مقصود من از این نوشته کوتاه توجه دادن به عواملی است که فارغ از انگیزه‌ها یا خواست‌های رهبرانی سیاسی ایران، دینامیک آن را تولید و جهت می‌دهد. این عوامل را می‌توان از یک منظر متوجه فشارهای سیستمی دانست که مسیر تحولات اجتماعی-سیاسی در ایران را تعیین می‌کند. منظور من از فشارهای سیستمی مجموعه‌ای از محدودیتها و آزادی عمل‌هایی است که سیستم برای رهبران و تصمیم‌سازان فراهم می‌آورد. به عبارت دیگر، سیستم زمینه‌هایی از عقلانیت، امکانات و روشهایی را در اختیار رهبران قرار می‌دهد که آنها را به سمت تصمیمات سازگار با سیستم رهنمون سازد. در واقع تصمیم‌سازان بر اساس گزینه‌های در اختیار تصمیم می‌سازند،‌گزینه‌هایی که سیستم از قبل آنها را در اختیار تصمیم‌گیران در قالب فرم‌ها و صورت‌های عقلانی تصمیم قرار داده است. عقلانیتی که در تصمیم‌های آنان نهفته است، بیرونی شده عقلانیتی است که سیستم آنها را به مثابه منطق در اختیار تصمیم‌گیرندگان قرار داده است. ایده، خود را به میانجی منطق است که در فرم‌های عقل آشکار می‌سازد و یا به تعبیری، عقلانیت به میانجی منطق است که خود را به ساحت ایده ارتقاء می‌بخشد. ساختارها و دینامیزم‌ها ابزارهایی هستند که ایده به میانجی آنها در فرم منطق، عقلانیت تصمیم‌گیرندگان را برمی‌سازد و آنها را جهت می‌دهد.

آیا سیستم، منطق (logic) است؟ لوگوس در تعبیر هگلی رابط بین ایده و موضوع است که حضور ایده در موضوع را ممکن می‌کند. ممکن‌سازی حضور ایده از طریق ساخت ایدئولوژی صورت می‌پذیرد. ایده‌ای که خود را در سطح منطق آشکار می‌کند، این امکان را می‌یابد که موضوع را ممکن سازد. اما منطق، فرم محض است. منطق، ایده دیالکتیک است و این ایده است که موضوع را از حیث تاریخی که اساسا حیث وجودی نیز هست، ممکن می‌کند. از این دیدگاه نقد مارکس بر هگل اساسا در چهارچوب ایده‌آلیسم بلاموضوع است زیرا حضور ایده در موضوع نزد هگل همانقدر واقعی است که حضور مناسبات تولیدی در جامعه نزد مارکس. همچنین نقد ارسطو بر نظریه ایده افلاطونی وقتی پذیرفتنی است که حضور بلاواسطه ایده در موضوع احاله به فرجام دیالکتیک شود- مفروضی که بنیان نقد ارسطو بر ایده افلاطونی است،‌ در حالیکه به نظر نمی‌رسد افلاطون حضور ایده در موضوع را صرفا احاله به فرجام دیالکتیک کند. سیستم اما منطق نیست اگرچه شامل لوگوس است. در منطق دیالکتیک، فردانیت موضوع نفی می‌شود تا ایده متحقق شود اما در دیدگاه سیستمی، فردانیت موضوع از طریق اندرکنش آن با موضوعات دیگر است که نفی می‌شود. موضوع نفی می‌شود تا اندرکنش‌ها متحقق شود. به این طریق موضوع هویت خود را مجدداً از طریق سیستمی از اندرکنش‌ها باز می‌یابد. موضوع خود را نفی می‌کند تا در سیستمی از اندرکنش‌ها دوباره خود را بیابد. ایده برای موضوع به این اعتبار خود سیستم است. بدین طریق موضوع در نظامی از اندرکنش‌ها، هستی موضوعات دیگر را مشروط می‌کند. این مشروط‌سازی خود را به اندر‌کنشها نیز تعمیم می‌دهد. به این اعتبار، هستی اندرکنشها مشروط به هستی موضوعی می‌شود که هستی خود را به اعتبار اندرکنشها بازیافته است. مجموعه چنین مشروط‌سازی، منطق سیستمی است.

انتخابات در نظام سیاسی ایران مواجهه نظام متصلب سیاسی با نظام سیال خواستهای عمومی است. چنین مواجهه‌ای همواره با تنش همراه است. در مقاطع انتخابات، نظام سیاسی بازتعریف می‌شود زیرا اندرکنش گروه‌های سیاسی، توده و نهاد‌های اقتصادی-اجتماعی بر روی نظام سیاسی مستقر واجد اهمیت می‌شود. این نظام سیاسی بازتعریف شده، رفتارهایی از خود بروز می‌دهد که مستقل از خواست رهبران و تصمیم‌سازان سیاسی است. قبلا در اینباره توضیح دادم که چگونه پدیده دوم خرداد عملا واکنش سیستمی بود که بقاء نظام حاکم را علی‌رغم خواست رهبران آن ممکن ساخت، همچنین توضیح دادم چرا دولت ابراهیم رئیسی مجبور است رفتاری از خود بروز دهد که دارای مشابهت زیادی با دولت محمد خاتمی است. فراموش کردن عوامل سیستمی برای تحلیل و پیش‌بینی صورت‌های ساخت قدرت در ایران، معمولا موجب اشتباهات استراتژیک می‌شود.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)