از حدود سی سال پیش که راقم این سطور تلاش کرد تا درکی از مکانیزمهایی که دینامیکهای بنیادی نظام اسلامی حاکم را موجد میشوند به دست آورد، و به آن وسیله فرمهای سیاسی محتمل را برای آینده پیشبینی کند، فرمهایی که صورتهای بیرونی یا شاکلههای اصلی نظام را تشکیل میدهد، فرض خود را برا ین اصل قرار داد که نظام اسلامی چیزی فراتر از خواستها و انگیزههای رهبران سیاسی آن است. نظام اسلامی سیستمی است که دینامیک آن عمدتا بر اساس مکانیزمهای داخلی و همچنین شرایط محیطی آن تعیین میشود. بر این اساس بود که توضیح دادم چگونه دینامیک نظام بر اساس یک دیالکتیک ذاتی این سیستم، یعنی تعارض بین انبساط ایدئولوژیک و انقباض کارکردی شکل میگیرد و چگونه فرمهای سیاسی نظام، تبدیل به گفتمانهایی میشوند که تعارض بین این دو بنیاد را در خود منحل کنند. بر همین اساس هم بود که قبل از سال ۷۶ پیشبینی کردم که جناب ناطق علیرغم خواست موکد رهبران مذهبی-سیاسی نظام، شانسی برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری ندارد و این مقام باید توسط کسی که از سابقه سیاسی روشنی برخوردار نیست اشغال شود. سه گفتمان یا فرم اصلی «دولت انقلابی»، «دولت سازندگی» و دولت «توسعه» دقیقا در راستای منحل کردن آن تعارض پیش گفته تولید شدند- و صد البته نه اینکه کسی آنها را تولید کرده باشد- سه دوره بعد از دولت خاتمی هم کم و بیش تکرار همان سه گفتمان قبلی بود نشان از اینکه نظام اسلامی عملا دچار بنبست در تولید گفتمان حکمرانی شده است. بنبست در تولید گفتمان حکمرانی عارضهای بود که رژیم پادشاهی قبلی هم به آن دچار شده بود و با همه تلاشهای صورت گرفته در توسعه دکترین تمدن بزرگ و همچنین سعی در فراگیری حزب رستاخیز برای عملی کردن آن، قافیه را به گفتمان ارتجاعی سنت مدرن شده باخت. مدرن کردن سنت ارتجاعی شیعی دقیقا از دل برنامه مدرنیزاسیون فراگیری به وجود آمد که با شتاب فراوان بعد از سالهای ۳۲ در ایران صورت گرفت آنچنان که دو بال شبهروشنفکری مدرن دچار رمانتسیزم بیمارگونه با بخشی از روحانیت شیعی که حاملان ایدئولوژی امر مقدس به مثابه «قدرت» بودند، همگرایی پیدا کردند تا بنیانهای مدرنیزاسیون ایران را براندازند. قبلا توضیح دادم که نتیجه این همگرایی در تضعیف «دولت» در ایران چه بود و چگونه تضعیف دولت مستقیما به تضعیف «جامعه» به مثابه «دیگری» دولت منجر شد.
