این روزها بسیار آشوبم. گاهی به خودم، به زمین و به زمان ناسزا میگویم. شبکه های اجتماعی بیشتر مرا به هم میریزند. عصرها نگاهی به تویتر می اندازم. آه این روزها پس از انتشارِ خبر اعدامِ حیدر قربانی، نمیدانم واژه هایی چون گفتمان ملی، نافرمانی مدنی و گذارِ خشونت پرهیز از جمهوری اسلامی و قانون اساسی اش را کجای دلم بگذارم؟ هر بار خبرِ در بند شدن یا اعدامِ یکی از جوانان این سرزمین را که میخوانم، ایمان می آورم به این دوبیتی از فرخی یزدی که آی ملت:

خیزید و چو شیر شرزه اقدام کنید            خفتان پلنگ زیب اندام کنید

هر جا نِگَرید گرگِ خونخواری را               با حربه انتقام اعدام کنید. 

آیا به راستی باور دارید که با گسترش گفتمان ملی میتوان از قانون اساسی جمهوری اسلامی، خشونت پرهیزانه گذار کرد؟ کدام گفتمان؟ آیا میشود با جمهوری اسلامی گفتگو کرد؟ کِی و کجا جمهوری اسلامی نظرِ مخالفی را برتابیده است؟ شما در مورد کدام جمهوری اسلامی سخن میگویید؟ 

جمهوری اسلامیی که من از آن سخن میگویم، همانی ست که کوچکترین صدای مخالف را در نطفه خفه میکند؟ همانی ست که بی پروا مردم را به گلوله می بندد؟ همانی که با بیشرمیِ تمام اعلام میکند که تنها به سرِ معترضین شلیک نکرده بلکه پاهایشان را هم هدف قرار داده است. همانی که فرماندارش حکم تیر میدهد. همانی که … همانی که ….

هنوز باور دارید که میشود با چنین سیستمی گفتمان کرد؟ یا ما دشمنِ خود را نشناخته ایم، یا اینکه آن را دست کم گرفته ایم. آیا ما سرانِ جمهوریِ اسلامی را میشناسیم؟ این ملاها برای بدست آوردنِ این تاج و تخت، بهایِ زیادی پرداخته اند، و همواره زمزمه میکنند که: ما تُرا آسان نیاوردیم به دست. آنان که در فقه شان، اطاعت از سلطان را واجب شرعی میدانستند و در خواب هم نمیدیدند که زمانی، خود منصب سلطانی بیابند، حاضر شدند که فرزندانِ خود را در این راه قربانی کنند. آری آنان خونِ فرزندانِ خود را برایِ حفظِ نظامِ خود مقدس پندارشان ریختند. 

حال به من بگویید، آیا چنین کسانی به ما مجالِ گفتگو میدهند؟ آنان که پاسخ کوچکترین نارضایتیِ ما را با گلوله داده اند، به ما مجال گفتگو میدهند؟ آنان که تنها راهی را که نشانمان میدهند، یا ماندن برای اطاعت محض، یا کوچ کردن است؟ آنان که در تلویزیونشان اعلام کردند که هر کسی اعتراضی به زندگی ساده زیستی دارد، چمدانش را جمع کند و از ایران برود؟ هر کسی اعتراضی به ممنوعیت الات موسیقی دارد، با چمدان یا بدون چمدان از کشور برود؟ هنوز باور دارید که به ما مجال گفتکو میدهند؟ 

آیا فیلمی را که چند سالِ پیش در فضای مجازی پخش شد، به یاد دارید؟ همانی که در آن آخوندی میگوید: ما از سالِ پنجاه و هفت سوارتان شده ایم و دیگر پیاده نمیشویم. 

به روشنی میبینیم که جمهوری اسلامی نه قصد رفتن دارد نه قابلیتِ دگردیسی. اینان جماعتی تشنه قدرتند که با انباشتی از عقده هایِ فروخورده در طولِ صده ها، اینک به آنچه در خواب هم نمیدیدند، رسیده اند. ساده انگارانه نیست از آنان که هر روز چند قدم به عقب برمیگردند، انتظارِ تغییر و دگردیسی داشته باشیم؟؟؟ آنان نیامده اند که به خودیِ خود، بروند. زمانیکه ما ماهیت وجودی و رسالتِ جمهوری اسلامی را بشناسیم، به این نتیجه میرسیم که نه اصلاح پذیر است، نه رفتنی. او تا آخرین نفس برایِ حفظِ نظامِ خود مقدس پندارش، سرکوب و کشتار میکند. این را هم با کشتنِ فرزندانِ ماِ نشان داد و هم با ریختنِ خون فرزندانِ خودشان. همه میدانیم که جنتی ها، حسنی ها، محسن رضایی ها، روحانی ها و امثالهم، فرزندانِ خود را کشتند که نظامشان به خطر نیافتد. 

لطفا موضوع را جدی بگیریم. رهایی ممکن نمیشود، مگر با همبستگیِ میلیونیِ تمام اقشارِ جامعه و حمایتمان از تشکل های صنفی و اعتصابات سراسری، به صورت مسالمت آمیز و خشونت پرهیز. حمایت و دفاعِ ما از همدیگر در برابرِ ظلم و بیعدالتیِ جمهوری جهل اسلامی، به هر شکل ممکن، لازمه مبارزاتمان است. 

پاینده ایران

علیرضا نوری پور

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)