تعریف یک قرن در یک جمله، به قلم مهدی سامع
قرن چهاردهم خورشیدی برای کشور و مردم ایران قرنی پر از تلاطم و چالش بود. مردم ما طی صدسال گذشته درد و رنج فراوان متحمل شده و البته دستآوردهای گرانقدری هم داشتند.
پیرامون این دوران بسیار گفته و نوشته شده و گرایشهای گوناگون فکری هریک بنا به جهانبینی و جایگاه اجتماعی خود آن را تفسیر کردهاند.
هدف این نوشته تعریف و تفسیر صدسال گذشته در چند جمله کوتاه از نظر اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است.
شرایط اقتصادی
کشور ایران در آغاز قرن در ردیف کشورهای پیرامون و دارای مناسبات اقتصادی نیمه فئودال بود. ایران هیچگاه در تاریخ خود مستعمره نبوده و در مناسبات قدرت با جهان در چارچوب مناسبات امپریالیستی (مرکز-پیرامون) تعریف شده و بنابراین تحولات اقتصادی را باید در این چارچوب مورد توجه قرار داد.
دو تحول مهم طی صد سال گذشته در عرصه اقتصادی صورت گرفته که اولین آن رفرم ارضی در آغاز دهه چهل و در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی است و دومین آن حذف یارانهها در دوره خلافت علی خامنه ای که از طریق محمود احمدی نژاد انجام شد.
این دو تحول از بالا، جامعه را به طور کامل و بی رحمانه خیش زد و نه فقط کمکی به ساماندهی رشد موزون، پایدار و متکی بر امکانات کشور نکرد، بلکه پروسه رشد ناموزون اقتصاد ایران را تشدید کرد. [وضعیت اقتصادی مردم در ۱۴۰۱چگونه خواهد بود؟]
خروجی این دو تحول را میتوانیم در رویدادهای چند سال گذشته به شکل روشن مشاهده کنیم. اقتصاد نامتوازن و رانتی متکی بر خام خواری، کاهش شدید درآمد ناخالص سرانه، سقوط پول ملی، افزایش بی سابقه نقدینگی، نابودی کشاورزی، تولید بد اندام و غیرکارشناسی، گسترش وسیع لشکر بیکاران، تشدید روزافزون اختلاف طبقاتی و البته انکشاف مبارزه طبقاتی، افزایش بی سابقه غارتگری و همزمان فقر و فلاکت عمومی و… شرایط اقتصادی جامعه ایران را نشان میدهد.
مسئول این وضعیت، حکام ایران طی صد سال گذشته بودهاند. دریغا که جامعه ایران با کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ نتوانست با اقتصاد بدون نفت در دوران نخست وزیری محمد مصدق از گرداب تولید ناموزون خارج شود.
شرایط سیاسی؛ اعتلا و افول رضا شاه
در آغاز قرن گذشته با کودتایی که به ابتکار کارگزاران دولت انگلیس صورت گرفت، سلسله فروپاشیده قاجار منحل و در سال ۱۳۰۴ رضاخان که نام فامیل پهلوی را برای خود برگزید به سلطنت رسید.
دوران سلطنت رضاشاه، کشور با دیکتاتوری متمرکز و متکی به فرد اداره میشد. تمامی دستآوردهای انقلاب مشروطه به دست شاه نابود و هیچ گشایش سیاسی در کشور وجود نداشت. در شهریور ۱۳۲۰، باد آورده را باد برد و این بار هم به ابتکار دولت انگلیس، رضا پهلوی از سلطنت خلع و فرزند او محمدرضا جانشین او شد.
دوران اول سلطنت محمدرضا پهلوی تا کودتای آمریکایی انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دوران پر تلاطمی از کشاکش سیاسی بود. شرایط پس از دیکتاتوری رضا شاه و پایان جنگ و برآمد نیروهای قدرتمند سیاسی اجتماعی، فضای باز سیاسی در کشور به وجود آورد. در این دوران است که نخست وزیری محمد مصدق در یک جدال سیاسی پیروزمند به محمد رضا پهلوی تحمیل میشود و در همین دوران صنعت نفت در سراسر کشور ملی میشود.
