تا دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی معمولا وجود نابرابری میان زنان و مردان از طریق تفاوتهای جامعهپذیری کودکان در خانواده، در مدارس و سپس در محیطهای کاری توصیف میشد. این دلایل اما علت اصلی جامعه پذیری متفاوت را توضیح نمیداد. در دهه ۷۰ نظریهپردازیها در مورد دلایل وجود نابرابری مطرح شدند. نگاه گروهی از فمینیستها متوجه تغییرات در شرایط اجتماعی – اقتصادی بود و با قبول اینکه در دوران ابتدایی زندگی بشر نابرابری میان دو جنس وجود نداشت، علت وجود تبعیض و نابرابری را تغییرات اجتماعی به خصوص اقتصادی در نظر گرفتند. بدین ترتیب، در صورتی که تغییراتی که منجر به نابرابری شده بود از میان میرفت، امکان رسیدن به جامعهای برابر وجود داشت. گروه دیگر نگاه خود را به تفاوتهای زیستی میان زنان و مردان معطوف کردند و به خصوص بر قابلیت باروری زنان تاکید کردند. این دیدگاه که به عنوان دیدگاه رادیکال شناخته میشود از جانب شولامیت فایراستونiii مطرح شد و انتقادی سخت به قابلیت باروری زنان بود.iv
از دید شولامیت فایراستون علت سلطه و ستم، قابلیت باروری زنان بود. او با توجه به دیدگاه مارکس و بهخصوص انگلس در مورد منشا خانوادهv که درباره تغییر شیوههای تولید و به دنبال آن تقسیم جامعه به طبقات متمایز از یکدیگر و در نهایت پیکار طبقاتی بحث میکرد، نگاه خود را از تولید به بازتولید (تولید مثل) معطوف کرد و مناسبات بازتولیدی را به عنوان نیروی محرک جامعه در نظر گرفت. از دید فایراستون مناسبات بازتولیدی یا تفاوت زنان و مردان در تولید مثل به نخستین تقسیم کار در میان زنان و مردان انجامید و هم چنین بهعنوان الگویی برای تبعیض در جامعه عمل کرد. اگر از دید فایراستون منشا فرودستی زنان قابلیت باروری آنان یا به عبارت دیگر نظارت مردان بر ابزار تولید مثل زنان است پس، مانند گفته مارکس، اگر کارگران برای رهایی باید نظارت بر ابزار تولید را به دست گیرند، راه رهایی زنان نیز باید از طریق خارج کردن نظارت مردان بر بازتولید (تولید مثل) صورت گیرد. آنچه که نظارت زن بر بازتولید را امکان پذیر میسازد ایجاد تکنولوژیهای جدید در امر تولید مثل است، که البته در زمان بیان افکار فایراستون تنها در برگیرنده راههای ساده، مانند پیشگیری از حاملگی، عقیمسازی و یا سقط جنین بود. تکنولوژیهای امروزی که تغییری اساسی در امر باروری بهوجود آورده اند در نظریه فایراستون نمیگنجید.
این دیدگاه همان گونه که انتظار میرفت موجی از موافق و مخالف را بهوجود آورد و این سؤال مطرح شد که آیا باروری علت اسارت است یا منبع قدرت زنان. افراد مخالف مطرح کردند که در نظریه فایراستون تنها منبع قدرت زنان نسبت به مردان یعنی باروری از دست آنان خارج می شود و دیگر زنان مزیتی نسبت به مردان نخواهند داشت. از طرف دیگر عدهای بر این نکته ظریف تاکید کردند که از آنجا که تکنولوژی در اختیار مردان است در نتیجه پیشرفتهای تکنولوژی تحت سلطه مردان خود باعث ایجاد نوع دیگری از اسارت خواهد شد.
