عده ای برای سانسور ایرانیان، دروغگویی، تهمت زدن و تحریف تاریخ را روش خود ساخته اند و با مخلوط کردن بعضی حقایق با دروغ سعی می کنند نقش ملت ایران را در پیروزی انقلاب، و بعد سکوت ملت در مقابل تمامیت خواهان که علیه انقلاب کودتا کردند را ناچیز جلوه دهند.
در اینجا سعی میکنم به بخش کوتاهی از آنچه در آن زمان گذشت بپردازم.
چه کسی تصمیم گرفت که خمینی به پاریس بیاید و چرا؟ خمینی می خواست تا آخر زمان تبعیدش در عراق بماند. شاه از صدام خواست تا او را از عراق بیرون کند و از الجزیره و کشورهایی که بنام کشورهای مسلمان شناخته می شدند خواست به او ویزا ندهند، در آنزمان برای آمدن به اروپا ویزا لازم نبود و هدف شاه این بود که خمینی به اروپا بیاید و کمی از حرفهایی که بعدها زد بزند و باطل شود. پس متوجه می شویم که تصمیم آمدن او به پاریس، تصمیم شاه بود. آقای خمینی به ناچار به فرانسه آمد و اینجا آقای بنی صدر به او گفت اگر بپذیرد تعهدهایی را برای فردای ایران بدهد که می توانند تاثیر عظیمی در اندیشه مردم بگذارند، تغییر در ایران ممکن می شود والا او در غرب می ماند. در همین زمان بنا به کتاب خاطرات ژیسکاردستن رییس جمهور وقت فرانسه، او از شاه می پرسد آیا می خواهد خمینی را بیرون کند، شاه نمی پذیرد. خمینی نوزده تعهد پیشنهادی* آقای بنی صدر را می پذیرد و مقابل دنیا خطاب به ملت ایران متعهد به اجرای آنها می شود. آن نوزده تعهد بیان انقلاب ایران می شوند و تغییر ممکن می شود و یکی از ریشه های تاریخی استبداد در ایران یعنی شاهنشاهی بعد از ریشه دیگر استبداد یعنی بزرگ مالکی ضعیف می شود. آیا در دوران بختیار، خمینی وارد مذاکرات پنهانی با آمریکا شده بود؟ اسنادی که ویکیلیکس چندی پیش منتشر کرد می گویند بله و یکی از تعهدها به آمریکا این بوده که آقای بنی صدر هیچ پست و مقامی نداشته باشد، به همین دلیل هم بود که بنی صدر در حکومت مهندس بازرگان دعوت نمی شود. این عمل خمینی نشانه عدم باور او به انقلاب مردم و اصل استقلال بود. خمینی بعد از رسیدن به قدرت در پاسخ به سوال بنی صدر در مورد به اجرا نگذاشتن نوزده تعهدی که مقابل دنیا به ملت ایران داده بود پاسخ می دهد که آن تعهدات را برای “مصلحت” گفته بود. بدین صورت مصلحت ضد حق را به مثابه اندیشه دستگاه استبداد دینی تعریف می کند و روز به روز بطرف آخرین ریشه استبداد در وطن یعنی دستگاه استبداد دینی که قرنها اسلام ارسطویی را که ضد اسلام قرآن است ترویج کرده می رود. دست به کودتا علیه انقلاب و حقوق دوباره بدست آورده ملت ایران می زند و استبدادی جدیدی با زد و بند با قدرتهای خارجی بنام اسلام ولایت فقیه تاسیس می کند. بدانیم در کشورهای زیر سلطه هیچ گروه و دسته تمامیت خواه نمی تواند بدون وابستگی به قدرتهای خارجی، استبدادی جدیدتاسیس کند.
