لطیفه و طنز در ادبیات ایران تاریخچه‌ای کهن دارد و به تبع آن ایرانیان با آن بسیار آشنا بوده، بدان خو گرفته‌اند. اگرچه این دو در ظاهر شبیه و حتی مماثل یکدیگر به نظر می‌آیند، نباید آنها را به جای همدیگر به‌کار برد. طنز آن‌گونه متون ادبی را در برمی‌گیرد که خنده را وسیله‌ای برای نیل به هدفی قرار می‌دهد که آگاهانیدن مردم و هشیار کردن آنها نسبت به معضلی خاص است. بر این مبنا می‌توان گفت که طنز، نوعی متن فاخر است که با خنداندن مردم آنها را به فکر وامی‌دارد تا دربارهٔ آن مطلب بیندیشند. بدیهی است هرچه مخاطب طنز، فرهیخته‌تر باشد در برخورد با آن بیش‌تر به فکر فرو‌می‌رود و حالت تأدیبی طنز افزون‌تر می‌شود.

لطیفه، در سوی مقابل، هدفی جز خنداندن ندارد. خندیدن و خنداندن از‌جمله نیازهای ضروری انسان است آن‌گونه که ارسطو انسان را «حیوان ضاحک» می‌خواند و فروید، خنده را تلاشی ناخودآگاه برای برون‌رفت از تنش‌ها قلمداد می‌کرد۱. از دیدگاه او لطیفه و جوک، فرم کلامی و بین فردی شوخی است. فرهنگ معین، اما، لطیفه را «حکایتی نغز و معنی‌دار» می‌داند و «نغز» هم در لغت یعنی «بدیع و نیکو»۲. بنابراین در واکاوی معنای لطیفه و اینکه آیا می‌توان حکایتی را لطیفه خواند یا نه باید سه عنصر معنادار بودن، نیک بودن و نوآوری را در نظر داشت؛ اگر حکایتی فاقد یکی از این عناصر باشد در دسته لطایف نمی‌گنجد. شاید بارزترین مثال را بتوان در حکایات شیرین و بی‌شبه‌و‌ندّ پادشاه سخن _سعدی_ یافت؛ به‌عنوان نمونه: «گفت: اگر در مفاوضت او شبی تأخیر رفتی چه شدی که من او را به قیمت کنیزک بیش نوازش کردمی. گفت: ای پادشاه نشنیده‌ای که گفته‌اند:

تشنه سوخته در چشمه روشن چو رسید/ تو مپندار که از پیل دمان اندیشد

ملحد گرسنه در خانه خالی بر خوان/ عقل باور نکند کز رمضان اندیشد

ملک را این لطیفه پسند آمد و گفت: سیاه را به تو بخشیدم، کنیزک را چه کنم؟ گفت: کنیزک، سیاه را بخش که نیم‌خورده او، هم او را شاید.۳»

