«هرکس به طور گسترده، مرتکب جنایت علیه تمامیت جسمانی افراد، جرائم علیه امنیت داخلی یا خارجی کشور، نشر اکاذیب، اخلال در نظام اقتصادی کشور، احراق و تخریب، پخش مواد سمی و میکروبی و خطرناک یا دایر کردن مراکز فساد و فحشا یا معاونت در آنها گردد به گونه ای که موجب اخلال شدید در نظم عمومی کشور، ناامنی یا ورود خسارت عمده به تمامیت جسمانی افراد یا اموال عمومی و خصوصی، یا سبب اشاعه فساد یا فحشا در حد وسیع گردد مفسد فی الارض محسوب و به اعدام محکوم می گردد.» (ماده ۲۸۶ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ درباب جرم انگاری افساد فی الارض)
خبر مجرم شناخته شدن ولی الله سیف، رئیس پیشین بانک مرکزی، احمد عراقچی معاونت بانک مرکزی، میثم خدایی، مشاور رئیس جمهور پیشین و سالار آقاخانی از پادوهای رابط آنها با بازار، یکی دو روزی نقل مجالس و نقل محافل گردید. کمپین های تبلیغاتی گسترده ای هم از جانب روابط عمومی قوه قضائیه و سازمان های مختلف تبلیغاتی حکومت پیاده شد. کلید واژه هایی همچون مبارزه با فساد، جایزه برای سوت زنی، لزوم شفافیت در کشور… نیز به بازی گرفته شد. منتظر ماندم چند روزی بگذرد تا بفهمم واکنش حسن روحانی، معاونش اسحاق جهانگیری و بقیه تیم آنها چه خواهد بود اما خبری نشد، که خیلی هم عجیب و غیرقابل پیشبینی نبود.
داستان مبارزه با فساد و دربه در بدنبال سلطان گشتن ها و تشویق به سوت زنی و شفافیت و امثالهم با برملا شدن خبر چند اختلاس افسانه ای آغاز شد. از پیشکسوتان این عرصه فاضل خداد نامی بود که با رقم ۱۲۳ میلیارد تومان ناقابل اختلاس (این روزها بقول آقای بابک زنجانی در حد پول خرد ته جیب) از بانک صادرات سر به دار شد. جالب اینکه در همین پرونده ولی‌الله سیف رئیس بانک مرکزی آینده و مدیر عامل بانک صادرات وقت و مجرم امروز برای خداداد تله گذاری نمود و او را تا پای چوبه دار هدایت نمود. و حدس بزنید که شریک دزد و رفیق قافله و ضامن معتبر خداداد بخت برگشته در این ماجرا که بود؟ مرتضی رفیق ‌دوست انقلابی شهیر! اولین شوفر شخصی و پیشمرگ امام امت که آن روزها ریاست کمیته انقلاب اسلامی سعدآباد را بعهده داشت. این ضامن معتبر هم هر چند به حبس ابد محکوم شد اما بر اساس سوابق انقلابی اش فقط چند سالی را در سلول های وی آی پی وقت گذرانی نمود که با احتساب بهره مندی از مرخصی های ویژه دراز مدت بیشتر به یک تور تفریحی بدل گردید. و این روزها با بهره مندی از سود حاصله به خوشی روزگار سپری می کند. حتی گهگاهی هم اظهار فضلی می کند! قریب ۳ سال بعد، مردم هنوز از شوک خارج نشده بودند که داستان غلامحسین کرباسچی داغ شد. با بدعت پوشش خبری ویژه دادگاهش در صدا و سیما. چهره ای دوم خردادی و آن روزها کم و بیش جنجالی. در کلکسیون اتهاماتش از مشارکت در ارتشا گرفته تا تبانی در معاملات و اختلاس و غیره و غیره وجود داشت. مجرم شناخته شد اما با وساطت حامیانش از جمله رئیس جمهور اصلاح طلب وقت و آیات عظام و حجج اسلام و مراجع تقلید نزد مقام معظم رهبری انقلاب آیت الله خامنه ای مورد عفو واقع شد و بعدها از جمله فعالان سیاسی اصطلاحا اصلاح طلب گردید و خود به یکی از کمپینرهای فعال در مبارزه با فساد و لزوم شفافیت در کشور بدل گردید! قریب ۴ سال بعد، سناریو حول چهره جوانی خوش سیما و بذله گو