سوال مهمی که معمولا لابلای جنگ اکراین و روسیه مغفول مانده این است که آیا تمدن غربی هیچ وامدار پوتین است یا خیر؟
سالها پیش در چند نوشته متذکر شدم چگونه خداحافظی با ایده جنگ بین دولتها، ایده دموکراسی را تضعیف کرده است و آن را به ایدهای بیدفاع تبدیل ساخته، در حالی که دست بر قضا، دموکراسی خود فرزند خلف جنگ است. به این ترتیب از یک نظر باید ممنون پوتین بود که جنگ را مجددا به صحنه سیاست بینالملل وارد کرده است. اکنون آلمان و فرانسه و کشورهای دیگر اروپایی به یاد میآورند که نگهداشت نظام دموکراتیک نیاز به جانفشانی و خونفشانی دارد. و اینکه همه مردمان به یکسان شایسته نظام دموکراتیک نیستند و اینکه نظام لیبرال نمیتواند یک نظام جهانی باشد. نمونههای افغانستان و عراق پیش چشم ما هستند. تلاش کشورهای غربی برای واداشتن ایران به رعایت مبانی حقوق بشر هم البته بیمورد است زمانی که رعایای ایرانی در قلب خود نیازی به آن احساس نمیکنند. بنابراین کشورهای غربی را سیاستی دگر پیش میآید و آن اینکه سری را که درد نمیکند، دستمال جنگ و تحریم نمیبندند و اینکه صلاح مملکت خویش خسروان دانند و در این خویشی رعایا و بردگان سهمی ندارند و فقط قدرتمندانند که صاحب ارادهاند. پنجاه سال پیش آخرین پادشاه ایران نگران این بود که ملت ایران فرصت زیادی ندارد تا از دروازههای تمدن بشری عبور کند و از قافله تاریخ جا نماند. بعد از این همه سال وقتی کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش، باید هم پرسش کنیم که کی روی، ره ز که پرسی، چه کنی چون باشی! برگردم به نکته آغازین و اینکه به نظر میرسد بعد از وقفه طولانی مدت در سترونی فلسفه، اکنون زمان آن فرا رسیده که در مبانی فلسفی تمدن جدید بازاندیشی مجددی صورت گیرد، به یاد آوریم که مبانی لیبرالیسم حاصل رشد «طبیعی» و محتوم بشری نیست بلکه جرقه نبوغی است که میتوانست در آسمان تمدن غرب در نگیرد و آن را روشن نسازد و اینکه جنگ بخشی محتوم از این تمدن است.
پوتین
شنبه, 6ام فروردین, 1401
اضافه شده توسط گیلانی نویسنده مطلب:مطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز میتوانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.