بر خلاف تعبیر رایجی که در ایران از دمکراسی تحت نام حاکمیت صندوق رای میشود دمکراسی در دنیای مدرن محصول مشارکت همه اتنیکها، مذاهب،اصناف و طبقات اجتماعی یک کشور در فرآیند تصمیم گیری و تضمین حقوق همه این گروهها است. یعنی اگر مثلا حقوق اقلیتهای اتنیکی در یک سیستم لحاظ نشود نمیتوان ادعا داشت که ما سیستمی دمکراتیک داریم. دمکراسی حاکمیت اکثریت نیست کما اینکه اکثریت موجود در یک اتاق ممکن است رای به کشتن یکی از افراد حاضر در آن اتاق دهند اما آیا این تصمیم اخلاقی است؟ بدون رعایت حقوق و آزادیهای اساسی اقلیت صحبت از دمکراسی بی معنی است.

میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی که ایران آن را در زمان شاه پذیرفته می گوید: “همه مردم حق تعیین سرنوشت دارند. به موجب این حق، آنها آزادانه وضعیت سیاسی(تابعیت) خود را تعیین می کنند و به صورت آزادانه توسعه اقتصادی اجتماعی و فرهنگی خود را دنبال می کنند”

در مصاحبه ای که جناب زعیم با زمانه داشته اند تعریف نادرستی از حق تعیین سرنوشت ارائه دادند و این حق جمعی مردم را با مغالطه به حوزه حقوق فردی( مشارکت سیاسی فرد از طریق شرکت در انتخابات) ربط دادند.

کورش زعیم:”حق تعیین سرنوشت یعنی اینکه شما برای چیزی که شما را اداره می‌کند و شما را مجبور به اطاعت می‌کند، بتوانید نظر خود را ابراز کنید. در این شرایط هم هر فرد فقط می‌تواند نظر شخص خود را ابراز کند.”

در میثاق نامه از “مردم” سخن به میان می آید و همگان میدانند که رای دادن یک فرد و امکان اعمال نظر هر شخص در سیستم سیاسی جز حقوق شهروندی آن فرد است و مفهومی متفاوت با حقوق جمعی مردم است. حال چگونه است که جبهه ملی ایران و سخنگویش نمیخواهند این تمیز را قائل شوند و با دادن اطلاعات غلط به خواننده در جهت بسط جهل قدم برمیدارند.

ایشان ساختار دولت را در سه مجلس خلاصه می کند مجلس مهستان(عین مجلس سنای آمریکا)، مجلس شورای ملی(عین کنگره آمریکا) و مجلس استانی و میگوید “استان‌ها میتوانند در سطح استان تصمیم‌گیری کنند و در صورتی که برای مثال این تصمیمات مربوط به برداشت از بودجه عمومی باشد، بتوانند طرح‌های مدنظر خود را پس از تصویب در استان به مجلس شورای ملی بفرستند.” آنچه ایشان تحت عنوان مجلس استانی می نامد نه منابع مالی دارد و نه اختیاراتی و مجلس استانی مدنظر ایشان چیزی بیشتر از یک مجلس مشورتی نیست و مصوباتش لازم الجرا نیست و قدرتی ندارد. مجلس استانی مد نظر جبهه ملی ایران تنها می تواند طرحها را پس از تصویب به تهران پیشنهاد کند و ادامه دور باطل بوروکراسی تمرکزگرای ایرانی را به ذهن متبادر میسازد. جبهه ملی ایران اگر از مدل آمریکا کپی برداری میکند بهتر می بود اختیارات فرمانداران انتخابی و کنگره ها و سناهای هر یک از ایالات در آمریکا را که هرکدام به مثابه کشوری مستقل عمل میکنند را نیز به رسمیت میشناخت. قانون اساسی آمریکا زبان رسمی ندارد و منابع طبیعی تماما متعلق به ایالتهاست و قوانین مصوب ایالتها توسط دولتهای ایالتی از محل درآمدهای مالیاتی آن ایالت تامین و به اجرا میرسد. برای آشنایی مخاطب با محرومیت از حق تعیین سرنوشت مثالی ساده میزنم. دریاچه ارومیه خشک شد و طوفانهای نمکی در آذربایجان شروع شده اما افراد در تهران که این مسئله شان این نیست به مسئله لاقیدند یا اهمیتش برایشان پایین است. اگر ما دولت ایالتی آذربایجان را داشتیم بودجه(درآمدهای مالیاتی مردم آذربایحان و منابع طبیعی) و قدرت تصمیم گیری(مصوبات کنگره آذربایجان) و قدرت اجرایی(دولت ایالتی آذربایجان) سبب میشد تا به مسئله خشک شدن دریاچه ارومیه که سرنوشت ما را تهدید میکند اعمال اراده کنیم اما به دلیل فشل بودن ساختار سیستم حکومتی متمرکز و عدم وجود دموکراسی، حق تعیین سرنوشت مردمان آذربایجان از آنها سلب شده است.

