یادداشت: این مطلب در مورد مطرح شدن مبارزه عاری خشونت در افغانستان نوشته است که قصه آن این روزها از سوی برخی فرهنگیان هزاره در شبکههای اجتماعی داغ است.
……….
این دو، دو روی یک سکه اند. اما هزارهها همواره با روی هموار آن راه رفته اند: راه عاری از خشونت. در تاریخ سیاسی هزاره موردی نیست که خشونتی صورت گرفته باشد. همه اش در دفاع از حقوق خود برخواسته اند. این خشونت نیست. ایستادگی است در برابر ظلم و ستمی که بر ما روا داشته اند.
این روزها که برخیها دم از مبارزه عاری از خشونت میزنند، در طول بیست سال گذشته عملی شد. زین پس نیز عملی خواهد شد. چرا؟ چون دیگر هیچ سلاحی بدست مردم ما نیست. اما نه به آن شکل قالب شده ای که افراد به دلخواه خودشان طراحی میکنند.
بدین باورم که هیچ جوان هزاره از خشونت پروری حمایت نکرده است. اگر در جایی افرادی را تشویق کرده اند تا خشونت کنند، فقط و فقط برای دفاع از خود بوده است. برای تایید این سخن، خوب است به کشتارهای هولناکی که در طول ۲۰ سال گذشته صورت گرفت یک بار نگاه گذرا کنیم. از حمله ط-البان به میرزاولنگ گرفته تا حمله به بیمارستان داکتران بدون مرز در برچی و کشتار در مسجدها و مرکزهای آموزشی. در همه این موردها از سوی هزاره ها خشونتی صورت نگرفته است. بل قربانی خشونت شده اند که حتا دفاع هم نتوانسته اند. در هیچ کدام خشونتهای دوره اخیر دیموکراسی، جبران خشونت نشده است خیر که حتا پاسخ به خشونت نیز با رفتارهای کاملا مدنی صورت گرفته است، اما باز هم مورد خشونت قرار گرفته اند. برای تایید این مدعا یک بار ۳۱ نفر اسیر هزاره و جنبش تبسم و جنبش روشنایی را به یاد بیاورید.
باید بدانیم که فاکتور اصلی مبارزه عاری از خشونت این نیست که اگر با سیلی به رویت زد، بگذاری که به طرف دیگرش نیز سیلی بزند یا با فرد مهاجم قهر کنی و حرف نزنی یا هم کاملا بدون خشونت بخندی و با آرامی بگویی که دیگر نزند. یا دستانش را لمس کرده بگوییم که خیلی درد داشت، نباید میزدی. یا برایش با التماس بگویی که دیگر نزند، چون سیلی اش درد داشت…. این مبارزه عاری از خشونت نیست. مبارزه عاری از خشونت این هم نیست که ندانی برایت چی تصمیم میگیرند و با چی رفتاری مواجه هستی و برای دفاع از خود دنبال راههای تقیه و چاپلوسی بگردی.
از طرفی، نقد بر مدعیان این راه این نیست که راههای خشونت بهتر است و باید ترجیح داد. سخن اصلی روی چند مساله است که در زیر اشاره کوتاه میکنم:
۱- خشونت در نهادهای خانواده، آموزش و پرورش، آموزهای مذهبی، فرهنگ اجتماعی، اقتصاد و سیاست از جایگاه ویژه برخوردار است. نمونههای آن بارز است. مثلا؛ برای یک پدر یا مادر آسان ترین شاید بهترین راه تربیت کودکش قهر و کتک زدن است. افراد اندکی راه سوراخ داریم که راههای بدیل را تجربه کنند که آن هم در میان اندک افرادی است که باسواد شده اند، اما باز هم با خشونتهای کلامی و رفتاری با خانم و خانواده اش سر و کله میزند. نمونه دیگر، اگر زنی خلاف شریعت اسلامی رفتار میکند، با هجوم بیسابقه خشونت مردم مواجه میشود. کشته شدن فجیع فرخنده را شاید کسی فراموش نکرده باشد. مثل این در هر بخش نمونههای خشونت را پیدا کنید.