لطیفه دارای اجزای گوناگونی است که عبارت‌اند از: فرستندهٔ پیام، گیرندهٔ پیام (مخاطب)، خود پیام، زمینهٔ پیام، و شیوهٔ ارسال پیام. فرستنده، پیام را که همان لطیفه است در دو بخش معرفی و لبّ مطلب به سمت مخاطب ارسال می‌کند۴. فروید بر این باور بود که هرچه درک پیام راحت‌تر بوده، مخاطب را کمتر وادار به استفاده از هوش و عقل خود برای دریافت معنا کند، خنده‌دارتر است. در این مورد، مثال ملموسی که می‌توان از برنامه‌های پرمخاطب آورد، برنامه «مهمونی» حاصل دسترنج ایرج تهماسب _طنزپردازِکار‌بلد_ است. تهماسب در کارهای خود شیوهٔ طنز را برگزیده؛ یعنی صرفاً به خنداندن مخاطب اکتفا نمی‌کند بلکه همواره پیامی تأدیبی هم به او ارسال و او را وادار به تفکر می‌کند. با این حال، گاهی هم از لطیفه در کارهای خود استفاده می‌کند که هدف آن تنها ایجاد خنده و فضایی مفرّح برای بیینده است. به‌عنوان مثال: بچه: «این اسمش چیه؟» مجری: «ایشون آقای محسن کیایی هستند.» بچه: «محسن کیایی؟ (محسن چه کسانی هستی؟)» این جملهٔ ساده هم نغز است و هم معنادار و کاملاً در مقولهٔ لطیفه قرار می‌گیرد زیرا دارای معرفی کوتاهی است و سپس لبّ مطلب که به طریق رفع تضاد مطرح می‌شود، هم به‌سرعت توسط مخاطب قابل درک است و هم چون نوعی همنشینی غیرمنتظَر است که خلاف کلیشه‌های روزمره بوده، ساز‌و‌کار آن را به هم می‌ریزد۵، به نشاط و خنده منتج می‌شود. اینچنین است که همراهی و همگامی هوش ایرج تهماسب با هنرنمایی کاظم سیاحیِ همیشه توانا و درخشنده و نیز هوتن شکیبا، آیتم‌هایی را به بیننده معرفی می‌کندکه هم فرهنگ‌سازی می‌کند و هم می‌خنداند؛ آنچه که رسالت برنامهٔ طنز است.

با این اوصاف باید دید که آیا برنامهٔ «جوکر» یا به‌عبارتی «لطیفه‌گو» که فصل پنجم خود را هم به انتها رسانده، تا چه حد در ارائهٔ محتوای خود یعنی لطیفه موفق بوده‌است. به‌عبارت دیگر آیا این برنامه، محملی مناسب برای ارسال پیام فرستنده به گیرنده فراهم کرده یا نه. پس، پیش از هر چیز باید نکاتی را در نظر داشت:

۱. در این برنامه، بانوان حق حضور ندارند. در فیلم «زن زیادی» ساختهٔ خانم تهمینه ‌میلانی، لطیفه‌ای به زبان می‌آید که گویای علت این عدم حضور است: در صحنه‌ای که خانم‌ها مشغول پاک کردن سبزی هستند، وقتی خانم معلم از «حقوق زن‌ها» سخنمی‌گوید، یکی از بانوان جمع می‌پرسد: «مگه خانوما حقوقم دارن؟» این کلام دو‌پهلوی دارای ایهام نشان می‌دهد که چرا بانوان در این برنامه حق حضور ندارند. دست آقایان برای اجرای بسیاری از کارهایی باز است که اگر توسط بانوان انجام شود _به زعم گروهی خاص_ موجب تحریک آقایان می‌شود! گروهی که هرگونه خنده‌ای را موجب به‌هم‌ریختن بنیان آرمان‌هایشان می‌دانند. بنابراین، برای ختم غائله بهترین راه، حذف صورت مسئله یعنی حضور خانم‌هاست.

۲. آقایانی که در این برنامه حاضر می‌شوند هم چندان دستِبازی برای لطیفه‌گویی ندارند. آنها تنها می‌توانند لطیفه‌هایی با بار معنایی خنثی به‌کار برند که هدفش صرفاً خنداندن است؛ لطیفه‌های تابوشکن _هرچند به‌ندرت و به‌طور اتفاقی و گذرا دیده شده_، لطیفه‌هایی با مضامین سیاسی یا دینی و غیره حتی قابل تصور هم نیستند تا چه رسد به اجرا! لطیفه، ابزاری است برای اعتراض به شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مرزبندی‌ها و سلسله‌مراتبی که به‌صورت نوعی کاست اجتماعی بر ملت حاکم شدهاست. با این حال، نه‌تنها در هیچ‌یک از قسمت‌های «جوکر» چنین اعتراضی دیده نمی‌شود بلکه در فصل پنجم _که بی‌شک تاکنون به‌واسطهٔ حضور برخی ستارگانِ به‌شدت توانا بهترین فصل این مجموعه بوده‌است_ یکی از شرکت‌کنندگان بر این قضیه، مهر تایید هم می‌زند. از نقطه‌نظرگاه وی، ملاک تعیین جایگاه اجتماعی افراد، میزان پولشان است. مهم نیست که این پول به چه روشی کسب شده یا هنر چقدر در آن دخیل بوده، تنها نکته مهم این است که پولی وجود دارد؛ بنابراین صاحب آن معتبر است!