رمان سرگذشت ندیمه داستانی را بازگو میکند که در دورانی نامشخص در آینده و در مکانی نامعلوم (جامعه جلید) رخ میدهد، هر چند که از متن داستان چنین بر میآید که جلید در همسایگی کشور کانادا قرار دارد. چنین داستانهایی که شرایط اجتماعی دوران آینده را توضیح میدهند از طرف نویسندگان متعددی نوشته شدهاند که هر یک در کنار توضیح شرایط اجتماعی به مضامین انسانی دیگری نیز توجه میکنند. آن چه که “سرگذشت ندیمه” را جالب میسازد تاکید داستان بر باروری زنان است. قدرت باروری که میتواند علت اسارت و یا برعکس منبع قدرت زنان باشد.
در جامعه “جلید” در زمانی نه چندان دور تغییراتی رخ داده است. ندیمه که داستان از زبان او بیان میشود بخشی از عمر خود را تحت شرایط قدیم و بخش دیگری را در شرایط اجتماعی جدید گذرانده است. جامعه جلید تغییراتی را به خود دید. تغییرات به وجود آمده با چند فاجعه آغاز شد: اول رئیس جمهور را ترور کردند، کنگره را به گلوله بستند و ارتش حالت اضطراری اعلام کرد. سپس روزنامهها سانسور و بسته شد. پستهای ایست و بازرسی دایر و کارتهای شناسایی صادر شد، و مخالفان اعدام شدند. ترس از حالت اضطراری و قبول این امر که حاکمان با کنترل خود زندگی بهتری را برای افراد جامعه فراهم میکنند به قبول کلیه تضییقات انجامید. اما در عین حال کاهش زاد و ولد در جلید نیز رخ داده بود، چه به علت عدم تمایل به فرزندآوری یا بیماریهای جنسی بهخصوص ایدز و سفلیس، همچنین حوادث مختلف اتمی، نشت مواد شیمیایی، میکروبی و سمی، استفاده نامناسب از حشرهکش ها وسایر سموم، مسائل متعددی باعث شدند که افراد زیادی در جلید نابارور شوند. برای رفع مشکل ناباروری باید اقداماتی دیگر صورت میگرفت. زنان به عنوان افرادی که دارای قابلیت باروری بودند باید به فرزندآوری تشویق میشدند و تنها نقش همسر و مادر را ایفا میکردند.
در ابتدا زنان را از مشاغلی که دارا بودند بیرون کردند و کل دارایی آنان را به مردان خانواده (شوهر، پدر، برادر یا فرد مذکر دیگری) واگذار کردند و بدین ترتیب وابستگی زنان به مردان جامعه را بهوجود آوردند. سپس دورانی آغاز شد که “دولت حاکم اعلام کرد که ازدواج دوم و نیز روابط جنسی آزاد زنا محسوب میشود و به بهانه عدم صلاحیت اخلاقی آنان، فرزندانشان را مصادره نموده و در اختیار زوجهای بیفرزند از طبقه بالا که مشتاق تداوم نسل خود بودند قرار داد.” (صفحه ۴۵۲)
جامعه جلید برای توجیه این اقدامات بر وجود بیبند و باری در جامعه قبل تاکید میکند و آزادیهای آن دوران را عامل وجود نابرابری در نظر میگیرد. زنان از طریق آرایش و لباسهای کوتاه و تنگ به خودنمایی میپرداختند و مردان بهعنوان افراد مجرم و خطرناک دست به تجاوز و یا قتل زنان میزدند. نکته در این است که آنچه که برای زنان اتفاق میافتاد تقصیر خودشان بود. چون زنها “چه ریخت و قیافهای به هم میزدند. مثل گوشت سرخ شده روی سیخ به خودشان روغن میمالیدن و با پشت و شونههای لخت، وسط خیابون، در انظار، و پاها، حتی بدون جوراب، جای تعجبی ندارد که این جور چیزها اتفاق میافته. “(صفحه ۸۵) نه تنها زنان باید پوششی به تن میکردند که مردان دیگر بدن آنان را نبینند و حتی صحبت با مردان برای زنان ممنوع شد بلکه اقدامات دیگری نیز صورت گرفت. مفاهیم دچار دگرگونی شدند مانند تعریف از آزادی. در جلید آزادی وجود دارد اما به معنایی خاص “آزادی بیش از یک نوع است. آزادی برای انجام