بانو “رزا جمالی” شاعر، نمایش‌نامه‌نویس، منتقد ادبی  و مترجم ایرانی، زاده‌ی ۲۸ آبان ۱۳۵۶ خورشیدی در تبریز است. دوران خردسالی‌اش را در گیلان گذراند، کودکی را در کرمان و اهواز و اصفهان و مدرسه‌ی  راهنمایی و دبیرستان را در شهر تهران به پایان رساند بعد از آن  به دانشگاه هنر رفت و در دوران کارشناسی در دانشکده‌ی سینما و تئاتر ادبیات نمایشی خواند و بعدها مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته‌ی ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران گرفت.
نخستین شعری که از او منتشر شد در سن شانزده سالگی در نشریه‌ی شباب بود، در سال ۱۳۷۳ بود:
سکوت / سکوت/ غمگین ترین آوازِ ذهن تو / و سایه ی شبیه اسارت/ روی پنجه های صدایم
سکوت/ سکوت می وزد بر مرداب/ نیلوفری چکید روی قلبم/ فریادی بزرگ/ در حنجره ی زخمی ناگزیر

نخستین شعرهایش نیز در مجموعه‌ی “این مرده سیب نیست یا خیار است یا گلابی” در سال ۱۳۷۷ توسط نشر ویستار گرد آمد.

▪︎کتاب‌شناسی:
▪︎شعر:
– این مرده سیب نیست یا خیار است یا گلابی – ویستار، ۱۳۷۷
– دهن کجی به تو – نقش هنر، ۱۳۷۷
– برای ادامه‌ی این ماجرای پلیسی قهوه‌ای دم کرده‌ام – آرویج ۱۳۸۰
– این ساعتِ شنی که به خواب رفته است – چشمه، ۱۳۹۰ – چاپ دوم: ۱۳۹۴
– بزرگراه مسدود است – بوتیمار، ۱۳۹۲ – چاپ چهارم: ۱۳۹۷
– اینجا نیروی جاذبه کمتر است – مهر و دل – ۱۳۹۸
– و این چه کسی است که دو هزار سال گریه کرده است بر دامنم؟ – گزینه‌ی اشعار به زبان انگلیسی – هند – ۲۰۱۹
– این رسم الخط فارسی نیست (در دست انتشار)
▪︎نقد ادبی:
– مکاشفاتی در باد (مجموعه‌ای از مقالات بر شعر احمد شاملو، علی باباچاهی، نازنین نظام شهیدی، گراناز موسوی، علی عبدالرضائی، رضا براهنی، یدالله رویایی، رضا چایچی، بیژن جلالی، سید علی صالحی و…) – نشر هشت – ۱۴۰۰
– مقالاتی پژوهشی به زبان انگلیسی در تحلیل شعر
▪︎نمایشنامه:
– سایه – سیب سرخ – ۱۳۹۸
▪︎ترجمه:
– ترجمه‌ی کتاب خانه‌ی ادریسی‌های غزاله علیزاده به انگلیسی – کتاب کارما نیویورک – ۲۰۲۰
– دریانوردی به سمت بیزانس، گزینه‌ی اشعار ویلیام باتلر ییتس – نشر ایهام – ۱۳۹۹
– لبه، آنتولوژی شعر انگلیسی زبان – انتشارات مهر و دل – ۱۳۹۸
– لاله‌ها، گزیده‌ی اشعار شاعران زن انگلیسی زبان – ایهام – ۱۴۰۰
– زبان منشوری‌ست، گزیده‌ی اشعار امیر اور – نشر مهر و دل – ۱۳۹۹
– فردا و فردا و فردا، گزینه‌ای از شاه بیت‌های شکسپیر
– نشر ایهام – ۱۴۰۰
– درخت کاج، هانس کریستین آندرسن – نشر ترنجستان – ۱۴۰۰
– شن و زمان، امیر اور – نشر هشت – ۱۴۰۰
– برج، آنتولوژی جامع شعر انگلیسی – نشر ورا – ۱۴۰۰
– روضه‌ی آتش، تی.اس. الیوت – ایهام – ۱۴۰۰
▪︎رمان:
– زندانی دره‌ی یمگان
▪︎فیلمنامه:
– سیاهکل

▪︎شماری از فعالیت‌های ادبی و هنری:
– داوری جوایز شعر و جوایز ترجمه ادبی
– سردبیری نشریات و مجلات
– دبیر بخش ترجمه ادبی بسیاری از نشریات
– مشاور شاعران جوان و مدرس نوشتن خلاق در فرهنگسراها و خانه‌های فرهنگ
– مدرس و سخنران (به دو زبان فارسی و انگلیسی) در همایش‌های ادبی داخلی و بین‌المللی
– مدرس انگلیسی پیشرفته در معتبرترین آموزشگاه‌های کشور

▪︎نمونه شعر:
(۱)
[آخرین خیابانِ تهران]
رو به فرودگاه
حالا برآیندِ دست‌هایم سرزمینی‌ست تنگ
به اندازه‌ی یک کفِ دست
رو به آفتابِ لیز
که خورشیدش قهر کرده است
از دشتِ لوت ادامه داشت، خوابی دراز که انگشتم را جابه جا می‌کرد
میانِ دندان‌هایم سفت می‌شد، وزشی گنگ
گردبادی
از دشتِ شن
تا کوچه‌ی پشتی خانه‌ی من!

