بانو اقدس سلیمیان با تخلص و نام مستعار “الهام” شاعر ایرانیست که چند سالی است که در قالب شعر سپید و گاهی کلاسیک شعر میسراید.
ایشان زادهی نخستین روز از خرداد ماه ۱۳۳۷ خورشیدی در همدان است. پدرش مردی متدین و اهل سیاست و علم بود و مدرس تربیت معلم.
او کارشناس روانشناسی است و ۲۵ سال مدیر آموزشی دبیرستانها بوده است. وی بعد از بازنشستگی شروع به جمعآوری و نظم دادن به اشعار و دلنوشتههایش کرد که ماحصل آنها تاکنون چند جلد کتاب بوده است.
▪︎کتابشناسی:
– نقش زیبای خیال (مجموعهی نظم و نثر)
– ساز دل.
– رویای زیبا.
– گلواژههای خیال.
– آبی پروانهای (کتاب مشترک)
– از شور تا شعر (کتاب مشترک)
▪︎نمونه شعر:
(۱)
مثل بادی روی ساحل مو پریشان میکنم
چون نسیمی دلنوازم جامه عریان میکنم
ساز مجنونی زدم تا یاد شیرینت کنی
جان شیرین، قصر لیلایت چراغان میکنم
در مسیرت مینشینم یاد کنعان میکنم
یوسفم در دام چاهی یاد یاران میکنم
موج زیبا، رقص ماهی روی دریا را ببین
ابر و بادم چون ببارم، لالهزاران میکنم
کوه و صحرا، آن شقایقهای وحشی را ببین
شوق شبنم روی گل پس، یاد جانان میکنم
تار لیلایی زدم در کوچه باغ عاشقی
با تو مجنونم، جهان را سبزهزاران میکنم.
(۲)
به پیامی ز تو ای دوست خبر میخواهم
قدرِ یک قاصدک ای عشق اثر میخواهم
من که هر روز و شبم، سخت به دنبال توام
پس نگو جان و دلم، یارِ دگر میخواهم
دور گشتم ز خودم، لرزهی “آدم” دارم
نسلِ حوّا زدهام، جفتِ بشر میخواهم
بخت برگشت و تو را، واهمه دارم اکنون
راه نارفتهی “من”، پای گذر میخواهم
شوقِ بیداری من، محضِ تماشای تو است
چشمِ بیتابیِ تو خیره به در میخواهم
در تنم ریشه زده، “نخل” سرافزای تو
تنِ خشکیده منم، شوقِ تبر میخواهم.
(۳)
زِ من بگریختی، به چه رویی؟
حالیا که چشم دوختەای در پی اویی!
آشفته مکن حال مرا،
میگذرم من؛
مَشِکن دل آزردەی من را
کنج میخانه شدم مست و خمارت
بلکه در آیی.
سبوها خالی،
چشمها در راه،
بغضی اندر گلو؛
مجنون غریبم، آوارەی شهرم؛
ماه من!
یادی بکن از من افتادەسبویی.
(۴)
جمعه شد وُ
–صبحی دلانگیز،
شاپرکی،
از سرزمین نور
بر گلبرگهای نگاهت بوسه میزند،
زیبا چون دیدگانت…
تا در افق طلایی
عطر دل انگیز حضورت را
–زنده نگاه دارد.
آه!!!
من،،،
به شوق بودنت،
در نارنجستانِ احساس و خیال
لبالب
لبریزِ
لبخندی شراب آلودم!
و خوشبخت،
میان دیدههای پر نور ات غرق میشوم.
(۵)
بیا؛
اگر نیایی، باز دلم زخم میشود!
از همه بودنها،
–نبودنها،
–ندیدنها،
بیا ما به یک دیگر بدهکاریم
به تمام نه گفتنها بدهکاریم
بیا؛
از عشق
دیوار غرور، را برداریم.
و آواز مهربانی را بر خوانیم.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.