از طرف دیگر، تضعیف جامعه و دولت، سیاستورزی را هم از طرف دولت و هم از طرف مردم ممتنع میکند و در این میان دیالکتیک پیشگفته تنها بر یک پایه قرار میگیرد و این امر به نوبه، کل نظام حکمرانی را ناپایدار میکند. این ناپایداری است که در واقع خود را به شکل توسعه سازمان سرکوب نمایان میسازد، امری که از سالیان پیش توجه داده بودم. در واقع دینامیکی که پدید میآید همزمان معلول و علت سکولاریزه شدن ساخت قدرت، از دست رفتن پایگاه اجتماعی آن، پلاریزه شدن گسترده و خشنتر شدن تنازعات اجتماعی و سیاسی است. در اینجا با دو نوع از ناپایداری مواجه هستیم: ناپایداری «امنیتی» که از آغاز همزاد نظام اسلامی بوده است و اکنون صورت جدیدی به آن اضافه شده است یعنی ناپایداری ناشی از تکقطبی شدن دوگانه انبساط ایدئولوژیک و انقباض کارکردی. ناپایداری امنیتی در طول نظام اسلامی همزاد آن بوده است و هیچ چشماندازی برای رفع و انحلال آن وجود ندارد. هر اعتراض کوچکی در هر نقطهای از کشور میتواند به یکباره چنان دامنگیر شود که به راستی پایههای نظام اسلامی را لرزان سازد. دولتهای سازندگی و توسعه هرکدام به نحوی تلاش کردند تا با عبور از گفتمان انقلابی و بازسازی دولت، زمینهای برای انحلال نهایی آن پیدا کنند اما تمام تلاشهای آنان به نظر بیهوده بوده است. علیرغم سرکوبهای وحشیانه و غیرانسانی حکومت شیعی، دامنه اعتراضات به مرور زمان گستردهتر شده است آنچنان که حقیقتاً نظام را در یک چالش جدی قرار داده است. اما تهدید مهمتر یکپایه شدن حکمرانی سیاسی است که به شکل درونی و ذاتی شروع به خوردن پایههای خود کرده است. دولت به مثابه دستگاه بوروکراسی که متکفل امر کارآمدی و تهیه مشروعیت عینی برای حکمرانی سیاسی است و روندی انقباضی دارد در ایجاد یک دیالکتیک غیرمخرب با حکومت ایدئولوژیکی که تهیه کننده مشروعیت ذهنی است و روندی انبساطی دارد، ناموفق بوده و اکنون حکمرانی سیاسی صرفاً بر یک پایه ایدئولوژیک انبساطی قرار گرفته است. چنین تعارضی موجد عدم تعادل در پایداری سیستم عینی و فیزیکی شده و باید به گونهای خود را در تعادلی مجدد بازیابد یا اینکه ایدئولوژی حکمرانی خود را با سیستم فیزیکی در تعادلی مجدد قرار دهد. قبلاً سناریوهای محتمل از جمله سناریوی چینیسازی یک کشور و دو سیستم را توضیح دادم که نیروی محرکه آن علیالاصول بر عهده نظامیان پاسدار خواهد بود. توجه کنیم که چگونه نیروی سپاه در سالیان اخیر بیش از گذشته سکولار شد تا پیوند ایدئولوژیک خود را با روحانیت که تأمین کننده مشروعیت دینی این نیرو است، کاهش دهد، فرایندی که احتمالاً بعد از مرگ رهبر کنونی نظام شدت بیشتری خواهد گرفت.
اعتراضات اخیری که در خیابانهای شهرهای مختلف شاهد هستیم عملا مشروعیت ذهنی ایدئولوژی حکمرانی را دچار فروپاشی کرده است، فرایندی که نتیجه آن بالادست شدن نیروهای نظامی است که در اندیشه طرحریزی گفتمان جدیدی برای حکمرانی سیاسی بعد از مرگ رهبر نظام هستند که در آن روحانیت نقشی به مراتب کمتر را عهدهدار است. این فرایند مجددا به تقویت دولت در برابر حاکمیت ایدئولوژیک کمک خواهد کرد. در بدترین پیشبینی از سرنوشت اعتراضات اخیر نیز، وقایع این چند روز و روزهای آتی را باید نقاط عطفی دانست که فرم حکمرانی سیاسی در ایران را دستخوش تغییر جدی خواهد کرد. این تغییرات مسلما در راستای تقویت نیروهای بوروکراتیک و تکنوکرات به منظور تضعیف اسلام سیاسی اتفاق خواهند افتاد. نظام سیاسی در حال حاضر هم دچار بنبست در ساحت ایدئولوژی و تولید گفتمان حکمرانی شده و هم در ساحت عینی عملا آنچنان آچمز شده که از پیشبرد سادهترین برنامههای عملیاتی ناتوان گشته است. خیزش عمومی اخیر زمینهساز تغییرات جدی در شاکله حکمرانی سیاسی ایران است.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.