کاری و آزادی از شر چیزی.” (صفحه ۴۱) در جلید آزادی از شر چیزهایی که نمیخواهند وجود دارد. در دوران قبل از جلید زنها مصونیت نداشتند زیرا همیشه امکان آزار و اذیت از جانب مردان وجود داشت اما در جلید زنان آزاد هستند، آزاد از شر مزاحمت مردان، تجاوز مردان، دستدرازی آنان، متلکهای آنان. از اقدامات دیگر میتوان از ممنوعیت سواد، کتاب خواندن و اطلاعرسانی نام برد. کتاب، سواد، خواندن و نوشتن برای افراد معمولی جامعه ممنوع بود. حتی نام فروشگاهها را پاک کرده “به این نتیجه رسیدند که نام فروشگاهها وسوسهمان می کند ” (صفحه ۴۲) و فقط روی تابلوها تصویر آنچه که به فروش میرسید نشان داده میشد. پخش اخبار فقط از طریق برنامه خبر تلویزیون صورت میگرفت. جلید همیشه در حال جنگ با دشمن است اما “چه کسی میداند ذرهای از این اخبار واقعیت دارد یا خیر؟” (صفحه ۱۲۶)، و “آنها فقط تصاویر پیروزیهایشان را نشانمان میدهند، نه شکستهایشان. چه کسی است که طالب اخبار ناگوار باشد.” (صفحه ۱۲۷)
در جلید افراد به گروههای مختلف مجزا از یکدیگر تقسیم شدند. مردان به فرماندهان که دارای موقعیتی بالا در جامعه هستند، فرشتگان یا سربازان و ماموران امنیتی و مراقبان که بر رفتار افراد نظارت میکنند تقسیم شدند. تقسیم بندی زنان کاملتر بیان میشود. بخشی از جامعه، زنانی که دارای قابلیت باروری هستند و از آنان به عنوان ماشینهای زنده باروری استفاده میشود، ندیمه نام دارند. آنان سراپا لباس قرمز رنگ میپوشند “رنگ خون که شاخص وضعیت و جایگاه ماست.” (صفحه ۱۵) وظیفه ندیمه فرزندآوری برای فرمانده و همسر اوست. گروه دیگر همسران فرماندهان هستند که ازدواج کردهاند، اما به هر دلیل نابارور هستند و شخصا قادر به فرزندآوری نیستند. لباس آنان نیز رنگ خاص خود یعنی آبی را دارد. مارتاها یا خدمتکاران که لباس سبز چرک میپوشند و در خانه فرماندهان کارهای خانگی را انجام میدهند. البته زنان همسران مردان فقیرتر نیز وجود دارند که نامشان تدبیرگران منزل است که لباسهایی با رنگهای مختلف ولی ارزان قیمت بر تن دارند. هم چنین گروهی تحت عنوان “عمهها” نیز وجود دارند که وظیفهشان دادن آموزشهای لازم به ندیمهها برای فعالیت آتی آنان است.
در جلید آنانی که مرتکب خطایی میشوند، زنان نابارور، افراد مسن و سالمند و آنانی که از قواعد رایج تخطی میکنند به مکانی به نام “مستعمرات” فرستاده میشوند. شرایط زندگی در مستعمرات آن چنان سخت است که حداکثر سه سال میتوان در آن جا زنده ماند.
گذشته از تفکیک افراد به گروههای مختلف، در این جامعه برقراری ارتباط میان گروههای متفاوت و همچنین در میان افراد گروههای فرودست ممنوع است. نه تنها ندیمه ها مجاز به صحبت با سایر گروههای اجتماعی مگر در صورت ضرورت نیستند، بلکه برقراری ارتباط میان ندیمهها با یکدیگر و هر نوع اطلاعرسانی و اطلاعگیری ممنوع است. زنان در حالت رقابت و دشمنی و حسادت با یکدیگر زندگی میکنند. عمهها نظارت بر زنان را با سختگیری انجام میدهند. خدمتکاران رفتار ندیمهها را تقبیح میکنند. همسران احساسی همراه با تنفر و حسادت نسبت به ندیمهها دارند و ندیمهها نسبت به ندیمهای که باردار شده حسادت میورزند و با یکدیگر نیز ارتباطی نزدیک ندارند. نه تنها “خواهری” در میان زنان دیده نمیشود، بلکه اقدامات مختلف قادر گشته که زنان را از یکدیگر جدا ساخته و آنان را به رقیب، دشمن و فرد غیر قابل اعتماد تبدیل کرده است.
