه‌ام با موی سپید
می‌اندیشم که شاید خواب بوده‌ام… خواب دیده‌ام (فرهاد)

وقایع تلخ و خونین در سرزمین ما بسیارند، اما بعضی‌هایشان آنقدر تلخ و دردناک می‌شوند که بغضت نمی‌گذارد با هیچکس درددل کنی یا به کسی پناه ببری. در تنهایی و ماتم خودت فرو می‌روی و خوشه‌های خشم و بارقه‌های امید در وجودت جوانه می‌زنند.

به این فکر می‌کنی کسانی که شلیک و دستور شلیک برایشان مثل آب خوردن است و کودک رعنا و نازنینی را با خانواده‌اش به رگبار مسلسل می‌بندند در کجا و چگونه تربیت و هدایت شده‌اند؟ چگونه و تحت چه تعالیمی توانسته‌اند چنین افراد خونریز و بی‌رحم و بی‌عاطفه و بی‌وجدانی شوند که ذره‌ای خوی شرافت و حتی خوی بی‌شرفی در وجودشان نباشد.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)