در شرایطی که گروه کثیری از مردم با فقر دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند، کسی که در برنامه‌ای حاضر می‌شود تا «حکایتی نو، نیک و بامعنا بگوید»، همکاران خویش را در سلسله‌مراتبی می‌گنجاند که معیار تعیین آن «پول» است و البته خود را دارای مناعت طبع تصور می‌کند که در گروه «گشنه‌گدایان» هم حاضر شده‌است. دست بر قضا این حکایت مشمئزکننده اگرچه نو نیست، نیک و بامعناست، از این جهت که نیک می‌نمایاند که هرکس که به دلیلی در معرض دید همگان قرار می‌گیرد، در جایگاه فرهیختگی قرار ندارد. تفاوت لطیفه با مسخرگی میان همین مرز باریک نهفته‌است. لطیفه با هم خندیدن است؛ مسخرگی به‌ هم خندیدن! پذیرفته شدن در جمع کسانی که «پول» زیادی دارند و ۱۰۰ میلیون تومان رقم مهمی برای آنها نیست، به موجب «من آنم که رستم جهان را گرفت»، طنز مشهور «فامیلیونر» (آشنای میلیونر) هاینریش هاینه را به ذهن تداعی می‌کند که ارتباط سلسله مراتبی تنها با ملاک ثروت را به‌خوبی نشان می‌دهد.

مزلو _روان‌شناس معروف امریکایی_ در هرم سلسله‌مراتب نیازهای خود مشخص می‌کند که انسان‌ها دارای دو دسته نیاز هستند: نیازهای بقا و نیازهای کمال. نیازهای بقا در کف هرم قرار دارند و طیف گسترده‌تری از افراد جامعه را در‌بر‌می‌گیرند. تحمیل دنیای سرمایه‌داری۶ بر انسان‌های امروزی همین است که آنها را آنچنان مشغول امور روزمره کند تا به‌حدی فقیر شوند که جز پول،هیچ نداشته باشند. انسانی که فقط درگیر نیازهای بقاست، کجا درگیر تعالی و کمال است؟ پول در دنیای امروز کارکردی وارونه یافته؛ یعنی به جای اینکه وسیله باشد، به هدف تبدیل شده‌است.

۳. به نظر می‌رسد شبکه‌های نمایشی ایران کلونی‌وار اداره می‌شوند. مثلاً شرکت کنندگان «مافیا» با اندکی تسامح و تساهل، همان کسانی هستند که در «جوکر» هم رقابت می‌کنند و پیش‌تر هم در «شام ایرانی» حضور داشتند. بنابراین، اگر اینها تکرار آنها هستند، لزوم ساخت برنامه‌ای مانند «جوکر» چیست؟ آیا بیننده از دیدن رقابت چهره‌های ثابت تکراری خسته نمی‌شود؟ از نقطه‌نظر فلسفی، هر اقدام و رفتاری مسبوق به دلیل یا نیتی و متوجه هدفی است که پل ارتباطی این‌دو، روشی است که برگزیده می‌شود. هدف، چیزی است که دستیابی به آن، محرّک اراده آدمی است و طبیعی است که تا موضوعی باارزش تلقی نشود، اراده‌ای برای نیل به آن هم وجود نخواهد داشت. بدین مبنا:

