شعری از کای نیِمینن Kai Nieminen
برگردان از فنلاندی: کیامرث باغبانی
جمع به جشن نشسته ایم اکنون
به یاد سال های سپری شده، دهه های گذشته
تا بیندیشیم به کارمان
اهداف و دستاوردهامان
ناکامی هامان را نیز
یک انجمن هستیم
یک جمع
و این یعنی
علایق مشترک داریم
و مسئولیت مشترک
یعنی میخواهیم یکجا کنیم توانایی مان را
همکار هم باشیم
پشتیبان یکدیگر
ما اینجا و اکنون
و دیگران
در همۀ جهان
در گذشته و آینده
تاریخ مشترک داریم
خاطرات مشترک
از کار پر زحمت جانفرسای
پیکارهای بیهوده
بیعدالتی و سوء تفاهم
در رویارویی با دشمنان آزادی واقعی
بیاد آوریم اتفاقهای خوب را هم
دانسته ها و پیروزی ها
روح مشترک و احساس مشترک
سرودۀ هفت سال پیش خود را میخوانم
در آن هنگام به چاپش نکوشیدم
که به نظرم آمد خیلی بدبینانه است
“من باید از خودم بگویم در گذر از این ظلمات
سخنی غمبار
تکخوانی کلمات کرختی که شعلۀ خشمم را برانگیزد
شعلهور شود، گرم و روشن کند، ذوب کند غم هایم را
به شکل ترانهای
تا با این ترفند از انفجار خشم درونم بِرَهَم
این شعله زبانه میکشد وقتی که قوطی کبریت را برمی دارم تا روشن کنم شمع را: بر قوطی نوشته شده «کبریت ساخت شرکت فنلاندی در مالزی». ما که اینقدر پارساییم، طرفدار همه هستیم، مخالف هیچ کس نیستیم و تنها طرفدار صلحیم و ضد جنگ. ما که نیروی مدافع صلح به مناطق بحرانی میفرستیم و مشاور و کمکهای انسانی هم. ما که نه کشورهای مستعمره داشته و داریم. کارخانۀ کبریتسازی خودمان را تعطیل میکنیم، ماشینهای جنگلداری و کارگران خودمان را بیکار میکنیم و در مالزی کارخانه تاسیس میکنیم که چوب ارزان است و کارگر ارزان. کبریت را از آنسوی دریاها به اینجا وارد میکنیم بار بر کشتیهایی که با نفت ارزان حرکت میکنند. ما جنگلهای خود را ذخیره میکنیم و جنگلهای استوایی مالزی را نابود میسازیم. ما موز و قهوه و چای و سیگار میخریم از فراز اقیانوسها خیلی ارزانتر از سیب درخت همسایه؛ البته نه توسط دزدان دریایی بلکه واردکنندگان، عمده فروشان، خرده فروشان، تا با ضرر به مالک آنها به ما برسانند. انسانهای بیشماری گرسنه می شوند چون در زمینهای کشاورزی به جای غلات؛ موز، چای، قهوه و تنباکو کشت میشود. ما میگوییم که آنها انسانهای تنبلی هستند، آنها عادت کردهاند زیر درخت لم بدهند و منتظر باشند تا غذا بیفتد در دهانشان. ما استثمارگر نیستیم…
واقع بین باشیم: ما فرزندان تاریکی چه چیزی برای ارائه به جهان داریم به جز تلفن دستی. چرا باید غله کاشت و گاوداری کرد، وقتی غله ارزان و پنیرهای استاندارد و بررسی شده از طرفهای قراردادمان دریافت میکنیم. کاغذ هم لازم است: چون هنوز اینترنت به همۀ روستاها سرایت نکرده، باید هفتهای دو کیلو تبلیغات به صندوق پست هر خانهای تقسیم شود. نکند دریانوردی را فراموش کنیم: برای ما سفرهای تفریحی دریایی بیبروبرگرد است. اما ما فرزندان ظلمات چه چیز دیگری برای ارائه به جهان داریم؟ نفربر زرهپوش، نارنجک و مین. باید که صنایع نظامی را تقویت کنیم تا برای حفاظت از تلفن دستی، کاغذهای تبلیغات، سفرهای لوکس؛ نفربرهای زرهپوش، جت های جنگنده تولید کنیم.
واقع بین باشیم.
