▪برگردان چند شعر از “رحمان عزیزی” شاعر لک‌زبان، توسط “لیلا طیبی(رها)”

“رحمان عزیزی بیرانوند” شاعر لک زبان لرستانی، زاده‌ی ششم بهمن ماه ۱۳۶۴ خورشیدی در شهرستان بروجرد است.
او دیپلم علوم انسانی دارد و در سرایش غزل و دوبیتی لکی تبحر بسیاری از خود نشان داده و از چندین جشنواره مختلف تقدیرنامه دریافت کرده است.

■□■

(۱)
ئِه باخت نرخِ لیمو تَر چطوره؟
اَره عاشق بی پویل و پَر چطوره!؟
مِه دل مارم تو لیمو ترش و شیرین
هونه مامله سَر وَ سَر چطوره…؟

در باغ تو قیمت لیمو چقدر است؟
برای عاشق فقیر و ندار چطور است؟
من دل می‌آورم و تو لیموی ترش و شیرین
نظرت چیه که معامله پایاپای کنیم؟

 

(۲)
مِه ئِه سنگر قرارت جِم نِمارم
قَطارم بَستی هامَر سر قرارم
تو هاینر کو؟ اَرا نیَه دیارت؟
تو تا باینا سنگر ماوه مزارم

در سنگر قول و قرارت جُم نمی‌خورم
قطار فشنگ بسته‌ام و در محل موعد منتظرم
تو کجایی؟ چرا به دیدارم نمی‌آیی؟
تا تو بیایی این سنگر مزارم خواهد شد

 

(۳)
مِه ئِه نسلِ زلالی چشمه‌سارم
رفیقِ سوزلونی نو وهارم
دلِت اَر ئِه کُچک بو بی‌خیالم
چوی آو ئِه رِک کُچک‌کو مَگوارم

من از نسل چشمه‌های زلالم
دوستدار سبزه‌زاران بهاران هستم
دلت اگر از جنس سنگ باشد خیالی نیست
مانند آب از کنار سنگ‌ها می‌گذرم

 

(۴)
دوماتو ئِه دلم کس جا نَکرده
دلم دِ چوی تونی پیدا نکرده
هونه زِیمِ دلم تو آکولونت!
گِه مَلهَم صد حکیم آزا نکرده

بعد تو کسی در دلم جای نگرفت
دلم همچون تویی دیگر پیدا نکرد
چنان زخم دلم را تازه کردی
که مرهم صد حکیم التیام نمی‌بخشد

 

(۵)
دلت جا چَن نفر دیری مگر تو!؟
خیالت چَه ئِه سر دیری مگر تو!؟
روژی صد ری‌گذر مانه سراخت
ری‌اِت چَن هوم‌سفر دیری مگر تو

دلت برای چند نفر جا دارد؟
چه چیز در خیالت جای گرفته؟
روزانه صدها نفر رهگذر سراغ تو می‌آیند
در این راه چند همسفر تو را همراهی می‌کنند، مگر؟

 

(۶)
نِمَچو ئِه قفس مَلی گِه هاره
آزاد ئِه آسمونِ بی‌حصاره
ئِه ژیره نونِ مِنت کَس نِمَچو
مَزونی نونِ مِنت ژِیره ماره

در قفس آرام نمی‌گیرد پرنده‌ای که وحشی است
آزاد می‌گردد در آسمان بی در و دیوار
منت نان و دانه‌ی هیچ کس را نمی‌پذیرد
او می‌داند که نان منت از زهرمار بدتر است

 

(۷)
دوما مه یَه کیه مهمونته ئی دوس
یَه وَگرد کی قسم قرهونته ئی دوس
روژی وَگـرد یکی پِیمونه مونی
هنی هم کِل کِله ریزونته ئی دوس

بعد از من چه کسی مهمانت شده
با چه کسی قسم عهد و وفا می‌خوری؟
هر روز با یکی دوست می‌شوی و عهد و پیمان می‌بندی
و هر بار تکرار میشود این عروسی

 

(۸)
ئی گِل نوم کی هائه سر زونت ئی دوس
گه هونه گیون داسی وَ گیونت ئی دوس
هناسی کی رِشیاسه آگرِ لوت
بلیز و برز بیَه گِررونت ئی دوس

این‌بار اسم چه کسی ورد زبانت شده
که انگار جانش را برای تو داده است یار من
این‌بار نفسِ چه کسی بر آتش لب داری؟
که چنین شعله ور شده آتشِت

 

(۹)
دَروینم آگِره‌سونه دوماتو
زِنِی زنجیر و زندونه دوماتو
همیشه قوی‌مَه وَگردِ خیالم
سرم جا جنگ و گرزونه دوماتو

درونم آتشستان است بعد تو
زندگی‌ برایم زنجیر و زندان است بعد تو
همیشه درگیرم با خیال خویش
سرم انگار میدان جنگ و کارزار است بعد تو

 

(۱۰)
چیملیت چوی پلنگی بیقرارن
چِمونی وِسنی گوشت شکارن
دلم وَ سیلِ سِیمدارِ جَلادت
گِلی یِه گِل وَ کِل چیمی نَتارن

چشمانت به پلنگ بی‌قراری می‌مانند
که گویی منتظر شکار باشد
دلم را با نگاه سهمناکِ چون جلادت
هر بار با گوشه چشمی از خود نَران

 

(۱۱)
نَه هولِ روژِ مرگ، نَه هولِ جنگی
نَه چِرچی ئِه دلِ پِر هَر تفنگی
لَکم، پروَردَه‌‌ دَنگِ مور و هوره
دنگی گِه درسِ خیرت هائِه دنگی

نه نگران روز مرگ و نه دلهره‌ی جنگ
نه ترس از دل پُرِ هر تفنگی
لک هستم، بزرگ شده با صدای مور* و هوره*
صدایی که درس غیرت در آن است.

* دو سبک از اولین آواهای باستانی در میان مردمان کورد، لک و لر

اشعار:
رحمان عزیزی بیرانوند
برگردان:
لیلا طیبی (رها) [با بازنگری شاعر]

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)