الف. هیچ چیز دارای ارزش ذاتی نیست؛ این ماییم که ارزش را به چیزی نسبت می‌دهیم. مثلاً برای گرسنه‌ای که روزها در صحرایی مانده، ارزش یک تکه نان به‌مراتب بیش‌تر از یک سکه طلاست. پس زیربنای ارزشمند بودن چیزی، احساس نیاز به آن است. نیازی که برای ساخت «جوکر» وجود داشته، احتمالاً این بوده که خنده جزو نیازهای اساسی انسان‌ها و در حال حاضر در جامعه ما کیمیاست. بنابراین، باید تلاشی صورت گیرد تا این نیاز اصلی به‌نحوی ارضا شود.

ب. هدف برنامه اگر این است که مردمی که به‌واسطهٔ انواع مشکلات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و غیره غمگین وافسرده‌اند، دقایقی بخندند و از غم روزانه فارغ شده، شاد شوند، بسیار عالی و پسندیده است؛ اما اگر هدف این بوده که مردم متوجه مشکلات نشوند و دردها و معضلات به نوعی عادی جلوه داده شوند، بسیار سخیف و زننده است. شاید آنچه در تیتراژ پایانی خوانده می‌شود تا حدی مؤیِد شق دوم باشد زیرا به بیننده می‌قبولاند که می‌توان با درد خندید و حتی به درد خندید! اما اینکه چطور باید به درد خندید معلوم نیست. با دقایقی خنداندن، شاید بتوان انسان‌ها را خوشحال کرد اما نمی‌توان شاد کرد و روحیه‌ای شاد فراهم آورد. این مطلب مهمی است که کسانی که می‌کوشند به مردم تلقین کنند که باید با‌ درد به درد بخندند از آن غافل شده‌اند، چه این برنامه جوکر باشد و چه خندوانه یا هر برنامهٔ دیگری از این دست. خوشحالی، حالت است و طبیعتاً گذراست؛ اما شاد بودن صفت است و پایدار. باید راهی جُست که روحیهٔ شاد در مردم مستقر شود و آنها را به ملتی شاد تبدیل کند.

ج. روش برگزیده، ساخت ریالیتی شویی است مفرّح که چون نام آن هم لطیفه‌گوست، پس قرار نیست مطلبی را نقد کند یا تأدیبی انجام دهد یا گروهی را متوجه مسئله‌ای کند و به فکر وادارد. از اساس، عنصر تفکر در این برنامه مردود و مفقود است، هرچند بیننده به‌درستی نمی‌داند که آیا شاهد یک شوی حقیقی است یا نمایشی مهندسی‌شده که آن را حقیقی می‌نامند و می‌نمایانند. نکته، اما، اینجاست که

یک. هرکس بتواند در برابر شیرین‌کاری‌های دیگران نخندد، برنده است. نتیجهٔ این کار این است که دو نفری که به مرحلهٔ پایانی می‌رسند، نچسب‌ترین و خشک‌ترین‌ها هستند که رقابتشان جذابیتی برای بیننده ایجاد نمی‌کند. صرف‌نظر از فصل پنجم «جوکر» که محمدرضا‌علیمردانی به مرحلهٔ پایانی راه یافت، در سایر فصول، رقابت‌ مرحلهٔ پایانی، عموماً، بسیار کسل‌کننده بود.علیمردانی _مجری بی‌مثیل مافیا که توانایی و قدرت فوق‌العادهٔ خویش در اجرا را به رخ همگان می‌کشد_ اگر تا اینجا تک‌ستارهٔ همهٔ فصول «جوکر» محسوب نشود، بی‌شک یکی از بهترین‌هاست: هنر بداهه‌پردازی، ریزبینی و توجه به جزئیات، اجراهای قوی به‌ویژه با تکیه بر هنر و خلاقیت او گواه این مدعاست؛ اما از همه اینها مهم‌تر دو نکته است که از چشم مخاطب نکته‌سنج ایرانی دور نمی‌ماند و چون نه در متن که در بطن برنامه موج می‌زند، تأثیری شگرف بر ناخودآگاه بیننده _به‌ویژه نوجوانان و جوانان_ می‌گذارد. این دو نکته عبارت است از ادب او و نیز رعایت بهداشت _به‌ویژه در شرایط کنونی شیوع کرونا در ایران_ که در هیچ‌یک از فصول دیگر مشاهده نشده‌است. فرهنگ‌سازی می‌تواند هم به‌صورت آشکار صورت گیرد و هم پنهان؛ بدیهی است که تأثیر نوع پنهان آن _بخصوص اگر به‌طور عملی انجام گیرد_به‌مراتب بیش‌تر است. به نظر می‌رسد حواشی «جوکر» تأثیرگذارتر و مفیدتر است.

