نیری: با قربانت بروم و فدایت بشوم نمی شد کشور را اداره کرد!
روز ۱۸ تیر ۱۴۰۱ سایت مرکز اسناد انقلاب به مناسبت سالمرگ محمدی گیلانی قاضی خونریز خمینی که در سال۹۳ مرد، مصاحبهای با حسینعلی نیری ترتیب داد.
در این مصاحبه که ظاهرا میبایست در مورد شخصیت گیلانی باشد، به موضوعات گستردهای پرداخته شد.
حسینعلی نیری که در پروندهاش ریاست هیئت مرگ قتل عام ۶۷ در تهران دیده میشود، در این مصاحبه به طور تلویحی به کشتار بزرگ در جریان قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ اعتراف کرد.
نیری که در جریان قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ به عنوان حاکم شرع هیئت مرگ تهران در کشتار هزاران زندانی سیاسی در زندانهای اوین و گوهردشت مستقیما دست داشت، در این مصاحبه تلاش کرده است که توجیهی برای آن اعدام ها پیدا کند؛
قتل ۶ تا ۹ هزار جوان ایرانی بدست رئیسی، نیری و اژهای در دهه شصت
نیری: اگر قاطعیت امام نبود، اصلا نظام نمیماند!
نیری در پاسخ به سوال این سایت که در چند سال اخیر بحث اعدامهای دهه ۶۰ و بخصوص سال ۶۷ مطرح است در این زمینه چه نکته ای دارید، این چنین به اعدامهای بی رویه اعتراف میکند:
«آن برهه شرایط ویژهای بود. وضع مملکت بحرانی بود. یعنی اگر قاطعیت امام نبود شاید ما اصلا این امنیت را نداشتیم. شاید اصلا وضعیت طور دیگری بود. شاید اصلا نظام نمی ماند. روزی ۵۰ – ۶۰ تا ترور در تهران و شهرهای دیگر اتفاق میافتاد. در این شرایط بحرانی باید چه کرد؟ باید حکم قاطعی داد. آن که دادگاه را اداره میکند و مسائل در دستش است باید مسئله را جمع کند. در این شرایط که نمیشود با «قربانت بروم و فدایت بشوم» کشور را اداره کرد!»
سپس مصاحبه کننده از او می پرسد میگویند کسی که در زندان بود و داشت حبساش را میگذراند چه لزومی داشت مجددا محاکمه شود؟
نیری: اینها درون زندان هم تشکیلات داشتند!
نیری به سختی دچار تناقض گویی میشود و میگوید:«اینها به خاطر همان پرونده محاکمه نشدند که. اینها در زندان دوباره شلوغ کردند. در فضای زندان باز هم انسجام خودشان را داشتند. نه تنها رابطه تشکیلاتی داشتند بلکه تشکیلات جدیدی هم درون زندان به وجود آورده بودند. از راههایی که میدانستند، از بیرون اطلاعات کسب میکردند. جو زندان دستشان بود و لذا توطئههای جدید در کار بود. اینطور نبود که آنها فقط بخواهند ایام حبسشان را بگذرانند.
یک وقت کسی مثلا ۵ سال زندانی است میگوید من باید پنج سال زندان بمانم دیگر چه کار دارم چه میکنند؟ ولی اینها توطئه کرده بودند و هماهنگی از بیرون داشتند. یعنی عناد خودشان را میخواستند ادامه بدهند. اینها میگفتند ما ضرر اقتصادی به نظام بزنیم. سیم تلفن را قطع کنیم. لامپ را بشکنیم و… با اینها که نمیشود نظام را سرنگون کرد. یعنی یک لجبازیهای بچگانهای که مثلا مادر، بچه را تنبیه میکند، بچه میرود یک جایی یک حرکتی اذیتی میکند. مملکتی که این همه خرج دارد با چهار تا لامپ شکستن نظام سرنگون میشود؟».