در این دوران این امکان از نظر عینی وجود داشت که با وجود نخست وزیری مصدق تحولات ملی دمکراتیک پیشرفت قابل توجهی داشته باشد. همین امر از چشم و گوش امپریالیستها پنهان نماند و سرانجام آنها توانستند با یک کودتا شاه را به کشور بازگردانند.
از آن پس تا ۲۲ بهمن سال ۵۷ که سلسله پهلوی سرنگون شد، نظام دیکتاتوری فردی با حمایت کامل آمریکا برقرار بود.
در آغاز دهه چهل، در دورانی که کندی به ریاست جمهوری انتخاب شد، یک دوره بسیار کوتاه فضای سیاسی اندکی باز شد. اما شاه توانست با برکناری علی امینی از نخست وزیری، اوضاع را به سود دیکتاتوری خود مهار کند.
پس از تکیه کامل و تمام عیار محمدرضاشاه به قدرت، همه نیروهای مخالف به ویژه نیروهای دمکرات و چپ به شدت سرکوب شدند. اگر چه شاه نتوانست جنبش مسلحانه را به طور کامل نابود کند، اما ضربههای جبران ناپذیری بر این جنبش که چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق آن را نمایندگی میکردند وارد کرد.
سرنگونی محمدرضا شاه
چند ماه پیش از سرنگونی محمدرضا شاه نیز خارج از اراده او و به خاطر فشار خارجی و البته انباشت خشم و نفرت عمومی نوعی از بروز قدرت در کف خیابان به وجود آمد.
با انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و سرنگونی سلطنت، روح الله خمینی با استفاده از نبود قدرتمند نیروهای دمکراتیک و البته حمایت قابل توجه قدرتهای امپریالیستی (کنفرانس گوادلوپ۱۴تا ۱۷ دی ۵۷) و با خدعههای فراوان، حاکمیت را از آن خود کند.
خمینی ابتدا با رفراندوم ضددمکراتیک و سپس با تحمیل مجلس خبرگان به جای مجلس مؤسسان و پخت و پز یک قانون اساسی ضد دمکراتیک، مبتنی بر اصل ولایت فقیه، گام به گام قدرت استبداد دینی را تحکیم کرد.
شروع جنگ ایران و عراق که با تهاجم دولت صدام حسین آغاز شد، به خمینی فرصت داد تا سیستم نظامی امنیتیاش را با ادامه جنگ و با گوشت و پوست و خون جوانان ایران زمین ساماندهی کند. دوران کوتاه آزادیهای نسبی و نیم بند پس از انقلاب طولی نکشید و با برکناری کودتاگونه ابوالحسن بنی صدر در خرداد ۱۳۶۰به پایان رسید.
یک قرن با چهار دیکتاتوری!
در دوران ولایت مطلقه خمینی همزمان با کشتارهای سبعانه چند رویداد به وسیله خمینی ورق زده شد.
نوشیدن جام زهر در جنگ ایران و عراق، قتل عام زندانیان سیاسی، عزل حسینعلی منتظری و فرمان بازبینی قانون اساسی.
سه رویداد اول در دوران حیات خمینی تحقق یافت و موضوع چهارم در ابتدای ولایت خامنه ای به سرانجام رسید.
این رویدادها جاده را برای خلافت علی خامنه ای هموار کرد و او توانست در خرداد ۱۳۶۸ با ابتکار خُدعه گونه علی اکبر هاشمی رفسنجانی به عنوان ولایت فقیه منصوب شود.