مهمترین نکته کتاب روی باروری تاکید دارد. ندیمهها در مراسمی با فرمانده و همسر او به بستر رفته و جفتگیری میکنند. در این حالت ندیمه در میان پاهای از هم گشوده همسر فرمانده قرار میگیرد و همسر فرمانده دستان او را در دست خود میگیرد به نشانه این که هر دو یک تن واحد هستند “اما معنای اصلیش آن است که او بر اوضاع مسلط است، هم بر روند کار و هم بر تولید نهاییاش، البته اگر تولیدی در کار باشد.” (صفحه ۱۴۴) رابطه جنسی بدون نمایش هرگونه احساسات صورت میگیرد. “این کار به هیچوجه تفریح نیست، حتی برای فرمانده. این کار بسیار جدی است. فرمانده هم فقط وظیفهاش را انجام میدهد.” (صفحه ۱۴۵) زیرا ” لذت جنسی دیگر ضروری محسوب نمیشود بلکه صرفا نشانه سبکسری است.” (صفحه ۱۴۵ )
هر ندیمه دو سال در خانه یک فرمانده باقی میماند و اگر در این مدت باردار نشد او را نزد فرمانده دیگری میفرستند. این عمل سه بار تکرار میشود و اگر در پایان این مدت قادر به فرزندآوری نشد باید او را نازا و پیر به حساب آورد و به مستعمرات فرستاد. فرزند ندیمه به خانواده فرمانده تعلق میگیرد و او حقی بر فرزند خود ندارد.
زمانی که یک ندیمه حامله میشود بهترین زمان برای خانواده فرمانده است. در این دوران و البته قبل از آن از لحاظ غذا و دادن انواع ویتامینها به ندیمه بهترین رسیدگی صورت میگیرد. ندیمه باردار مایه حسرت سایرین است زیرا قابلیت خود را به نمایش گذاشته. زمان وضع حمل، ندیمههای دیگر و همسران فرماندهان حضور مییابند و همسر فرمانده مانند ندیمه خود احساس وضع حمل میکند و در آخرین دقایق زایمان هر دو روی صندلی زایمان قرار میگیرند و همسر فرمانده نمایش زایمان را اجرا میکند.
فرمانده یا پدر سالار تنها مردی است که در خانه زندگی میکند و زندگی همه ساکنان وابسته به او است. اگر او، فرمانده “متزلزل شود، اگر درمانده شود یا بمیرد، بر سر ما چه میآید؟” (صفحه ۱۳۶) در مراسمی که همه اهالی خانه در آن حضور دارند فرمانده برای آنان کتاب میخواند. “همان داستان همیشگی است، خداوند و آدم، خداوند و نوح. بارآور باش و زاینده و زمین را به بار آر … با کنیزم بلهه همبستر شو و فرزندان او از آن من خواهند بود.” (صفحه ۱۳۷)
در این خانه که همه چیز از پاکدامنی و اطاعت از فرامین حکایت میکند مهمترین پدیده فرزندآوری است و اگر همسر فرمانده نابارور باشد (حتی فکر اینکه فرمانده نابارور باشد اشتباه است) از طریق ندیمه فرزندی خواهند یافت. این امر ظاهر قضیه است. در پشت این زندگی پرهیزکارانه اتفاقاتی رخ میدهد که از پاکدامنی به دور است. زمانی که همسر فرمانده گمان میبرد که حامله نشدن ندیمه به علت ناباروری همسرش است، امکان برقراری رابطه ندیمه را با راننده فراهم میسازد. آن چهکه مهم است داشتن فرزندی است.