اگر قوت ملت ایران از هر جنسیت، قومیت، دین یا مرام ایجاد همبستگی و آن نوزده تعهد را خواست خود شناختن بود و بزرگترین انقلاب را ممکن ساخت، اما ضعفهایی بعد از سقوط شاهنشاهی امکان کودتایی جدید را دادند و دوباره استبدادی جدید تاسیس شد. چرا؟ چون اگر ایرانی معتاد به رهبر سازی نبود و می فهمید که هر ایرانی از هر جنسیت، قومیت، دین یا مرام دارای حقوق برابر بعنوان بشر و شهروند است، بنابراین در حق تصمیم گیری برای خود و وطن نقش دارد، بجای رهبرسازی، بدنبال رهبرشکنی می رفت تا رشد استعدادها ممکن شود. اگر هر مسئول و گروه سیاسی را با آن نوزده تعهد می سنجید و هر کدام از آنان که خلاف آن تعهدات عمل می کرد را اول دعوت به رعایت آنها و اگر لازم می شد آنها را از مسئولیت کنار می گذاشت، امروز در به اجرا گذاشتن آن تعهدات، اسلام ارسطویی و دستگاه استبداد دینی ضعیف و فضا برای اسلام قرآن بعنوان وسیله ای در خدمت انسان برای حفظ و احیا استقلال و آزادیش بوجود می آمد و استبداد ولایت مطلقه فقیه که نماد دستگاه استبداد دینی است بوجود نمی آمد و ساختن ایران مستقل و آزاد ممکن می شد.
در بحث آزادی که در پاریس بین آقایان بنی صدر و کدیور برگذار شد، آقای کدیور خطاب به آقای بنی صدر گفت” بین دید شما از قرآن و اسلام و دیدی که در حوزه ها درس داده می شود اختلاف زیاد است و اگر در دید شما انسان و طبیعت دارای حقوق هستند در دید حوزه ها اینطور نیست، و مردم باور به اسلام حوزه ها و حرف مراجع دارند “ تا زمانیکه دستگاه استبداد دینی بنام اسلام، ضد قرآن را تبلیغ کرده و می کند و جامعه اسیر و پندارش استبداد زده شده و می شود امکان فهمیدن استقلال و آزادی انسان و وطن سخت است. ما در دوران رنسانس یا انقلاب در اسلام هستیم تا اسلام قرآن که در آن نوزده تعهد تعریف شده بودند، جای اسلام ارسطویی دستگاه استبداد دینی را در پندارها بگیرد و انسان بفهمد که دین وسیله ای در اختیار او برای حفظ استقلال و آزادیش است و او نباید هرگز وسیله ای بنام دین یا هر چیز دیگر بشود و هرگز بنام هیچ تقدسی عقل خود را تعطیل نکند که تنها مسئول اعمال هر کس فقط او است.
برای هر استبدادی، اوجب واجبات، بقای استبداد است. استبداد استدلالی جز زور نمی شناسد. در کشورهای زیر سلطه چون کشور ما استبداد نمی تواند وابسته نباشد.
در آخر دمکراسی هم چون استبداد سیستم متناسب خود را دارد. در دمکراسی اصلاح مرتب نیاز است تا سیستم متناسب با تحول جامعه پاسخگوی حفظ حقوق بشر، حقوق شهروندی، حقوق طبیعت و حقوق ملی بماند، در استبداد، سیستم متناسب با مقاومت و اطلاعات جامعه بدنبال سرکوب و سانسور بیشتر برای بقای خود می رود. سی سال اصلاح طلبان برای بقای استبداد ولایت مطلقه فقیه به ملت ایران دروغ گفتند تا خواست احیا حقوق خود به عنوان بشر، به عنوان شهروند، به عنوان ملت و بدست گرفتن سرنوشت خویش و نابودی ریشه های استبداد در پندار و در عینیت را از ذهنش دور سازند. بدانیم تغییر فقط با همت ما ممکن می شود و برای این مهم می بایست تغییر کنیم، اصالت دادن به زور را که بنام اسلام ارسطویی، ضد اسلام قرآن در پندار ما گذاشته اند را از پندار پاک سازیم تا توان تغییر دادن بیابیم، آنزمان در همبستگی تغییر را ممکن خواهیم ساخت.