علی خامنه ای در دوران ولایتاش با چالشهای بی شمار سیاسی روبرو بوده است. در این دوران که تا امروز ادامه دارد، بیشتر کارگزاران همراه خمینی، همچون حسین موسوی، مهدی کروبی، ناطق نوری، محمد خاتمی، خانواده علی لاریجانی و… از شراکت در قدرت کنار گذاشته شدند. استبداد دینی که با برآمد جمهوری اسلامی هسته مرکزی قدرت را تشکیل میدهد، در این دوران به اوج خود رسیده است. [از اعتراف مصلحی تا اعتراض لاریجانی]
در این دوران چرخ تولید سلاح هستهای، مداخله گری آشوبگرانه در کشورهای دیگر (توسعه بنیادگرایی اسلامی)، ترور شهروندان ایران در داخل و خارج از کشور، میدان دادن به سپاه پاسداران در تمام عرصههای حیات کشور، ایجاد باندهای مافیایی و سرکوبگر همچون گروه خاصی از مداحان و لباس شخصیها، گسترش فعالیتهای نرم افزاری علیه اپوزیسیون و …
بنابراین از نظر سیاسی در صد سال گذشته ایران با حاکمیت چهار دیکتاتور و مستبد و چالشهای وجود چنین حکومتهایی تعریف میشود.
شرایط اجتماعی
شرایط اجتماعی ایران طی صد سال گذشته دگرگونیهای زیادی از جنبه اجتماعی داشته است که برخی از آنها چنین است:
– جمعیت ایران از ۱۰میلیون در آغاز قرن چهاردهم به بیش از ۸۵ میلیون در پایان آن رسیده است.
– رشد روزافزون آگاهی و تلاش برای به دست آوردن حقوق و انکشاف مبارزه طبقاتی. تحلیل حرکتهای اعتراضی نیروهای کار طی چند سال گذشته مُهر تأیید بر این امر میزند.
– توسعه قابل توجه فرهنگ و هنر مترقی، پیشرو و متعهد.
– باوجود تبعیض جنسیتی در تمام صد سال گذشته، زنان ایران رشد شگفت انگیزی پیدا کرده و بنا به بسیاری از ارزیابیها، آینده ایران به طور عمده به وسیله زنان مدیریت خواهد شد.
حرکت جامعه ایران به سمت سکولاریزم
-تبعیض دینی که اساس نظام جمهوری اسلامی است، موجب آن شده که گرایش به حکومت عرفی در جامعه و حتی در میان برخی از نخبگان حکومتی افزایش یابد.
بر اساس بسیاری از ارزیابیها که شماری از آنها در رسانههای حکومتی پوشش داده شده، بدنه جامعه ایران «سکولار» شده است.
-جنبشهای اجتماعی در سراسر کشور طی صد سال گذشته همواره جریان داشته که اوج آن در سالهای اخیر، خیزشها و جنبشهای تودهای گوناگون بوده است.
قیام دی ۱۳۹۶ و به ویژه آبان ۱۳۹۸ که بنا به اعتراف سرکردگان سپاه و کارگزاران نظام در صدها شهر و در بیش از هزار نقطه جریان داشت، اعتلای شرایط انقلابی است که تهیدستان شهرهای کوچک و بزرگ را وارد عمیقترین مبارزه سرنوشت سازشان برای «کار، نان، آزادی» نمود.
هزاران حرکت اعتراضی کارگران، معلمان، کشاورزان، کارکنان شرکتهای دولتی و خصوصی، پرستاران، دانشجویان، جوانان، زنان، ملیتها و … طی سالهای گذشته و خیزش تشنگان در خوزستان و اصفهان، اعتصاب سراسری کارگران پیمانی صنعت نفت، گاز و پتروشیمی، جنبش سراسری معلمان و بازنشستگان … در سال آخر قرن گذشته نشان میدهد که مردم ایران پس از صد سال تلاش برای آزادی و حقوق انسانی میخواهند سرنوشت کشور را خودشان که مالکان اصلی آن هستند به دست گیرند.
آیا میتوان قرن چهاردهم خورشیدی را در یک جمله کوتاه تعریف کرد؟ به گمانم آری. صد سال پیکار مداوم علیه دیکتاتوری و برای کار، نان و آزادی!
برگرفته از یادداشت سیاسی نبرد خلق شماره ۴۴۹
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.