در مجاورت این خانواده پدرسالار که دئورکینvi از آن به عنوان مدل روستایی نام میبرد که تنها با مادریت مرتبط است، در “سرگذشت ندیمه” مدل روسپیخانه هم وجود دارد که با روابط جنسی مرتبط است. به روسپیخانه یا آن گونه که در کتاب نامیده میشود “سلیطهخانه” زنانی را میفرستند که “اصلاحناپذیر” هستند یا ندیمههایی را که سه دوره آنها تمام شده است. جایی که “غذاشون بد نیست. مشروب و مواد مخدر هم هست و قبل از اینکه بفرستنت گورستون، سه چهار سالی وقت داری.” (صفحه ۳۷۷) زنان در این سلیطهخانه از چیزهایی که از دوران قبل باقی مانده و از بین نبردهاند، مانند لباسها و لوازم آرایشهای مختلف و عطر– کلیه چیزهایی که برای ندیمهها ممنوع است – استفاده می کنند. مشتریان روسپیخانه افسران و افراد مقامات بالا و همچنین مردان خارجی هستند که برای تجارت و یا گردش به جلید آمده اند.
هر چند که مردانی مانند فرمانده بهوجود آورنده نظم جدید در جامعه بودند اما، از آنجا که دارای قدرت هستند، دست به ایجاد روسپیخانه در مجاورت خانههای مدل روستایی زدهاند تا زنان را به عنوان اعضای طبقهای که فقط از لحاظ جنسی و تولید مثل در خدمت آنان هستند در هر دو مدل در خدمت خود داشته باشند. بحث اتوود در “سرگذشت ندیمه” در مورد قدرت است. قدرت مردان بر زنان و البته مردان دیگری که در حاکمیت نیستند. سلطه مردان تنها از طریق نظارت بر باروری و تبدیل زنان به ماشینهای باروری صورت نمیگیرد. زمانی که زنان از شغل خود اخراج میشوند دیگر حق استفاده از داراییهای خود را ندارند، زیرا باید به وظیفه اصلی خود یعنی مادری برسند، با گرفتن حق انتخاب از زنان در کلیه امور شخصیِ خود قدرت مردان – حتی مردان عادی جامعه – را بر آنان نشان میدهد. راوی، زمانی که او را از کار بیرون کردند و همسرش سعی در دلداری دادن او داشت، پیش خود فکر میکند که “ما دیگه مال هم نیستیم. در عوض، من مال او هستم.” (صفحه ۲۷۴)، و زمانی که سعی میکند به وظیفه همسری و مادری بپردازد احساس او چنین است “من به خانوادهام فکر میکردم. بیش از قبل خود را به کارهای خانه و پخت و پز مشغول میکردم. سعی میکردم سر میز ناهار گریهام نگیرد. اما این بار گریهام گرفت.” (صفحه ۲۷۱)
قدرت که در دست فرماندهان است به طرق مختلف از زنان گرفته میشود. نه فقط از طریق از دست دادن کار و درآمد شخصی، بلکه قدرت دوست داشتن فرزندان از طریق جداسازی آنان از مادران بیولوژیکی خود، از طریق جداسازی زنان از همسران و از دست دادن وابستگیهای عاطفی و قدرت عشق. حتی زنان را از توانایی داشتن نامی مختص خود نیز محروم کردهاند. ندیمهها نزد هر خانوادهای که میروند با نامی خوانده میشوند که نمایشگر مالکیت آن فرمانده بر آنان است. اتوود به خوبی نشان میدهد که زمانی که کلیه حقوق زنان ازآنان گرفته میشود و دیگر حق انتخابی ندارند چگونه از انسانیت خود نیز محروم میشوند.
نکته جالب در جلید همکاری زنان با مردان جهت حفظ سلطه مردان بر زنان دیگر است. نمونههای مشخص آن “عمهها” هستند که به هر دلیل، احتمالا ترس از فرستاده شدن به مستعمرات، آموزش ندیمهها را به عهده دارند و با سختگیری فراوان آنان را برای کار آینده آماده میسازند. همچنین همکاری همسران فرماندهان با شیوه جدیدی که در زندگی حاکم کردهاند.
