“ری را” … صدا میآید امشب
از پشت “کاچ” که بند آب
برق سیاه تابش تصویری از خراب
در چشم میکشاند.
گویا کسی است که میخواند…
اما صدای آدمی این نیست
با نظم هوشربایی من
آوازهای آدمیان را شنیدهام
در گردش شبانی سنگین؛
ز اندوههای من
سنگینتر.
و آوازهای آدمیان را یکسر
من دارم از بر.
یک شب درون قایق دلتنگ
خواندند آنچنان؛
که من هنوز هیبت دریا را
در خواب
میبینم
ری را, ری را …
دارد هوا که بخواند.
درین شب سیا.
او نیست با خودش.
او رفته با صدایش اما
خواندن نمیتواند.
نیمایوشیج: ریرا (مجموعه ترانهها)
ری را اسماعیلیون – ۲ خرداد ۱۳۸۹ – یادش گرامی
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.