استاد محمد جوکار زادهی نخستین روز سال ۱۳۴۱ در شهرستان دورود با کارشناسی مدیریت صنعتی و کارشناسی ارشد ادبیات.
در سال ۱۳۸۶ فعالیت ادبی خود را با تخلص “یاس خیال” شروع کرد. در بیشتر قللبهای شعری دستی دارد و تعدادی از اشعارش در کتاب “منتخب اشعار شاعران معاصر” چاپ شده است.
از سال ۱۳۸۸، در انجمن مثنوی پژوهان سیمرغ دورود و از سال ۱۳۹۵ در پاتوق ادبی دورود، انجمن ادبی حکیم فردوسی دورود و انجمن ادبی حافظ دورود فعالیت مینماید و در حال حاضر رئیس انجمن ادبی حافظ شهرستان دورود میباشد.
در سومین اجلاس جهانی شاعران همسُرا، در سال ۱۳۹۶ با توجه به احراز مقام اول، موفق به اخذ لوح افتخار معادل کارشناسی از موسسه پردیس بین الملل توسعه علوم و فنآوری فارابی گردید.
در چهارمین اجلاس جهانی همسُرا، سوم مرداد ماه ۱۳۹۷، مفتخر به دریافت لوح و تقدیرنامههایی به شرح زیر شد:
الف) اخذ تندیس لاله زرین و مدال زرین و لوح کارشناسی ارشد افتخاری از دانشگاه بینالمللی ابن سینا گرجستان برای احراز رتبه برتر در سرودن غزل (غزلسرای برتر سال ۱۳۹۶).
ب) اخذ مدال زرین و لوح کارشناسی از همان دانشگاه برای احراز رتبه اول در سرودن قطعه.
ج) اخذ مدال سیمین و لوح کاردانی از همان دانشگاه برای احراز رتبه دوم در سرودن چهارپاره.
مجموعهی اشعارش با نام “یاس خیال” در سال ۱۳۹۷ توسط انتشارات آثار برتر به چاپ رسیده است.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
دوباره غرق سکوتم در انزوای قفس
خدا کند که بیایی در التهاب نفس
شدم مچالهی حال خراب میفهمی
شدم شبیه گسلهای لرزه خیز طبس
به بیقراری نبضم، که وعدهگاه غم است
درون برزخ اشکم، جهیده موج ارس
نگو که قصهی دیرینهام نبودن توست
نگو تمام غزل را، نوشتهام به عبث
زبانه میکشی از من، به رنگ شعلهی عشق
که سرزمین دلم را، گرفته آتش و بس
روانهام نکن از من، بسمت ورطهی درد
فقط به خاطر تاوان سیب سرخ هوس
مرا صدا بزن امشب، دوباره گم شدهام
ببر مرا به گریز از خیال دلواپس
قسم به یاس حضورت، در اعتراف جنون
تمام خلوت قلبم، تمامِ “تو” شد و بس
خدا کند که بیایی، به رسم این باران
شبیه ابر بباری، دوباره کنج قفس.
(۲)
[آشفته تر از باد]
ای گمشدهی عشق در آیینهی فریاد
فتوای جنون داده به تو شیخ گناباد
تا مرز فروپاشی تقدیر خزیدم
کافر شدم از فتنهی چشم تو، چو فرهاد
دردانهترین سوگلی شهر پر آشوب
بازیچهی چشمت شدم آشفتهتر از باد
گم کردهام انگار تو را در شب مهتاب
در خاطرهی برکه بمان مثل پریزاد
تاوان دلم باور دشوار سکوت است؟
یا طاقت من طاق شد از اینهمه بیداد؟
ای بیخبر از اینهمه آوار، دمت گرم!
ای سمبل بیمعرفتی، دستمریزاد!
ای سردترین عشقِ بدونِ تپشِ ناب
ای سنگِ بنای غمِ شهرِ ستم آباد،
یا تبرئه کن عشق مرا آخر قصه
یا لاف رفاقت نزن ای خانهات آباد!.
(۳)
انگار، آتیلای خونخوار است چشمانت
آقا محمدخان قاجار است چشمانت
صد بار، نیشابور قلب من، به یغما رفت
سرنیزههای قوم تاتار است چشمانت
جغرافیای قلب من، تسلیم شد زیرا
آمادهی دستور کشتار است چشمانت
بغضی نهفته، در شکوه کوه دلتنگیت
آتشفشانی بس پدیدار است چشمانت
خورشید، هر روز از نگاهش شرم میبارد
سرچشمهی گرمای سرشار است چشمانت
آوای باران، لای شالیزار آرامش
سمفونی تکرار دیدار است چشمانت
نبض امید سرو، یا اعجاز شببوها
یا آنکه رویای سپیدار است چشمانت؟
چون آرزویی گم شده، در قلب تنهایی است
دروازهی دنیای اسرار است چشمانت
صدها ستاره، در مدار چشم مغرورت
انگار که، کانون پرگار است چشمانت
اشعار من زندانی “یاس خیال” توست
شاید هنوز از من، طلبکار است چشمانت.
(۴)
حاصل ضرب انتظار من
با ثانیههای نبودن تو
چشمهای گریانی است
که بیبهانه
با تو میخندید.
من به یک لبخند تساوی قانعم!!!
(۵)
دادخواستی دادهام
برای چشمهایت
تو متهمی که وقتی مرا میبینی
چشمهایت را میبندی…
(۶)
من درد مشترک یک نسل سوختهام
و تبلور هزاران فریاد.
دستهایت را بمن بسپار
میخواهم با تو
آفتاب را
در تمام سایههای شهر
فریاد بزنم.
(۷)
برگهای پاییز
یادگاران خاطرات بهارند
که در گذرگاه زمان
تکیده و پژمردهاند
آخرین بغض نگاه قبل از رفتنشان را
پاس بداریم و
اشکهای باران را
بدرقهی راهشان کنیم.
(۸)
گورستانِ
متروکِ
قلبم،
پر از مومیاییِ
خاطرههاییست
که در مراسمِ
قتل عام چشمانت،
دفن شدهاند.
(۹)
لهجهی نگاهت را
نمیشناسم
لطفا
با زبان عشق
با من حرف بزن…
(۱۰)
یادت رفته
سیب سرخِ
سفرهی هفت سین را
حوا
گاز زده!!!!!!!
بیا
سکوتمان را
بجای سین هفتم
بگذاریم.
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.