۳۴سال از درگذشت حیدر رقابی می گذرد؛ شاعری که ترانهی “مرا ببوس” از او و با صدای حسن گل نراقی در میان مردمان زبانزد است.
رقابی از فعالان جنبش ملیشدن نفت ایران بود، پساز کودتای ۱۳۳۲ به زندان افتاد و پساز آن برای تحصیل به آمریکا و سپس به آلمان رفت و مدارک دانشگاهی حقوق و فلسفه گرفت.
پساز انقلاب به ایران آمد، اما در انقلاب فرهنگی جلوی تدریس او را گرفتند.
مرا ببوس!
مرا ببوس!
برای آخرین بار،
تو را خدا نگهدار
که میروم به سوی سرنوشت
بهار ما گذشته،
گذشتهها گذشته
منم به جستجوی سرنوشت
در میانِ توفان همپیمان با قایقرانها
گذشته از جان، باید بگذشت از توفانها
به نیمهشبها دارم با یارم پیمانها
که برفروزم آتشها در کوهستانها
شبِ سیه سفر کُنم، ز تیره ره گذر کُنم
نگه کن ای گُل من، سرشک غم به دامن
برای من میفکن
دختر زیبا، امشب بر تو مهمانم،
در پیشِ تو میمانم، تا لب بگذاری بر لبِ من
دختر زیبا، از برقِ نگاه تو، اشکِ بیگناه تو،
روشن سازد یک امشبِ من
تاریخچهٔ ترانهٔ “مرا ببوس” به روایت “راوی حکایت باقی”
ستاره مُرد، سپیدهدم
چو یک فرشته ماهم
نهاده دیده برهم
میان پرنیان غنوده بود
به آخرین نگاهش
نگاه بىگناهش
سرود واپسین سروده بود
دید که من از این پس دل در راه دیگر دارم
به راه دیگر، شورى دیگر در سر دارم
ز صبح روشن باید از آن دل بردارم
که عهد خونین با صبحى روشن تر دارم (آه)
بهروى او نگاه من
نگاه او، به راه من
فرشتگان زیبا، به ماتم دل ما
در آسمان همآوا
دختر زیبا، همچون شبنم گلها، با برگ شقایقها
بنشین بر بال باد سحر
دختر زیبا، چشمان سیه بگشا
با روى بهشت آسا
بنگر خندانم بار دگر
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.