امروزه مقولۀ خودکشی بیش از پیش جای خود را در مطالعات و تحقیقات علمی و فعالیت‌های اجتماعی باز کرده است و تلاش برای بهبودِ وضعیتِ زندگی و اجتماع در این راستا اهمیت زیادی دارد. یکی از دلایلِ خودکشیِ بسیاری از افراد در جوامعِ گوناگون، فشارهای اجتماعی‌ست. فشارهایی که مبارزه با آن همتی جمعی و نه شخصی طلب می‌کند و تصورِ ادامۀ زندگی زیرِ آن فشارها را برای بسیاری از افراد مشکل می‌سازد و به همین دلیل به «ادامه ندادن» فکر می‌کنند و بر همان اساس ممکن است دست به خودکشی بزنند. این نوشتار این فشارِ اجتماعی و تأثیرِ آن بر خودکشیِ مردانِ همجنسگرا (گِی) را بررسی می‌کند.

یکی از مشکلاتی که منجر به خودکشی می‌شود، افسردگی است. خطرِ ابتلا به افسردگی در جامعۀ مردانِ گی نسبت به کلِ جامعه سه برابر بیشتر است. به همین دلیل، خطرِ خودکشی نیز در این جامعه بالاتر است. شاید قضاوتِ عمومِ جامعه این است که آن چه مردانِ گی را در خطرِ سلامت قرار می‌دهد، مرتبط با رفتارِ جنسی ایشان است و حتی بسیاری از متخصصانِ امورِ پزشکی و درمانی تمرکز خود را به سلامتِ جسمی، و نه روانیِ مردانِ همجنسگرا قرار داده‌اند.

ولی بر خلافِ این نگاهِ متداول، برخی محققان اعتقاد دارند که خودکشی دلیلِ مرگِ مهم‌تری نسبت به مثلاً بیماریِ ایدز است. همچنین، افسردگی و فکر کردن به خودکشی احتمالِ مصرفِ بیش از حدِ الکل و موادِ مخدر را در مردانِ همجنسگرا افزایش می‌دهد.

تحقیقات انجام شده، دلایلِ افسردگی و افکار خودکشی در مردانِ گی را عواملِ متعددی می‌دانند که من در این نوشتار، تنها بر دو عاملِ همجنسگراستیزیِ اجتماعی و درونی تمرکزِ کوتاهی خواهم کرد. منظور از همجنسگراستیزیِ اجتماعی، وجودِ همجنسگراستیزی در باورهای اجتماعی و قوانینِ رسمی است که آن را تبدیل به هنجار می‌کند و اکثریتِ جامعه به آن هنجارهای همجنسگرا‌ستیزانه پایبندی نشان می‌دهند و یا به آن اعتراض نمی‌کنند.

منظور از همجنسگراستیزیِ درونی نیز، این است که شخصِ همجنسگرا گرایشِ جنسیِ خود را قبول نداشته باشد و چه بسا آن را یک مشکل و اختلال بداند و درونِ خودش با خودش در تضاد و ستیز باشد.

همجنسگراستیزیِ اجتماعی که دلیلِ اصلیِ همجنسگراستیزیِ درونی نیز هست، نتیجۀ وجود باورها، هنجارها و قوانینی است که همجنسگرایی را یک اختلال یا گناه می‌داند. بر‌اساسِ این هنجارها، شخصِ همجنسگرا گناهکار یا منحرف یا فاسد است و لایق تنبیه، یا در بهترین حالت، نیازمندِ کمک برای برگشتن به حالتِ «نُرمال» است. در بسیاری از موارد، پایبندیِ جامعۀ اکثریت به این باورها و هنجارها متاسفانه پای خشونت علیهِ شخصِ همجنسگرا را در جامعه و فضاهایی که باید برای هر شخص امن باشد (مانند خانه) باز می‌کند.

جامعۀ همجنسگرایان و در کل، جامعۀ اقلیت های جنسی و جنسیتی به دلیل «اقلیت بودن» در مقابلِ جامعۀ اکثریت همواره در جایگاهِ شکننده‌ای قرار دارد. بودن در این جایگاه جامعۀ اقلیت را از دسترسی به منابعِ حمایتی محروم می‌کند و در صورتی که جامعۀ اکثریت هر نوع تبعیضی نسبت به جامعۀ اقلیت روا دارد، جامعۀ اقلیت نمی‌تواند از خود دفاع کند.

