احمد بیرانوند متولد ۱۲ بهمن ۱۳۶۳ یکی از نویسندگان معاصر ایرانی است که بیشتر به دلیل نوآوری در شعر سرشناسی دارد. او که فارغ‌التحصیل رشته مهندسی پزشکی است؛ بیشتر به عنوان یک نویسنده‌ی آوانگارد شناخته می‌شود در حوزه‌های شعر، ادبیات داستانی و نقد ادبی فعالیت دارد. در حال حاضر علاوه بر سردبیری سایت ادبی آوانگاردها، تدریس در کارگاه‌های داستان نویسی و داوری جشنواره‌های شعر و ادبیات داستانی در رزومه‌ی احمد بیرانوند دیده می‌شود.
در سال ۱۳۸۴ اولین مجموعه شعر خود را با عنوان  اشراق در بی شمسی توسط نشر مینا منتشر کرد. بین سال‌های ۸۴ و ۸۹ به پژوهش در زمینهٔ متون کهن و نثرشناسی مدرن و از طرفی به بررسی جریان‌های شعر پس از نیما پرداخت. ماحصل این پژوهش‌ها چاپ کتاب شرح حاشیه در تحلیل جریان‌های شعری پس از نیما و انتشار کتاب دو زبانهٔ ناگفته‌های جبرئیل در تلفیق نثر مدرن و متون شطحی بود. کتاب شرح حاشیه توسط نشر روزگار منتشر شد که در بعضی از دانشگاه‌های کشور تدریس و به عنوان منبع تکمیلی کارشناسی ارشد استفاده می‌شود. کتاب ناگفته‌های جبرئیل هم به صورت دو زبانه با ترجمهٔ آتوسا رحمتی در سوئد منتشر شد و در ایران هم برای چاپ در نشر روزگار بعد از مدتی ممنوع‌الچاپ اعلام شد. احمد بیرانوند در زمینهٔ ادبیات داستانی نیز پژوهش‌هایی دارد که «مانیفست داستان عبور» او از این جمله می‌باشد که در آن به پیشنهاد نوع جدیدی از داستان می‌پردازد. وی مدتی در کارگاه داستان‌نویسی با دوستان خود به تألیف داستان‌هایی در دنیای حیوانات پرداخت که در دست انتشار می‌باشد. ساختن متد علمی برای فتو شعر به همراه مریم احسانی، در مجله رودکی و همین‌طور پیگیری شعرهای «بدنی» از سرفصل‌های پژوهشی و کاری اوست. داوری جشنواره‌های شعر و داستان، مقالات پیرامون نقش پدیدارشناسی در داستان، سمبل‌شناسی و.. و نمایشنامه‌نویسی نیز در کارنامه ییرانوند دیده می‌شود.

▪︎کتاب‌شناسی:
– یاس فلسفی یک اسب.
– جنگل آدم‌ها.
– شرح حاشیه.
– ناگفته‌های جبرئیل.
– بوطیقای شعر حجم (یدالله رویایی کیست و چه می‌‌گوید؟)
– اشراق در بی شمسی.
– در پایان.
و…

▪︎نمونه‌ی شعر:
(۱)
امروز
خبری از ماهی تنگ شیشه ای نبود
گربه
باورش شده بود که عاقبت
مادربزرگ
ماهی را خورده است!
***
در تمام ذهن اتاق
کسی منتظر دیدن است
و از آینه می پرسد:
کدام خیال
به سمت تو پنجره می شود؟
منتظر
در کهنگی انتظار
از خواب پرید.

(۲)
[برشی از شعر رقص منحنی]
رقص من از
                 تنم پر بود
شبیه پیچ و تاب زن
                     که عربی می‌رقص
                     که عربی می‌رقصید.
لبت از «بگذار روی لبم»
                           بلبلی بود
که بو
که بو
        س س س ه
                        می‌زد
سه می‌زد
دو و چهار بود
مضراب تنش توی رقص عربی.
 
(۳)
[خرگوش‌ها]
خرگوش‌های قهوه‌ای
خرگوش های سفید
از ساق پاهای من
تا دشتی از برف.

چقدر قطب جنوب است حرف‌های من
میان دویدن نفس‌های تو
توی سینه‌ای سپید.

رگ‌های مرا ساده نگیر
که تمام خرگوش‌های جهان
توی قلب من
لانه کرده‌اند.

دهلیزهای من چپ و راست
نفس کم می‌آورند
از بس که گرگ میان برف
به توله‌ی گرسنه‌اش
اندیشیده است.

شکارچی سپید
شکارچی سیاه.
گرگی شده‌ام
که میان برف
گریسته است.
وقتی خرگوش سفید
خرگوش قهوه‌ای
هراسش را توی لانه‌اش می‌دود.

از بس که دویده‌ام
کاش دانه‌های برف یکی سیاه
یکی سپید
می‌بارید
تا خانه خانه شود دشت.
تا اگر سفید       کیش
تا اگر سیاه        مات
به گرگ بگویم
پوزه‌ات را از لانه‌ام بردار.

رد خون تا انتهای دشت گریخته است.
توله که سرک می‌کشد
می‌بیند:
ماده گرگی که توی برف رفت
شکل برنگشتن است.

(۴)
تلاش می‌کنی که بدن را
قاب بگیری
و من مورچگان انگشت را
لای ران‌هات می‌چرانم
پوست من اگر
در پوست تو روان شود
چه کسی ما را از هم
تشخیص خواهد داد؟

(۵)
بهار ناخوانده‌ای
میان برف.
گوزن گرسنه
تمام دشت را
به یادت دویده است.

(۶) 
در تمام ذهن اتاق
کسی منتظر دیدن است
و از آینه می‌پرسد:
کدام خیال
به سمت تو پنجره می‌شود؟
منتظر
در کهنگی انتظار
از خواب پرید.

(۷) 
امروز
خبری از ماهی تنگ شیشه‌ای نبود
گربه
باورش شده بود که عاقبت
مادربزرگ
ماهی را خورده است!.

 

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)