۲- معیارها و راههای مبارزه عاری از خشونت را باید با مطالعه درون فرهنگی- اجتماعی بدست آورد نه از تقلید حرکتهای گاندی یا هم نیلسون ماندلا. باید به آموزههای دینی- اجتماعی مراجعه کرد. وقتی که دعای مذهبی پر از فحش و دشنام باشد و پر از بیزاری از یک مذهب دیگر باشد، این خودش خشونتزا است. وقتی در درون اسلام مذهبی مذهب دیگری را مزمت میکند و راه خود را درست راه دیگری را کج و خلاف شرع میداند، مبارزه عاری از خشونت هیچ معنا ندارد. مبارزه عاری از خشونت در چنین جامعهای به این میماند که کلوخ مانده از آب تیر شویم. چرا؟ چون میدانیم که درون مذاهب اسلامی پر از ایدههای خشونت علیه یکدیگر است و هر روز از سوی مدرسههای دینی که حامیان خارجی دارند، شکافهای مذهبی بیشتر میشود. قبل از گفتمان مبارزه عاری از خشونت به گفتمانهایی در مورد مذهب، فرهنگ اجتماعی، تربیت کودکان، زناشوئی، روانشناسی، آموزش و پرورش و … نیاز داریم که متاسفانه در هیچ موردی تحقیق درستی در افغانستان صورت نگرفته است. به جرأت میتوان گفت که هیچ گفتمانی نتیجه بخش در بخشهای یاد شده برگزار نشد که در اجتماع خریدار داشته باشد.
۳- افغانستان یک کشور به تمام معنا مصرفی است. از تکنالوژی معلوماتی گرفته تا ایدههای فکری. حتا شعر و ادبیات ما نیز مصرفی است. تولید نداریم. به نهاد دولت بیست سال گذشته نگاه کنیم. ارتش داشتیم، چی شد؟ در یک چشم بر هم زدن فروپاشید. اقتصاد ملی داشتیم، چی شد؟ پس از سقوط دولت، سرمایههای سرمایهگذاران داخلی با چی سرنوشتی سر دچار شد؟ منابع انسانی و دانش آموختگان چی شدند؟
آیا در یک چشم برهم زدن همه در سراشیبی سقوط قرار نگرفتند؟
مردم عادی نان خوردن خود را ندارند با تنگدستی مبارزه میکنند. آنوقت فرارکردهها میآیند برای آنان نسخه خشونت و عاری از خشونت میپیچند؟
مصرفکننده، متاسفانه فقط مصرف کننده است. خوشش از یک جنس نیامد مطابق ذوق اش چیزی دیگری را انتخاب میکند.
بنابراین، تا به تولید فکر نرسیم، ایدههای مصرفی دردی را دوا نمیکند. چی کنیم که نیلسون ماندلا چطور مبارزه کرد و موفق شد یا هم لوترکینگ. چی دردی را دوا میکند که چریک کوبایی چی افتخاراتی آورده است.
۴- مبارزه از راه دور و در فضای مجازی در هر صورت اش فقط آب در هاون کوبیدن است و میتواند باعث بدبختی مردم در افغانستان شود. به مولوی مهدی نگاه کنید. سالهای سال در کنار طالب ایستاد و با تفکر طالب باعث کشته شدن انسانهای بیگناه شد. در نهایت به مردمش مراجعه کرد و باز هم فاجعه آفرید. آیا کسی از او پرسید که در بیست سال گذشته چی تعداد از دانشجویان و دانشآموخته هزاره را کشته است؟ کسانی که سالها زحمت کشیدند و باسواد شدند، اما با یک تیر یا تبر نیست و نابود شدند.
قومگرایی و کینههای درون قومی در افغانستان به اندازهای رشد کرده است که افراد بد و ظالم هر قوم برای خودش قهرمان است و ناجی. هیچ قومی به دلیل فرهنگ جا افتاده، حاکم ظالم خودش را بد نمیگوید و هموراه از آن دفاع میکند. مولوی مهدی نیز کسی بود که در آخر ناجی هزاره ها نام گرفت، در حالی که خودش عضو یک گروه تروریستی بود.
۵- مردم هزاره چی از روی ناچاری یا هم چارهاندیشی در سیاست در مسیر عدم خشونت اند. بنابراین مطرح کردن مبارزه خشونت کردن و خشونت نکردن بیمعنا و وقت تلف کردن است. به جای آن، افراد باسواد و چیز فهم راههای وصل کردن مردمش را با جهان جستجو کنند. بدون بهبه و چهچه در شبکههای اجتماعی، لابی کنند و زمینههای قدرت را جستجو کنند و مثل این، خیلی راههای خوبی برای قدرتمند شدن است. وقتی دست مردم از آسمان و پایشان از زمین کنده باشد، چی با خشونت چی بیخشونت مورد ظلم و ستم قرار میگیرند.
….
سردار داهی
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.