شاد باشید. حمید رفیع
نظرات
درود کاملا در اصل موضوع که همان استبداد پذیری و رهبر ساختن ایرانی هست موافقم و باید عرض کنم متاسفانه در کلام و بحث های اکثریت عامه مردم فرد پرستی و گرایش به یک شخص خاص ان هم افرادی چون رضا پهلوی که بقول دوستان از دخیل بسته های کاخ سفیده مشهود هست . و اما در مورد نوزده شرط انقلاب مردم ایران به خمینی به راستی چند درصد از مردم از این شروط آگاه بودند سهم نخبگان سیاسی وقت در بیدار کردن مردم چقدر بود و چرا مردم ایران در بزنگاه های تاریخی منفعل میشوند . بیاد آوریم قبل از مرحوم بنی صدر و خرداد شصت ملت ما از انفعال کودتای ضد مصدقی هم درس نگرفت . از یازده میلیون رای دهنده یک میلیون نفر هم بر حقانیت رئیس جمهور پافشاری میکرد کودتا شکست میخورد
شنبه, ۲۵ام تیر, ۱۴۰۱
در مقالات قبلیم از ضعفهایی که ما بعنوان ملت ایران داریم کهعلت شکست جنبشهایمان شده صحبت کرده بودم، مایل بودید بخوانید، اینجا برای شما به خلاصه میگویم، ما شکست را بر خلاف ملتهای دومکراتیک پایان تجربه میپنداریم و بعد از شکست بدون مطالعه علتهای شکست با انداختن سکوت به گردن قدرتهای خارجی با این شخص و آن شخص بدون بررسی ضعفهای خود تجربه را رها کرده ایم، نتیجه بعد از مدتی وقتی تجربه جدیدی را آغاز کرده ایم همان ضعفها علت شکستی جدید و مشابه شکستهای پیشین شده اند ، عده ای هم نتیجه گرفته اند که نگفتیم نمیگذارند! امیدوارم عدهای چون من تجربه انقلاب را رها نکنند، در پی ضعفها که علت شکست شدند برویم تا تبدیل به قوت سازیم آنزمان خواهیم آموخت که هر شکست میتواند نوید پیروزیهای آینده را بدهد و پایان تجربه نیست. پرسیده بودی: آیا نوزدهتعهد خمینی به ملت ایران را که بیان انقلاب شدند را ملت فهمیده بود؟ پاسخ بله شاید نه همه آنها را ولی اکثر آنها را والا جنبش همگانی بدون خواستهای مشترک ممکن نمیشود و فراموش نکنیم دو اصل انقلاب استقلال و آرادی بودند، آنزمان این خواستها پاسخگوی تمامی خواستهای مشترک اکثریت سازمانهااز هر اندیشه هم شدند. اما اگر خشونت زدایی روش ملت در جنبشش بشکل خودجوش شد، خشونت طلبی بنام “انقلابی” توسط بعضی از گروههای مارکسیست بعد از سقوط شاه ترویج شد و جای خشونت زدایی را در جامعه گرفت و ملت را منفعل کرد تا آنجا که وقتی بنی صدر سعی کرد بگوید خشونت زدایی روش پیروزی ما بوده و با خشونت طلبی ملت از صحنه کنار میرود به او برچسب لیبرال زدند و تمامیتخواهها بنام اسلام ارسطویی در مسابقه خشونت طلبی از همه سبقت گرفتند و آمد بر سر ما آنچه آمد، در ادامه تجربه انقلاب درسی دیگری است که میاموزیم ، این ضعف را میبینیم پس میبایست تبدیل به قوتش سازیم و بنام هیچ ”دلیلی” خشونت طلبی را روش نسازیم. شاد باش. حمید رفیع
یکشنبه, ۲۶ام تیر, ۱۴۰۱