(۲)
[تهران در بغلم]
تهران در بغلم
رو به احتضار
به ماده گاوی پیر می‌ماند که زوزه می‌کشد آرام و رام
تن‌اش را به موهایم می‌مالد
فردا لاشه‌ای‌ست که سپور خیابان جمع‌اش می‌کند
به لگد‌های ماده سگی پناه می‌برم
و جسدم را به خدا می‌سپارم.

(۳)
[این جا همان عرضِ جغرافیاییِ موعود است]
خواهش می‌کنم نامِ این شهر را شما پیدا کنید:
علامتی‌ست که از ابتدایِ یک خیابان شروع شده است
آخرین علامتِ این خیابان کوهی‌ست که از نیمرخِ من ساخته‌اند
شهری‌ست به نامِ ایگرگ
با ارتفاعِ هزار متر از دریا
جغرافیایِ اینجا رویِ کفِ دستِ من است
حالا که با نیرویِ سومِ شما عجین شده‌ام
این جا نیرویِ جاذبه کمتر است.

(۴)
[آستیگمات]
تنها چشم راستِ شما آستیگمات است
این جا خطوطی‌ست که کمرنگ شده است
تنها چشمِ راستِ شما آستیگمات است
و پلک‌هایِ من یک پرانتزِ باز است؛
امشب اما انحنایِ آن لب‌ها پرانتز را بسته است.

(۵)
[تک سلولیِ ساعت]
چیزی به اشتباه می‌میرد
و آفتاب که نم برداشته است، خیس و مات است
اگر به این خطوط ادامه دهم؛
آن شیء منجمد که اسیرِ دست توست به اشتباه می‌لغزد
و گرنه چندی‌ست که روز به پایان رسیده است.
پوک به خانه که می‌رسم
چندی به مکعب‌ها خیره‌ام
جریانِ ساکنِ آب بود
و آفتاب که نم بر نمی‌داشت
بر سپیدی این همه کاغذ
بر رخت‌های پیرم که گریه کرده بودم!
عناصری جزء به جزء که به من وابسته‌اند
و از خونِ من رنگ می‌گیرند.
این سرزمین که بی‌وقفه بر من می‌بارد!
و ماه که هنوز پهناور است.
اینجا بر دیرک باریکی یخ بسته‌ام
و برایِ توست که زمان را به رودخانه ریخته‌ام
زمان هوسِ تندی بود که از دستم رفت!
این لحظه‌ها که به آسانی پاک می‌شوند…
به کبودی این دیوار می‌مانیم
من و این رختِ تاریک
که به جوی آب ریخته‌ایم.
گوساله‌ای‌ست که از مرگ شیر می‌نوشد…
این چیست
که بر زمینه‌ای خنثی ته رنگ می‌گیرد؟
می‌شد رنگِ دیگری داشته باشد
روزهاست که به نخی بندم…
ماهی چروک که از سقف می‌افتد…
بوران است
در دور دست سنگی سست می‌شود
تصویری از انجماد که روی شیشه مانده است
پلی که اینجا شکسته است
و سکوت که روی نوارِ فلزی جاری‌ست
همه چیز قرار است که به نقطه‌ای کور بینجامد.

(۶)
[به تنگی آویخته می‌مانم!]
به تنگی آویخته می‌مانم
آب از سرم جاری نمی‌شود
طبیعی‌ست کم کم کرخت شوم
گوش ماهیِ کله شق،
این آسمانِ لاف مثلِ لنگری سنگین افتاده رویِ پاهام
این آسمانِ گیج!
ماه را جرم گیری کرده‌اند
سایه‌ای‌ست که دنبالم می‌آید
و تو پا برهنه تویِ خوابم دویده‌ای
خب،
کیف می‌کنی؟
یک رگم از این زمین جدا نیست که لک بزنم!
به تنگی آویخته می‌مانم
دلخوشِ آسمانی که روزی نهنگی بزرگ بلعیدش
و وقتی که دیگر خیلی دیر شده بود تو در خلیج برایم دست تکان دادی
به تنگی آویخته می‌مانم
و ساده است:
من باختم!.

(۷)
[نهنگ]
نهنگی‌ست که خوابش کرده‌ام
تار وُ پودش را به اقیانوس ریخته‌ام
و از مرزهای لوط گذشته‌ام!

اینجا اسکلتی بود که بر فقراتم کِبره بسته بود
بر دریایی که هم‌خوابه‌ام بود
و جلبک‌ها که به موهایم وفادار بودند
مادیانی‌ست مست که پیچیده است لای موهایم
و این مارها که سراسیمه بر شانه‌هایم روییده‌اند!

اسب‌هایش از مرزهای خوابم گذشته‌اند
بر آب‌های خلیج‌اش سال‌هاست که دویده‌ام
مارها بر گوشه‌های دریایی مرده‌اند
و اسکلتی که رو به دیوارنقش بسته است!

وحشی‌ترین اسب زمین‌ام!
که با نهنگی خوابیده‌ام
و در بادهای مغربی پیچیده‌ام
که بر خواب‌های نهنگی لنگر کشیده‌ام
و از راه ابریشم گذشته‌ام
و در آب‌های خلیج ساکن‌ام!
عروسِ زمین‌ام!

عروس جهان است
که به تسخیر دنیا آمده است.
با دستی که به جهان آلوده است
و اسب‌هایی که بر زمین رانده است….

که تمام آب‌های جهان من بودم.

 

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)