۷۸۳ کلمه
🔸روز یکشنبه ۱۴ شهریور خبرگزاریها در ایران نوشتند: بیژن عبدالکریمی دانشیار فلسفه دانشگاه آزاد از دانشگاه اخراج شد. این استاد فلسفه به مدت ۲۰ سال در دانشگاه آزاد تدریس میکرد و ظاهرا به طور غیررسمی آن چنان که خبرگزاری مهر در ابتدا نوشته بود، وی به دلیل هواداری از حکومت پهلوی اخراج شده است. خبری که رسانههای دیگر نیز کم و بیش به آن پرداخته بودند اما خبرگزاری مهر آن را اندکی بعد از صفحهی وب سایت خود حذف کرد. در بخشی از حکم که عینا در رسانههای مختلف تکرار شده آمده است: «نامبرده فاقد صلاحیت جهت عضویت در هئیت علمی دانشگاه آزاد اسلامی است… بنا به این حکم، کد استادی بیژن عبدالکریمی از روز گذشته (شنبه ۱۳ شهریورماه) باطل گردیده و رای صادره قطعی و لازم الاجراست.»
🔸عباس عبدی از فعالین سیاسی اصلاح طلب در واکنش به اخراج بیژن عبدالکریمی گفت: «این سند بیارزش بودن علم در دانشگاه اخراج کننده است. شاخصهای نمایشی پیشرفت علم در کشور، در برابر چنین اخراجی، بیش از گذشته مبتذل و دروغین هستند.» این گفتهها شاید مدخل خوبی برای ورود به متن باشد. طبعا تلاش این یادداشت برای نشان دادن خوبی، بدی یا شادمانی یا افسوس از اخراج یک استاد دانشگاه نخواهد بود. باید یک تصویری از سال ۷۸ که دانشجو شدم و اندکی بعد در سال ۸۰ اخراج شدم ارائه کنم. در آن دوره دو طیف فکری در فضای سیاسی ایران بعد از انتخابات سال ۷۶ شکل گرفته بود و آرام آرام حضور پر رنگ خود را به فضای دانشگاهی و جامعه اعلام میکرد.
🔸طیفی نوگرایان دینی بودند که آن زمان البته تمایل بیشتری داشتند که خود را روشنفکران دینی بنامند و طیفی که در رده فلسفه دانان نوظهوری قلمداد میشدند که خواهان فضای نوینی در فضای نقد و رشد علمی هستند. چه نوگرایان دینی و چه نوفلسفه دانها گرچه این گونه تصور میشد که قرار است با فاصله مطلق از قدرت مسلط در فضای سیاسی به اهداف مدرن بیاندیشد اما در عمل هر دو گروه پاسدار وضعیت موجود شدند. بازشکافی این موضوع با جزییات فراوان و تلفات سنگین آن روزها میتواند موضوع یک تحقیق جامعه شناختی دیگر باشد، اما به طور چکیده و با عبارت دقیق، مفهوم این طیفها چیزی جز ساخت نوبسیجیهای حامی جمهوری اسلامی نبود. فصل مشترک نوگرایان دینی، ارائهی شکلی تلطیف شده از اسلام شیعی بود که هنوز ادامه دارد. این موضوع حتی به قیمت انکار برخی شرعیات صریح و حتی متون درجهی یک اسلام، تصویری جعلی از اسلام رحمانی است. به هر روی نوگرایی اگر با توجه به تجربهی مسیحیت است که مراجع فکری و عملی مشترک با اسلام ندارد.
🔸در طیف فلسفه دانها یک خیزش آکادامیک و دستوری را در سطح فضای دانشگاهی شاهد بودیم. گروهی که بازگشت و منشا اندیشه را در چیزی به نام فلسفه اسلامی جستجو میکرد و همه مفاهیم مدرن را برپایه فلسفه ملاصدرا و اسفار اربعه تبیین میکرد. فضایی مغشوش که همه چیز از عرفان و مذهب و فلسفه و منطق و مشتی تخیلات ماورایی را نیز شامل میشد. هر دو گروه نوگرایان دینی و فلسفه دانان باور داشتند که جمهوری اسلامی که بر پایه کشتارهای خونین که از بدو شکل گیری تا تابستان ۶۷ شکل گرفته بود قابل اصلاح هستند. بسیاری از پیش آهنگان هر دو گروه پس از رقابت در سطح قدرت حذف شدند. شاید بیژن عبدالکریمی یکی از آخرین سربازهای باقی مانده از این طیف باشد که در سخنرانیهای مختلف، صمیمانه به جمهوری اسلامی با التماس میگوید: «تو زبان این نسل را بلد نیستی! بگذار من به تو (جمهوری اسلامی) کمک کنم. به اپوزیسیون امید ندارم. ریشه نجات در نیروهای انقلابی همچون سپاه و طلاب نواندیش است.» بیژن عبدالکریمی در ۲۰ دی ۹۹ دربارهی قاسم سلیمانی جلاد سوریه و از قاتلان آبان ۹۸ گفته بود: «باید از دستاوردهای قاسم سلیمانی دفاع کنیم.»
🔸حرف آخر را باید در نوشتههای دکتر آیرملو از کتاب جامعه شناسی نجات ایران دید. کتابی که به نوعی برای براندازی جمهوری اسلامی نوشته شده است. دکتر آیرملو در بخشی از کتاب و صفحه ۲۹ دربارهی وضعیت میگوید: «انگار که همه با موجودیت رژیم کنار آمده و دیگر اعتراضی به موجودیت رژیم جمهوری اسلامی ندارند.» کتاب در سال ۹۰ و اندکی پس از سرکوب ۸۸ نوشته شده است. دورانی که پیاده نظام اصلاحطلب و پروپاگاندا آماده میشد تا با شستن دستهای جمهوری اسلامی، برای حسن روحانی رای جمع کند. همان رییسجمهوری که در همراهی با علی خامنهای بیش از ۱۵۰۰ نفر را در آبان ۹۸ قتلعام کرد. رضا آیرملو به درستی میگوید که اگر قرار است تغییری بزرگ رخ دهد، باید در گرو یک مرزبندی و صفبندی با حامیان جمهوری اسلامی باشد. اخراج بیژن عبدالکریمی و حاشیههای مرتبط با آن در همین چهارچوب قابل فهمیدن است. از نظام شر و حامیان آن فاصله بگیرید. خط قرمز برای همین روزهاست.
بردیا موسوی
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.