عبارتی است که مدتها بر سر زبان افتاده بود و در بازه‌ای از زمان، به ویژه بعد از فاجعه یازدهم سپتامبر تبدیل به دکترین اصلی ایالات متحده در منطقه خاورمیانه شد. قبلا نوشتم هدف اصلی این دکترین چه بود: گسترش دموکراسی در منطقه خاورمیانه. البته که پیش‌برد چنین دکترینی صرفا موضوعی اخلاقی نبود بلکه در داخل دکترین بزرگتر امنیت ملی امریکا قرار داشت. موضوع از این قرار بود که به گمان تئوریسین‌ها و تصمیم‌گیران امنیتی، رشد بنیادگرایی در منطقه خاورمیانه که واقعه یازدهم سپتامبر محصول آن بود،‌ ارتباط مستقیمی با «رژیم‌های سیاسی» در این منطقه داشت زیرا صداهای مخالف فاقد تربیونی برای مشارکت سیاسی بودند و این فقدان مجراهای دموکراتیک برای مشارکت در قدرت سیاسی تاثیر قاطعی در رادیکالیزه شدن آنان داشت. به گمان اندیشمندان اتاق‌های فکر امریکایی، فشار ایالات متحده بر کشورهای منطقه برای آزادسازی سیاسی و یا تغییر رژیم آنها با توسل به زور می‌توانست آتش بنیادگرایی دینی را که در حال سربرآوردن بود مهار کند. نتایج هم البته از قبل معلوم بود، این آتش نه تنها مهار نشد بلکه گر گرفت و به شکل غیرقابل مهاری گسترش یافت. در واقع دکترین امنیت ملی ایالات متحده در آن زمان با ارزش‌هایی که این کشور خود را نسبت به ان متعهد می‌دید، یعنی گسترش دموکراسی و نظام لیبرالیسم جهانی همراستا شده بودند و به این ترتیب تبدیل به دکترین اصلی ایالات متحده در خاورمیانه شد. قبلا توضیح دادم تا چه میزان اندیشمندان امریکایی در ساخت چنین تئوری‌هایی خام‌اندیش و ساده‌نگر بودند و چرا دموکراسی و حقوق بشر جهانی نمی‌توانست مطلوب جوامع شرقی باشد.

به تدریج اما عبارت رژیم چنج به صورت غلط مورد استفاده قرار گرفت زیرا عمدتا به معنی تغییر نظام سیاسی توسط حمله نظامی و یا انقلاب مخملی گرفته شد در حالیکه منظور از رژیم چنج تغییر «رژیم» سیاسی است و نه کل نظام حکمرانی آنچنان که در انقلاب، کودتا و یا حمله خارجی صورت می‌گیرد. تغییر رژیم سیاسی عمدتا ناظر بر تغییر اولویت‌های سیاسی، مبانی اصلی تصمیم‌گیری سیاسی، تغییر در ساخت و یا کارکرد قدرت، تغییر در زمین بازی و یا قلمروهای قدرت سیاسی و مانند آن است. از این زاویه است که به گمانم موضوع تغییر رژیم سیاسی در ایران به ویژه بعد از اعتراضات اخیر جدی است. البته این تغییرات از مدتها پیش آغاز شده بود. چند سال پیش نوشتم فرایند تغییر رژیم سیاسی در ایران آینده چگونه خواهد بود، توضیح دادم چرا و چگونه سپاه پاسداران به تدریج حلقه اتصال خود را با روحانیت تضعیف خواهد کرد، چرا دیگر نیاز کمتری به تامین مشروعیت دینی توسط نظام روحانیت خواهد داشت، چرا و چگونه بخش بزرگی از نیروهای آن تبدیل به نیروهای تکنوکرات و بروکرات خواهند شد و عملا بازیگران اصلی صحنه سیاست ایران خواهند شد، چرا و چگونه تغییر اساسی در اهداف و وظایف بنیادی خود ایجاد خواهد کرد و مواردی دیگر. در واقع رژیم سیاسی ایران یک سیستم دینامیکی است که دینامیک آن را تعارضات درونی آن موجد می‌شوند. از یک منظر، اعتراضات اخیر نیز در درون همین سیستم سیاسی در حال وقوع است، یعنی برآیند تعامل نیروهایی است که صورت ساخت قدرت سیاسی را در ایران آینده موجب می‌شوند. قبلا توضیح دادم چرا پدیده دوم خرداد سال ۷۶ نیز از یک منظر پدیده‌ای درون-سیستمی بود و چگونه موجب صورت‌بندی جدیدی از ساخت قدرت در ایران شد. به گمانم، سیستم سیاسی نیز به شرطی که بتواند اعتراضات اخیر را به مثابه فعل و انفعالات درون سیستمی نگه دارد، قادر است آن را کنترل کند و صد البته کنترل آن به معنی کاتالیزوری برای رژیم چنجی است که عامل مهمتر آن دینامیک درونی خود سیستم است، یعنی فشار برای تغییراتی که نظام سیاسی ایران را بیشتر شبیه کشور چین می‌کند- قبلا در باره این سناریو چندین بار نوشتم- اما اگر نظام سیاسی نتواند اعتراضات اخیر را در خیابانها در حالت درون- سیستمی نگه دارد -امری که خون جوانان بی‌گناه ما برای آن در کف خیابان‌ها ریخته شد- آنگاه مواجه با شرایطی خواهیم شد که رژیم چنج رادیکال، یعنی تغییر نظام حکمرانی محتمل خواهد بود. نویسنده علاقه‌ای ندارد تا در باره این احتمال اغراق کند، اما تعارضات داخل سیستم سیاسی عملا آنچنان بالا گرفته است و توانایی نظام سیاسی برای تولید گفتمان‌هایی که بتواند این تعارضات را در خود منحل کند، آنچنان کاهش یافته که عملا در وضعیت انسداد قرار گرفته‌ایم. این انسداد سیاسی، یعنی عاجز ماندن نظام سیاسی از تولید گفتمان‌ جدید برای حکمرانی موضوعی است که بعد از دوره جناب خاتمی اتفاق افتاد و همان زمان در باره آن به تفصیل نوشتم.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)