ایران از دیرباز امپراطوری بوده و ملل مختلفی با فرهنگهای گوناگون در آن زیسته اند. نوع نگاه جبهه ملی ایران به دایره اختیارات و منابع مالی “شورای استانی” به عنوان راه حل مسئله اتنیکی ملی در ایران و مسئله حق تعیین سرنوشت در واقع تئوریزه کردن نفی حقوق ملل ساکن جغرافیای ایران است. این پافشاری جبهه ملی ایران بر حاکمیت اتنیک فارس بر بقیه اتنیکهای ایران و چپاول منابع انسانی و طبیعی آنها بزرگترین مانع موجود برای همبستگی مردمان ایران برای عبور از حاکمیت ملاهاست. این نوع برخورد جبهه ملی ایران نشان میدهد انسان ایرانی زمانی که با مفاهیمی همچون دمکراسی، حقوق بشر و حق تعیین سرنوشت سر و کار دارد این مفاهیم را از محتوا خالی میکنند و چرخه فعلی استبداد و استعمار امروز ما نتیجه همین نوع برخورد با مفاهیمی است که در انگلیسی معانی مشخص  و واضحی دارند. ملتهای ساکن در جغرافیای ایران خواهان حقوق ذاتی خود هستند و کف مطالباتشان سیستم حکومتی فدرالی است. فدرالیسم میتواند در قالبهای جمهوری فدرال باشد یا سلطنت فدرال بگنجد اما به دلیل پیشینه خاندان پهلوی در کشتار اتنیکها و عملکرد رضا پهلوی در نفی حقوق اتنیکی تمایل به “جمهوری فدرال” در بین ترکها،عربها، کردها، بلوچها، ترکمنها، گیلکها، لورها بیشتر است و البته اگر قرار بر سیستم سلطنتی باشد شاهزاده بابک میرزا قاجار در دمکرات بودن به مراتب از رضاپهلوی جلوتر است و هواداران زیادی دارد. بنده معتقدم سیستمی فدرال با سه لایه دولت فدرال، دولت ایالتی، دولت شهری میتواند راهگشای ایران به سوی گذر از استبداد و استعمار باشد. سیستمی که بیشترین اختیارات را به دولتهای ایالتی بدهد و دخالت دولت فدرال در امور مربوط به آموزش و خدمات درمانی قدغن باشد و این دو حوزه تنها درحوزه اختیارات ایالتها باشد. سیستمی که در فالب برنامه برابری سازی اقتصادی،سالانه مالیات را از ایالتهای ثروتمند بگیرد و به ایالتهای فقیر بدهد و باید مکانیسمی تعریف شود که دولت مرکزی نتواند با حمله نظامی به ایالتها ساختار فدرال را نابود کند.