دو. تلاش برای نخندیدن اگر به نیت این است که هرکس کف نفس و کنترل درونی بیش‌تری دارد برنده شود، جای تأمل دارد به‌ویژه که شرکت‌کنندگان بازیگرند و باید بتوانند از عهدهٔ این مهم به‌خوبی برآیند. روی منفی سکه این است که این عمل تا چه حد به پول‌پرستی ناظر و مروج آن است؟ مطلبی که در فصل پنجم، محل منازعه و حتی توهین شد.

سه. در شرایطی که عدهٔ کثیری از مردم، فشار اقتصادی شدیدی را تحمل می‌کنند، اختصاص مبالغی همچون ۱۰۰ میلیون و ۵۰ میلیون چه وجهی می‌تواند داشته باشد و چه پیامی را به بیننده منتقل می‌کند؟

چهار. اختصاص مبلغی به خیریه، رفتاری پسندیده است اما چرا جلو دوربین انجام می‌شود؟ جز رواج ریا و تزویر چه برداشت دیگری می‌توان کرد؟ چرا از برنده خواسته می‌شود جلو چشم میلیون‌ها بیننده اعلام کند که مایل است مبلغی را به خیریه اختصاص دهد یا خیر. آیا کسی هرقدر هم که _خود_ دچار مشکلات مالی باشد، می‌تواند به این درخواست پاسخ منفی بدهد و از سیل انتقادها و فحاشی‌ها و پیش‌داوری‌ها در امان بماند؟ مگر کمک به خیریه نباید امری داوطلبانه و در عین حال مخفی باشد؟ پرسش دیگر اینکه آیا واقعاً در پایان مسابقه، این مبلغ به برنده تحویل داده می‌شود یا اینکه توافقات پشت پرده‌ای پیش از آن صورت گرفته که به بیننده نشان داده نمی‌شود؟ اگر چنین باشد، چگونه می‌توان از بیننده‌ای که فریب می‌خورد، دروغ می‌شنود و ریا می‌بیند انتظار خندهٔ راستین داشت؟

به هرحال «جوکر» در همان ابتدا اعلام می‌کند که برنامه‌ای است برای «لطیفه‌گویی» و نباید از آن انتظاری فراتر داشت. پاسخ پرسش‌های بالا معلوم می‌کند که در نظر برنامه‌ریزان این «ریالیتی شو» هدف، وسیله را توجیه می‌کند یا خیر.

ارجاع و پانوشت:

۱. هرگنهان، بی. آر (۱۴۰۰). تاریخ روان‌شناسی، مترجم یحی سیدمحمدی، تهران، ارسباران

۲. فرهنگ معین

۳. سعدی (۱۳۸۵)، کلیات، تصحیح محمدعلی فروغی، تهران، هرمس

۴. اخوت، ا. (۱۳۸۴). لطیفه‌ها از کجا می آیند؟ تهران، قصه

۵. همان

۶. انتقاد از دنیای سرمایه‌داری به معنای جانبداری از سیستم معیوب کمونیستی نیست؛ به عبارت بهتر: «اثبات شیء، نفی ماعدا نمی‌کند.»

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)