بنام شهرام جزایری می گشت. عملکردش در مقایسه با ترفندهای زمان حال و ارقام امروزی بیشتر به یک شوخی و بسیار کودکانه و سطحی بنظر می رسد. کارش حول۵۰ شرکت بازرگانی-تجاری صوری و تبانی با ده ها مدیر دولتی و اینگونه بازی ها می گشت. در نهایت قضیه او هم با چند ده میلیون دلار به خوبی و خوشی به پایان رسید. و چند سالی است به خاطره ها پیوسته. و اما یک دهه قبل، یکی دیگر از سر به دارشدگان که جنجال آفرید، مه ‌آفرید خسروی یا همان امیرمنصور آریا بود. که بازی اصلی اش در حوزه ال سی های بانکی بود. در این پرونده نقش آفرین اصلی محمودرضا خاوری رئیس وقت بانک مرکزی بود که دیگر فریب امثال آقای سیف را نخورد و امروزه گفته می شود که در کانادا با سرمایه گذاری سهم خود از ۳۰۰۰ میلیارد تومان ناقابل در پروژه های مختلف در این گوشه و آن گوشه جهان سلطنت می کند. هنوز داغ دل مردم کهنه نشده بود که بابک زنجانی وارد بازی شد. راننده یکی دیگر از روئسای بانک مرکزی. که داستان میلیاردر شدنش آتش به جان مردم انداخت. در روند بررسی پرونده آقای زنجانی ناگهان به رابین هود نجات دهنده حکومت و یک بسیجی معتقد بدل گردید. که بیش از پیش حیرت همگان را برانگیخت. مجرم شناخته شد و محکوم به اعدام که تا امروز هیچکس از بودن یا نبودنش و یا کلا از وضعیتش خبری ندارد. گفتن از داستان محمد رضا رحیمی، معاون اول رئیس جمهور وقت (احمدی نژاد) و دریافت رشوه های نجومی از افراد مستقیما در حساب شخصی اش و یا داستان حمید بقایی و پول های مفقود در دفتر ریاست جمهوری که هیچوقت تعیین تکلیف نشد و یا حکایت آقای اکبر طبری معاونت قوه قضائیه و دوستان دست و دل باز لواسانی اش که دیگران از جمله قاضی پرونده از داشتنشان بی نصیب اند و یا قاضی غلامرضا منصوری که ناگهان در هتلی در رومانی پایش لغزید و آرزوی هزینه کردن ارقام نجومی اختلاس و دزدی هایش به پای دوست دختر جوان اروپایی اش کف لابی هتل پخش گردید و… صدها و بلکه هزاران مورد بقول آقای بابک زنجانی در حد پول خرد دیگر فقط تکرار خاطرات تلخ است و سرتان را به درد می آورد.
اما دلیل این بازخوانی های تاریخی اینکه. آنچه از آن به شفافیت و مبارزه با فساد اقتصادی یاد می شود از مدتها قبل از جانب مردم و در ادبیات کوچه بازاری به تسویه حساب و تصفیه درون گروهی معروف گردیده و دیگر هیچکس پشیزی برای آن قائل نیست. بنوعی تداعی وضعیت حاکم بر عصر قاجار گردیده. آنجا که هر وقت جواهری در قصر گم می شد و یا دزدی صورت می گرفت اهل دربار دور هم جمع می شدند و یکی را بعنوان قربانی انتخاب می کردند. البته قربانی هم جزو دار و دسته دزدان و غارتگران و چپاول گران بود اما، به هر حال یکی باید قربانی می شد. و البته چه کسی بهتر از ضعیف ترین و بدبخت ترین عضو بازی. شاه در ایوان می نشست و از گلو بریدن جلاد لذت می برد و با قهقهه به ناله های قربانی بخت برگشته واکنش نشان می داد. و بخوبی می دانست فساد در درون دربارش سیستماتیک و آنچنان گسترده است که هیچ کاری از دستش بر نمی آید چرا که آینده و سلطنت خودش را مدیون وجود آن دسته دزدها می دانست. گهگاهی هم اگر مقام قربانی بالا بود و یا از اعضای خانواده سلطنتی، قهوه قجری مشکل را حل می کرد و به قائله خاتمه می داد. که عینا در جمهوری اسلامی این نوع از مرگ را هم داریم.