حال که شروع کردیم واقع بین باشیم متوجه میشویم که ما فرشته نیستیم، ولی که میخواهد باشد؟ این خیال آنچنان ما را گرم میکند که به خود اجازه میدهیم تا از زندگی لذت ببریم. شیشۀ آبجو و یک تکه سوسیس در دست تلویزیون را روشن میکنیم. زورکی خود را به خوشی میزنیم ولی زود به یاد میآوریم که واقع بین هستیم: میپذیریم که برنامه ذاتاً خستهکننده است، تصمیم میگیریم یک کانال دیگر راه بیندازیم…
شمعی که با کبریت فنلاندی ساخته شده در مالزی روشن کرده بودم، خاموش شد. ستارۀ دنبالهداری که در راه است، هنوز پیدا نیست. تاریکییی که پیش از من بوده، هنوز هم از بین نرفته. خشم گر گرفته شعله میکشد، زمان را میسوزاند، میتابد و فرو مینشیند از سوختن. خوشبینی ذاتی من دارد از سرما میلرزد، پیروزی من به زیر پتوی سالهای گرم عقبنشینی میکند. هیچ کس در بیرون در با اسلحه منتظر من نیست، کسی درِ خانه مرا برای بردن به بازجویی و شکنجه نمیشکند. واقع بین باشیم. مسائل من همه سر جای خودش است، همان طور که برای یک انسان باید باشد. پس چرا خشم درون من زبانه میکشد؟ طوری که در این تاریکی من حتی جرقهای نمیتابد.”
اکنون، امروز پس از گذشت هفت سال
همه میدانیم که
دنیا جای خیلی بدتری است
بدبینیام پس از این همه سال
به طور وحشتناکی کم شده
اما چرا ما دیگر ابهامی نداریم
چرا خوشبینی من درخشان شده است؟
این بیگمان به این دلیل است که من الان از بشقاب نوهام
باقیماندۀ غذایش را خوردم
و پذیرفتم که پوره زردآلو مزه مسخرهای ندارد
این میتواند مربوط باشد به اینکه “اِمی” ِ کوچولو
شادی زندگی خستگی ناپذیرش را به من سرایت داده است.
اما در آخر به چه دلیل و برای چه:
باید همچنان بدبین میماندم و برای او غمگین می شدم،
به جای آنکه برای او و با او شادی کنم.
در این روز جشن بیش از این به گذشته نگاه نمیکنم
چون برای این کار مرا توانی نیست
جامها را برای سالهای سپری شده بلند کنیم
و به شادی سرکشیم
و لحظه را دریابیم
شادی کنیم از آنچه میگذرد:
هر چند همان قدرتهای قدیمی حاکمند
حکام پول، حکام بیداد، حکام سیاست
حاکمان تمامیتخواه، حاکمان غاصب قدرت با تقلب
همان قدرتهای پیشین، به مراتب دیکتاتورتر
به مراتب گستردهتر، وقیحتر دنیا را به کام ترور کشاندهاند
هر چند همان قدرتهای قدیمی
با قدرت بیشتر در تضعیف منتقدان میکوشند
بیرحمانهتر راه خود را از جویندگان حقایق پاک میکنند
همکاران ما را هر چه بیشتر زندانی میکنند
شکنجه میکنند و میکشند
هر چند همان قدرتهای پیشین
که بر هستی مادی ما حاکمند
با احساس قدرت
کوشش میکنند تا
به نحوی افکار ما را نیز به زیر حاکمیت خود بکشانند
امروز میبینیم
همه جا
موج مخالفت با ترور و نیرنگ برخاسته است
من خوشبین هستم،
کار ما تازه شروع شده است
هر کدام از ما تا اندازهای توان داریم
که به آنچه وظیفه ماست عمل کنیم
به یاد داشته باشیم که ما بیشماریم
برای کمک به یکدیگر
این یعنی انجمن
جامها را به این خاطر بالا ببریم
که هر روز بیشتر میفهمیم
اکنون که به جشن نشستهایم
به یاد سالهای گذشته، دهههای گذشته
فکر میکنم همبستگی داریم
متشکل هستیم
این بدان معناست که ما علایق مشترک داریم
و وظایف مشترک
در سالهای آینده، دهههای آینده
که من تنهای ما، دیگر وجود نخواهد داشت
این شعر توسط شاعر در (۱۵٫۱۱٫۲۰۰۳)جشن هفتاد و پنجمین سالگرد تاسیس انجمن قلم فنلاند خوانده شده
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.