“سرگذشت ندیمه” بیانگر موقعیتی است که مردان دارای قدرت روی باروری زنان هستند و بدین ترتیب آنان را وادار به قبول رفتارهایی می کنند تا فرزندآوری به هر طریق صورت گیرد. شرایط توصیف شده در رمان هم تائیدی بر نظریه فایراستون و هم درعین حال رد این نظریه است. از طرفی مردان سلطه خود بر زنان را با توجه به باروری به بقیه گروههای اجتماعی گسترش میدهند و از طرف دیگر به نظر میرسد که چون مردان دارای قدرت سیاسی در جلید هستند زنان نمیتوانند نظارت بر بازتولید را خود عهده دار شوند و سلطه مردان بر آنان سلطهای همیشگی است. به هر نوع که خواننده درکی از رمان داشته باشد، داستان نمایشگر موقعیتی تخیلی در مورد زنان است که هر چند نه بدین شکل و گستردگی اما در بسیاری از جوامع در شکلهای ساده تر آن وجود دارد، که تنها به عنوان مثال میتوان از نظارت دولتی در مورد باروری زنان چه در مورد کاهش یا افزایش موالید (چه از طریق روشهای خشن، مانند قوانین تک فرزندی و یا مجازاتهای مادی به علت فرزند بیشتر و چه از طریق روشهای ملایم مانند دادن مزایا به زنانی که تعداد فرزندان مطلوب دولتی را بهدنیا میآورند) نام برد. “سرگذشت ندیمه” اما تنها در مورد سلطه نیست، بلکه در مورد مقاومت نیز هست. در دورانی که هر نوع ارتباط میان افراد ممنوع است، اطلاعرسانی وجود ندارد، حق هر نوع انتخابی منجمله حق زن بر بدن خود از او گرفته شدهاست و کلیه فشارهای دیگری که وجود دارد، در داستان با مقاومت چه به صورت فردی و چه به شکل مقاومت سازمان یافته گروهی رو به رو هستیم. هر چند که اطلاعات ارائه شده در مورد چگونگی مقاومت اندک است اما در هر صورت داستان بر این نکته که هر جا فشار باشد مقاومت نیز وجود خواهد داشت تاکید دارد.
شهلا اعزازی
تهران تیرماه ۱۳۹۲
پانوشتها
ii . مارگارت اتوود Margaret Atwoodنویسنده کانادایی متولد ۱۹۳۹ است. او بیش از سی جلد کتاب در موضوعهای مختلف مانند شعر، ادبیات کودکان و داستانهای تخیلی و غیر تخیلی تالیف کرده و به جوایز متعددی دست یافتهاست. کتابهای او به بیش از چهل زبان مانند فارسی، ژاپنی، ترکی، فنلاندی و تعدادی زبان دیگر ترجمه شده است. “سرگذشت ندیمه” در ۱۹۸۳ نوشته شده و در ۱۳۸۷ به فارسی ترجمه شده است. افراد مختلف “سرگذشت ندیمه” را نقد و بررسی دقیق کردهاند که حاصل کار آنان در اینترنت قابل دسترسی است. از اتوود کتابهای دیگری مانند “عروس فریبکار”، “اوریکس و کریک” و “آدمکش کور” به فارسی ترجمه شده است.
iv. برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به لینک دانلود کتاب فایراستون The Dialectic of Sex: The Case for Feminist Revolutionدر همین سایت:http://hagocrat.files.wordpress.com/2012/06/firestone-shulamith-dialectic-sex-case-feminist-revolution.pdf
v . برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به لینک دانلود کتاب فردریک انگلس The Origin of the Family, Private Property and the State (1884) در همین سایت: readingfromtheleft.com/PDF/EngelsOrigin.pdfو http://www.marxists.org/archive/marx/works/1884/origin-family/ وhttp://archive.org/details/originoffamilypr00enge
vi . برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به لینک دانلود کتاب های Andrea Dworkin در همین سایت: radfem.org/dworkin/
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.