شرم و خجالت دو مفهوم جدا هستند و در حالیکه خجلت واکنشی عاطفی و معمولا فردی است که کمتر از قابلیت کنترل ارادی برخوردار است، شرم در معنای موسع خود مفهومی اجتماعی است و عمیقا خصلت وجودی دارد به معنی که اشاره می‌کنم. غفلت وجودی چیزی است که در آن مکانیزمهایی که موجب خودآگاهی فردی و همچنین اجتماعی می‌شوند، دچار اختلال می‌گردند. نکته از آنجا مهم می‌شود که خودآگاهی اجتماعی به معنی بازشناسی خود به میانجی جامعه‌ای که در آن زیست می‌کنیم (و نه صرفا محیط زندگی) مقوم و رکن اصلی بازشناسی حقوق طبیعی می‌شود و در فقدان خودآگاهی جمعی هم حقوق طبیعی فرد زایل می‌گردد و هم مهمتر آنکه فرد به یک موجود تصادفی تبدیل می‌شود. سنگی که روبروی من است صرفا یک موجود تصادفی است اگر مورد بازشناسی من قرار نگیرد تا آن را به کمک متافیزیک آن، یعنی ایده سنگیت ضروری سازد. اما انسان همواره در حال یادآوری خود است و در این یادآوری است که غفلت خود را به عقب می‌راند تا در این به عقب راندن غفلت وجودی، خود را به ساحت وجود درآورد و وجود خود را متحقق سازد. از سوی دیگر، زمانی که مکانیزم‌های غفلت فعالند و فرد خود به شکل ارادی این مکانیزم‌ها را تقویت می‌کند، یادآوری خود همواره با شرمساری همراه خواهد بود، شرمساری از اینکه «من» به موجودی تصادفی و غیرضرور تبدیل شده، خودآگاهی که بایستی به میانجی جامعه صورت گیرد مختل گشته و متعاقب آن حقوق طبیعی زایل شده است بدون اینکه «دیگری» این حقوق را زایل کرده باشد.

علل و اسباب وقوع شرم متعددند، اما جوامع شکست خورده، تحقیر شده و مستاصل معمولا مکانیزمهای غفلت را فعال می‌کنند تا میزان تاب‌آوری را افزایش دهند. ایران و افغانستان و بسیاری مردمان تحقیر شده و شکست خورده دیگر از آن زمره‌اند. برای کاستن از تاثیر شرمساری هم البته مکانیزمهایی فعال می‌شوند اگرچه در بطن خود چندان موثر نیستند، توجیهاتی مانند اینکه من در زمینه توسعه دانش، هنر، ورزش یا مانند آن فعالیت می‌کنم، عمدتا توجهیاتی است که کمک می‌کنند تا بتوانیم خودِ غفلت یا مکانیزمهای آن را فراموش کنیم، اما از آنجا که غفلت وجه اجتماعی دارد، با تحت تاثیر قراردادن وجه اجتماعی ما، وجه خصوصی یعنی خودآگاهی فردی ما را نیز متاثر می‌سازد، و در نتیجه شرمساری در بن‌ خود همواره با افراد جامعه شرمسار همراه خواهد بود و اجتناب از آن تقریبا ناممکن است. ایرانیان به گمان من در این زمینه ممتازند، در تاریخ خود حفره‌های بسیاری دارند که مایل به یادآوری آنها نیستند، خودآگاهی تاریخی ما به میزان زیادی دچار گسست و انباشته از حفره‌های سیاهی گشته که ترجیح دادیم آنها را فراموشی کنیم تا از بار شرمساری خلاصی یابیم. کدام ایرانی حاضر به یادآوری دورانی است که پدران ما در سکوت خود تن به خفت تحقیر مغول دادند تا نوامیس‌شان مورد تعرض وحشیان قرار گیرد؟ کمترین تردیدی ندارم که آیندگان در باره ما نیز چنین به قضاوت خواهند نشست، ما را فراموش خواهند کرد و از به یاد آوردن دوران ما شرمسار خواهند بود. این را نوشتم تا شرمساری خود را از آنچه بر دختر سرزمین‌مان مهسا امینی رفته فراموش کنم.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)