سوال مردم از یکدیگر این است که مفسد فی الارض واقعی کیست؟ آنکه اراذل و اوباشی همچون این جانوارن درنده خو را برمی گزیند و به جان و مال مردم می اندازد یا چند جانور طمع کار و پست که بدنبال آنند تا از فضای فساد انگیز حاکم بر کشور کلاهی برای خود بدوزند.
می گویند در روند بازجویی از میرزا رضا کرمانی قاتل ناصرالدین شاه یکی از بازجوها می گوید از کجا می دانی شاه از این کاستی ها و بی عدالتی هایی که تو می گویی خبر داشته؟! و میرزا پاسخ می دهد یا خبر داشته و با آن همراه بوده که مستحق مرگ بوده و یا خبر نداشته که وای به حال مردمی که شاه و رهبر و پدرش از دهه ها بی عدالتی و دزدی و فساد و ارتشا و اختلاس بی خبر مانده باشد، چنین شاه و رهبر و پدری بیشتر از شاه دسته اول مستحق مرگ است (نقل به مضمون). شاه و رهبر و پدر بی غیرتی که برای حفظ جایگاه خود به نوکرانش مجوز دزدی بدهد مصداق عینی اظهار نظر مرحوم میرزاده عشقی است، که در باب چنین پدری می گوید: “پدر ملت ایران اگر این بی پدر است، پس بر این ملت و قبر پدرش باید …”
بدفعات شنیدیم و بطور خاص از زبان آیت الله خامنه ای کسی که خود را پدر معنوی حکومت و مردم معرفی می کند، که فساد در کشور و در نظام سیاسی تحت رهبری او نهادینه و سیستماتیک نیست! چگونه ممکن است در حکومتی که ۴ دهه از عمرش می گذرد و سه دهه اخیرش را زیر سایه رهبری خود او روزگار گذرانده هر سال و هر ماه و هر روز اختلاسی در حد و اندازه بودجه برخی از کشورهای کوچک همسایه ایران صورت گرفته باشد و چنین فسادی را غیر سیستماتیک و غیر نهادینه بدانیم! برخی به اشتباه دهه اول حکومت اسلامی در ایران را مصون از خطا و جدا از بازی می دانند که بسیار ساده لوحانه است. مگر نه اینکه تمامی آقایانی که این روزها بر مسند قدرت نشسته اند و هر کدام زمان را برای دزدی و چپاول مناسب ببیند آستین ها را بالا می زند و مشغول غارت می شود همگی از یک گروه چند صد نفره و اقوام دور و نزدیک آنها هستند. مگر بجز دهه اولی ها و نزدیکان نسبی و سببی آنها در ۴۳ سال گذشته کس دیگری هم راس قدرت و مناصب کشوری و لشکری قرار داده شده؟
در دزد بودن، بی لیاقت بودن، فاقد شایستگی و تخصص لازم بودن، خائن در امانت داری بیت المال بودن، مفسد بودن، چپاول گر و غارتگر اموال عمومی بودن… نوکران چاپلوسی همچون جناب آقای دکتر سیف و رحیمی و بقایی و خاوری و بهمنی و همتی و غیره که جای هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد اما، اگر قرار است مفسد فی الارض اصلی را بیابید من سوت آن را می زنم. او کسی است که می گویند منویاتش همچون وحی الهی و عین قانون و لازم الاجرا است. او کسی است که بالغ بر سه دهه زمام امور کشور را یک تنه در دست گرفته و برخلاف همه نظرات کارشناسی یکه تازی نموده. او کسی است که همچون ناخدایی بی خدا و نابلد کشتی کشور را به ورطه نابودی کشانده. او کسی است که نوکران چاپلوس و بی مایه ای همچون امثال سیف و دار و دسته اش را بصرف نوکر صفت بودن تغذیه نموده و هر از چند گاهی یکی را که خیلی پروار و یا برعکس ضعیف یافته به پای تخت سلطنت کذایی اش قربانی نموده. دزد بزرگ، غارتگر واقعی، چپاول گر اصلی اوست. همان که اگر بگوید می دانسته (که بارها ادعا نموده از ده ها کانال گزارش می گیرد و از همه امور آگاه است و به همه مسائل اشراف کامل دارد) بدین معنی است که با دزدی و غارت اموال عمومی هم راستا و هم داستان بوده و مستحق مرگ است. و اگر ادعا کند نمی دانسته و نمی فهمیده که چگونه اراذل و اوباش حکومتی بصرف مجیزگویی برای او زندگی یک ملت را به بازی گرفته اند بیش از پیش مستحق مرگ است.