 وضعیتِ جامعۀ همجنسگرایان نیز نسبت به جامعۀ اکثریت و خشونتِ بالقوۀ ناشی از باورهای همجنسگراستیزانۀ آن، به همین ترتیب است. تجربۀ این خشونت، بر اساسِ مدلِ اضطرابِ اقلیتِ مایِر، یکی از عواملی است که ممکن است به افسردگی منجر بشود.

علاوه بر این، این خشونت، حتی در نرم ترین اَشکالِ خود باعث می‌شود که همجنسگرایان برای اینکه از تبعیض و خشونت در‌امان باشند، هویتِ خود را پنهان کنند که همین پنهان نگاه داشتنِ هویت نیز، یکی از دلایلِ افسردگی است.

همجنسگراستیزیِ درونیِ خودِ شخصِ همجنسگرا یکی دیگر از دلایلِ افسردگی و در نتیجه خودکشی محسوب خواهد شد. همجنسگراستیزیِ  درونی شده نیز، نتیجۀ همان باوری است که داشتنِ گرایشِ جنسی‌ خلافِ هنجارهای اکثریت را گناه و جرم می‌داند. در این موارد، خودِ شخصِ همجنسگرا با پذیرشِ این هنجار، خود را گناهکار و مستحقِ مجازات می‌داند و از فشارِ اکثریت بر خود به دلیل گرایشِ جنسی‌اش آگاه می‌گردد. به همین دلیل در درونِ خود نسبت به خودش قضاوتی منفی دارد که این قضاوت و البته فشارِ اکثریت باعثِ ایجادِ افسردگی در شخص می‌شود.

تحقیقاتی که من برای نوشتنِ این یادداشت از آن ها استفاده کرده ام، در جامعۀ آمریکا و کانادا، در ده سالِ گذشته انجام شده‌اند. در طی این سال‌ها، اگرچه آزادیِ جامعۀ کوییر به درستی در برخی جوامع بیشتر شده است، اما با بررسیِ آمارها می‌توان گفت که خشونت علیهِ تمامِ گروه‌های اقلیت، ازجمله مردانِ همجنسگرا بیشتر شده و اَشکالِ تازه ای به خود گرفته است. 

همجنسگرایی، امروز در قوانینِ رسمیِ ایران جرم محسوب می‌شود و مجازاتِ شلاق، حبس و حتی مرگ برای آن تعریف شده است. بالطبع وقتی همجنسگرا‌ستیزی در جامعه‌ای تبدیل به قانونِ رسمی می‌شود، شکل هنجار نیز به خود می‌گیرد و شرایطِ همجنسگرایان در آن جامعه بسیار پیچیده‌تر و سخت‌تر از جامعه‌ای‌ست که در آن قوانینِ رسمی نه تنها همجنسگرایی را جرم نمی‌دانند، که در حمایت از همجنسگرایان و دیگر اقلیت‌های جنسی و جنسیتی تصویب و اجرا می‌شوند و البته در تمامِ این جوامعِ حمایت کننده، آنچه وجودِ این قوانین را امکان‌پذیر ساخته است، تغییرِ نگرشِ اکثریتِ جامعه و پذیرشِ واقعیتِ گوناگونیِ جنسیتیِ افراد و حمایتِ جامعۀ اکثریت از کسانی است که الزاماً از هنجارهای ایشان پیروی نمی‌کنند.

 

مانی عظیم زاده

 

منابع:

۱.https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC2678796/

۲.https://theconversation.com/why-do-so-many-gay-and-bisexual-men-die-from-suicide-78587

۳.https://journals.sagepub.com/doi/full/10.1177/1557988316685492

۴.https://www.nbclosangeles.com/news/local/ucla-61-of-suicide-attempts-among-lgbq-people-tied-to-sexual-identity-realization/2630855/

۵.https://www.suicideinfo.ca/resource/sexual-minorities-suicide-prevention/#:~:text=The%20Trevor%20Project%20is%20an,bisexual%20or%20transgender%20facing%20harassment

۶.https://www.apa.org/pi/aids/resources/exchange/2012/04/minority-stress

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)