سه تن را کشتهاند؛
ساریناا٫ نیکا
و یکی دیگر
که نامش را فراموش کرده ام.
چرا که بلوچ مرده بر گور خود ایستاده خوانده:آزادی
و نامش در بند
در ستونی کنار خیابان دستهایش در بند
بی آنکه بداند کیستم
دوستم داشته
دوستم داشته
آن بلوچ ٫ آن بلوچ٫ آن بلوچ
دوستم داشته و حالا.
سه تن را کشته اند؛ سارینا، نیکا
و او که نامش را فراموش کرده ام
.
این خونها چیست به روی انگشتانم که مینویسم از دوست داشتن
این سرخها چیست که چکه چکه میکنند که می¬نویسم از آزادی
این رگهای خشک کیست که جای رود در أصفهان جاری است؟
رویم سیاه٫ رویم سیاه
که از یاد بردمت نامت را ٫
او که سینه سپر کرده، گلوله خورده، آتش نوشیده برای من، او که گفته مظاهرات سلمیه.
از یاد بردمش نامش را
.
در این فاصله اما
در این فاصله اما حالا٫
چهار تن را کشتهاند
ساریناا٫ نیکا٫ حدیث و یکی دیگر
یکی که هر روز با کشته شدن فراموش میشود.
بعد مردهاش بر گور خود ایستاده ، باز کشته میشود
مردهی مردهاش بر گور گورخود ایستاده ، باز کشته میشود
وهزار بار مردهی مردهی مردهاش بر گور گور گور خود ایستاده ، باز کشته میشود و می¬شود یکی که نامش را فراموش کرده¬ام.
آن بلوچ٫آن بلوچ٫ آن بلوچ
این پاهای بریدهی اوست ٫هر روز به زبان مادری در گردی جهان دویده٫داد داد داد میکشد
این داد،
خانه¬ی من است.
این زبان اوست در حلقوم شیر پرچمهاتان، در حلقوم لام الله، گیر کرده، فریاد می¬کشد،
این فریاد،
خانه¬ی من است.
خانه ساخته برای من او
بی آنکه بداند من کیستم؟
ان بلوچ، آن بلوچ ، آن بلوچ
این خاکوخون چیست به روی کردستان وقتی که مینویسم از خانه
این گردها چیست بر گلوی خوزستان وقتی که مینویسم از خانه
آنجا که نوازشش بر تنم همیشه ردی از خون دارد..
آنجا که دوستم داشته٫
بیآنکه بداند کیستم
در این فاصله چند تن دیگر را هم کشتهاند
سارینا و نیکا و حدیث و غزال و چند تن دیگر که نامشانرا فراموش کرده ام.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.