اگر سوت زنی برای چند اوباش سیاسی-اقتصادی دله دزد که فرصت را غنیمت شمرده و کلاهی از این نمد برای خود بافته اند جایزه دارد، سوت زنی برای رئیس دزدها شایسته جایزه بزرگ است، نیست؟! فقط امیدوارم جایزه از جنس قهوه قجری نباشد!
راستی مردم می پرسند، کی نوبت جناب بهمنی است؟ آیا او وقتی در راس بانک مرکزی قرار داشته عملکردش دخلی به فاجعه اقتصادی این روزها ندارد و شریک سیف و امثالهم نیست؟ از همتی چه خبر؟ کسیکه در اوج مشکلات اقتصادی کشور ادعا می کرد همه چیز بر وفق مراد است و می خواست با علم اقتصادی اش سکان دار دفتر ریاست جمهوری شود! آیا امثال همتی در فاجعه اقتصادی این روزها بی تقصیرند و فقط سیف و معاونش عراقچی (برادر زاده نماینده اسبق و مخلوع ایران در مذاکرات وین و بقول آقای ظریف برند مطرح و استاد مذاکره در کل خاورمیانه) و چند بچه پادو این فاجعه را آفریده اند؟ راستی از آقای صالح آبادی که این روزها مدام مشغول پیشبینی و پیشگویی اوضاع رو به بهبود وضعیت مالی و بانکی و اقتصادی کشور است چه خبر؟ فردا نوبت کدامیک است، بهمنی یا همتی یا صالح آبادی؟
و اما کی نوبت به پدر معنوی دزدان می رسد؟ کی آقا به اطلاع و سکوت در قبال کثافت کاری های نوکرانش اعتراف می کند و می پذیرد که با آنها همدست و هم داستان و هم راستا بوده است. یعنی روزی می رسد که حضرت آقا، بعنوان مفسد فی الارض به دادگاه احضار شود و در پیشگاه عدالت پاسخگوی ظلمی که چندین دهه بر یک ملت روا داشته است باشد؟!
سوال اینجاست که در طول سه دهه گذشته چه کسی بیشتر از شخص آیت الله خامنه ای به طور گسترده، مرتکب جنایت علیه تمامیت جسمانی افراد، جرائم علیه امنیت داخلی یا خارجی کشور (از طریق اتخاذ تصمیمات نادرست و غیر کارشناسی و مغرضانه به نفع خودش و قشری خاص یعنی معممین)، نشر اکاذیب (در سخنرانی ها)، اخلال در نظام اقتصادی کشور (از طریق تایید و حمایت از غارتگران زیردستش و…)، دایر کردن مراکز فساد و فحشا (فحشای ناشی از ناکارآمدی حکومت و حکومت داری)، شده است! آیا کسی که همه افراد زیردستش باور دارند وبا صدای بلند اعلام می کنند و افتخار هم می کنند به این اعتراف که هر چه می کنند بر اساس منویات اوست و اوست که رئیس بزرگ است، مصداق عینی مفسد فی الارض و کمترین حکمش اعدام و مرگ نیست؟!

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)