یونسکو روز جهانی زبان مادری  را به یاد دانشجویان بنگالی ای نامگذاری کرده که بدلیل تظاهرات برای درس خواندن به زبان بنگالی توسط ارتش پاکستان کشته شدند. در آستانه این روز سخنگوی جبهه ملی ایران بر ادامه  تحمیل سیستم آموزشی به فارسی در مدارس و دانشگاهها با بودجه دولتی تاکید میکند که خود چیزی جز فاشیسم نیست. اما حتی زمانی که سخن از آموزش چند واحد درسی زبان مادری میکند واژه “آزاد است” را از قانون اساسی جمهوری اسلامی قرض میگیرد و تاکید میکند دولت نباید پولی برای آموزش ترکی، کردی، عربی، بلوچی، ترکمنی، گیلکی، لری و مازنی خرج کند. واقعیت آن است که همه ما معنی این آزاد است ها را در ۴۳ سال اخیر درک کردیم. بند اول اصل ۱۵ قانون اساسی ایران با رسمیت به زبان فارسی بقیه زبانهای موجود در جغرافیای ایران را غیر رسمی میکند و به نابرابری حقوقی و زبانی بین مردمان ایران صحه می گذارد. نتیجه بند دوم این اصل که آموزش و استفاده از زبانهای آموزش ترکی، کردی، عربی، بلوچی، ترکمنی، گیلکی، لری و مازنی را آزاد میگذارد  حبس ۱۰ ساله اکبر نعیمی، حبس ۶ ساله علیرضا فرشی و حبس ۵ ساله زازا محمدی می شود که  همگی مطلبات حقوق زبانی داشته اند. نگاهی به ویدئوی بحثهای مجلس موسسان قانون اساسی نشان میدهد علیرغم اینکه بهشتی میگوید “دولت باید معلم بگیرد و کتاب چاپ کند برای زبان بلوچی” اما این خواسته به خاطر عدم الزام قانونی و داشتن ترم “آزاد است” در متن قانون اساسی، باعث کشتن زبانهای مادری هفتاد درصد از ساکنان ایران شده است. فعالین اتنیکی معتقدند که دانش آموزان هر منطقه(ایالت) باید از کودکی تا دانشگاه باید همه دروس را به زبان مادریشان تحصیل کنند و زبان ادارات و دادگاههای هر ایالت باید به زبان مردمان همان ایالت باشد تا زبان کاربرد داشته باشد و نمیرد. یک یا چند زبان هم وظیفه زبان رابط فدرال را برعهده میگیرند تا ارتباط مردمان و دولتهای ایالتی و دولت فدرال را تسهیل کند. در این میان دوستان ما در موسسه مطالعاتی تبریز پیش نویس پیشنهادی قانون اساسی جمهوری فدرال ایران را آماده کرده اند که مباحث را کاملتر توضیح می دهد. معتقدم عبور از تک زبانی لازم است. زبان رابط آینده ایران زبان فارسی به همراه یکی دیگر از زبانهای دیگر موجود در جغرافیای ایران باشد که زبان دوم با رای مردم به عنوان زبان رابط انتخاب میشود(دوزبان رابط) یا برای جلوگیری از استعمار داخلی اتنیکهای غیرفارس توسط اتنیک فارس، “زبان انگلیسی” به عنوان زبان رابط مردمان ایران انتخاب شود و انگلیسی در عرض یک پروسه ۱۰ ساله جایگزین زبان فارسی میشود. حالا چرا انگلیسی؟ اولا همانطور که اشاره کردم مفاهیم علوم انسانی به صورت دقیقی در انگلیسی تعریف شده که گذر به زبان انگلیسی امکان بازگشت به استبداد را با داشتن شهروندانی که انگلیسی بلدند و آگاهی دقیقتری به حقوق خود دارند را سخت می کند. دوما انگلیسی زبان علم و کار است و آموزش به انگلیسی امکان ارتباط علمی بین ایران و سایر کشورها را فراهم میکند و به موقعیتهای زیادی برای کارگران و متخصصان ایران ایجاد میکند تا با بهره گیری از شغلهای بین المللی خود را از چرخه فقر موجود در کشور نجات دهند و هرچقدر این امکان بیشتر شود کشور میتواند از امکانات موجود در عرصه بین المللی برای عبور از کشوری توسعه نیافته به شرایط توسعه بهره مند تر شود.

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)