به عبارتی نیری استدلالی میکند که خودش در آن محکوم میشود. از یک طرف میگوید اینها به خاطر شکستن لامپ! و قطع کردن سیم تلفن! اعدام شدند و از طرف دیگر میگوید که نظام با این چیزها سرنگون نمیٰشود!
اعتراف به اعدام جوانان کم سن و سال
نیری سپس اعتراف میکند که بیشتر زندانیان اعدام شده تنها جرمشان پخش چند تا اعلامیه بوده و میگوید: «ما دنبال بهانه میگردیم که فرد را آزاد کنیم. یک بچه ۱۶ – ۱۷ ساله که رفته چهار تا اعلامیه پخش کرده سابقه مبارزاتی هم ندارد و حالا به زندان آمده باید چه کارش کنیم؟ آزادش میکنیم پیش پدر و مادرش برود. فضای زندان فضای آلودهای است. اینجا اگر بماند بدتر میشود….».
نیری سپس در مورد گیلانی و نقش او در اعدام فرزندانش میگوید: «فرزندان آیتالله گیلانی دوتایشان در زمین منافقین فعالیت میکردند. خب اینها در آن درگیریها کشته شده بودند. شایعه شده بود که ایشان حکم اعدام بچههایش را داده. این دروغ بود. بچههای ایشان کارشان به زندان نکشید و در درگیری کشته شدند. منتها شایعه کرده بودند که ایشان حکم اعدام داده است. در تاریخ نداریم که پدری حکم اعدام بچهاش را بدهد. عدهای میخواستند از این موضوع سوءاستفاده کنند و بگویند ایشان اینقدر آدم قسیالقلبی است که حکم اعدام بچههایش را داده…».
گیلانی فرزندانش را اعدام نکرده بود!
وی در خصوص واکنش گیلانی به کشته شدن فرزندانش کاظم و مهدی محمدی گیلانی میگوید: «ایشان فقط میگفت: من چه کنم بچههایم به این سرنوشت گرفتار شدند؟ من اجازه ندارم حتی برای اینها گریه کنم که فردای قیامت خدا به من بگوید برای این بچه منافق چرا گریه کردی؟ خیلی به آدم فشار میآید که انسان فرزندش در راه باطلی کشته میشود و انسان باید خودش را نگه دارد که گریه هم نکند چون خدا از من سوال کند که چرا برای فرزند منافقت گریه کردی؟».
نیری در خصوص گیلانی و احکام متعدد اعدامی که توسط او به عنوان حاکم شرع مورد توجه خمینی صادر شده گفت: «ایشان رئیس محاکم بود. چند تا شعبه زیر نظر ایشان کار میکرد. ایشان عدالت را در حد اعلی مراعات میکرد. یعنی با اینکه اینها جنایت کرده و آدم کشته و ترور کرده بودند ولی [آقای گیلانی] پرخاش نمیکرد. در اداره دادگاه عدالت را رعایت میکرد.
برخورد معقولی داشت. به ما هم سفارش میکرد و میگفت حالا این شخص آدم کشته، محاکمهاش کنید، اگر حقش اعدام است خب اعدام شود؛ اگر زندانی است، زندان برود؛ اگر باید شلاق بخورد شلاق بخورد… در بعضی از موارد ایشان میفرمود خدا حکمش را معین کرده، این شخص آدم کشته باشد کشته شود، ترور کرده باید اعدام شود؛ حالا من چگونه دلسوزی کنم؟ آن کسی که خالق و مالک و قانونگذار ماست او گفته اینجا باید اعدام کنی؛ من چه بگویم؟ بگویم نباید بکشی؟ آنجا عمل فحشا انجام داده، خدا گفته صد ضربه شلاق باید بخورد؛ من بگویم دلم میسوزد و نباید شلاق بخورد؟ آن که خدای ماست گفته بزن؛ من چه کارهام بگویم نزن؟!…».
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.