استاد جعفر خرسندی، فرزند صادق، شاعر  برجسته و نوازنده تار و ویولن در سال ۱۲۷۳ خورشیدی در بروجرد دیده به جهان گشود. چند سالی از عمر خود را به مهاجرت پشت سر گذاشت و بعد از بغداد و سنندج  به کرمانشاه رفته و آنجا ماندگار شد. ایشان برادر ناتنی “ابوالقاسم لاهوتی” و از شاگردان استاد “ابولحسن صبا” و استاد “روح‌الله خالقی” بود.

استاد خرسندی در سال ۱۳۴۳ ریاست اداره فرهنگ و هنر بروجرد را به عهده گرفت و تلاش‌های بسیاری برای ارتقاع سطح فرهنگ و هنر این شهر  انجام داد.
تخلص او در اشعارش “خرسندی” می‌باشد و دیوان اشعار جعفر خرسندی، تنها کتاب به جا مانده از ایشان است.
او در سال ۱۳۵۲ بر اثر سرطان درگذشت و در بهشت شهدای بروجرد مدفون است. از او ۷ دختر و دو پسر به یادگار ماند.

  
▪︎نمونه شعر:
(۱) 
گفتم که چشم مستت بر ما نظر ندارد
گفتا که او ز مستی از خود خبر ندارد
گفتم هزار عاشق سر می‌کشد به کویت
گفتا که در ره عشق کس پا و سر ندارد
گفتم که مرغ روحم پر می‌زند به سویت
گفتاکه مرغ عشق است، او بال و پر ندارد
گفتم که صبح وصلت کی می‌شود فروزان
گفتا که شام هجران هرگز سحر ندارد 
گفتم که زندگانی عیش است و کامرانی
گفتا که عیش دائم کامی به بر ندارد
گفتم که درد هجرم درمان کن از نگاهی
گفتا که درد عاشق درمان دگر ندارد
گفتم که بازخوانی ما را به بر نهانی
گفتا رقیب امشب زین ره خبر ندارد
گفتم به تیر مژگان آتش زدی به جانم
گفتا که تیر مژگان سوز جگر ندارد
گفتم که ساقی امشب مست از سراب ناب است
گفتا هزار افسوس جامی دگر ندارد
گفتم که عمر جاوید خرسند یا تو داری
گفتا که بی رخ دوست هستی ثمر ندارد.

(۲)
یا رب نظری به حال زارم
کز شرم گناه بی‌قرارم
من بنده‌ی زار و ناتوانم
غم خانه شدست آشیانم
آتش بدرون و دیده پر آب
در آتش و آب کی کنم خواب
از عمر من آنچه برد ایام
با خون جگر کشیده‌ام جام
ای بار خدای عالم آرای
گم کرده رَهم ٫ رَهم تو بنمای
گه سنگ زند فلک به جانم
گه تلخ کند شکر به کامم
نه مال و نه ثروتم تواند
کز دایره غمم رهاند
وامانده به کوی آرزویم
یا رب بگشای در برویم
بر اشک یتیم و طفل بیمار
کو را نبود کسی پرستار
یا رب به نبی و آبرویش
بر حرمت خفتگان و کویش
یا رب به علی و خاندانش
یا رب به حسین و یاورانش
بگذر ز حساب بی‌حسابم
کز شرم گناه در عذابم
یا رب تو کریم و مهربانی
حاشا که ز درگهم برانی
خرسندی اگر تو رخ بتابی
زین در که در دگر نیابی.

(۳)
[بروجرد]
آن چه شهری است که شایسته‌ی فرمان باشد
جز بروجرد که زیبای لرستان باشد
پایتخت لر و لر تابع این شهر بود
که به فتوای جهان مهد بزرگان باشد
شهر زیبای بروجرد که از هر جهتش
بهتر آن است که خود مرکز استان باشد
من بروجردیم و فخر من است این گفتار
آرزویم همه آن است گلستان باشد.
                    
(۴) 
شکر ایزد که مرا دهر بکام است امشب
بوسه بی‌جام می ناب حرام است امشب
آنکه می جست ز دام من عاشق چو عزال
عاقبت مست ز در آمد و رام است امشب
کام خرسندی اگر داد لبش عیب مکن
پیر دلداده کجا در پی نام است امشب.
 
 (۵)
از پی قافله عمر روانم شب و روز
کاروان می‌رود و من به فغانم شب و روز
ای دریغا همه رفتند و یکی باز نگشت
من سرگشته از این ره نگرانم شب و روز.
 

 

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

 

منابع
– خرسندی، جعفر (۱۳۸۳). دیوان اشعار استاد جعفر خرسندی. تهران: انتشارات دلشدگان.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)