تنها بازمانده سالن مرگ؛ گواهی تکان دهنده از قتل عام ۶۷+ کلیپ
این گواهی و تصویر تنها شاهدی است که از سالن مرگ برگشت
قتل عام ۶۷ هم ادبیات خاص خودش را دارد؛ راهروی مرگ، سالن مرگ، هیئت مرگ، کمیسیون مرگ و … . آن چه که در این ویدئو می شنویم گواهی زندانی سیاسی دهه ۶۰ اصغر مهدیزاده است. او یکی از شاهدان و بازماندگان قتل عام ۳۰ هزار زندانی سیاسی در سال ۶۷ است. اما آن چه روایت اصغر مهدیزاده را از دیگر بازماندگان و شاهدان نسل کشی سال ۶۷ متمایز میسازد، آن است که وی تنها کسی است که به سالن مرگ وارد شد و بیرون آمد.
اصغر مهدیزاده تنها بازمانده سالن مرگ
اصغر مهدیزاده از سال ۵۹ تا سال ۷۳ در زندانهای مختلف محبوس بود. او در جریان قتل عام زندانیان در زندان گوهر دشت بود. آن چه که در این ویدئو روایت میکند، دیدههای او از راهروی مرگ به سمت سالن مرگ است. حسینیهیی که نام می برد منظور حسینیه زندان گوهردشت است که در زمان قتل عام به عنوان محل اعدام و سالن مرگ از آن استفاده میکردند!
«در مقابل حسینیه ۴۰۰- ۳۰۰ نفر نشسته بودند. همهشان چشمبند زده و منتظر بودند.. چند نفر در حال نمازخواندن بودند».
کناری ایستادم و از یکی از بچهها پرسیدم برای چه شما را به اینجا آوردهاند؟ گفت: «چند شب است ما را به اینجا میآورند برای اعدام! اما نوبتمان نمیشود و ما را برمیگردانند». از نحوه اعدام پرسیدم. گفت: «تازه آمدهای؟». گفتم: «آره». گفت: «پس قبل از اعدام تو را میبرند تا اعدام دیگران را ببینی».

درباره؛ قتل عام ۶۷ بیشتر بخوانید
حسینیه محل اعدام جمعی زندانیان!
بالاخره ساعتی بعد یک پاسدار آمد مرا صدا کرد. بهتنهایی داخل حسینیه برد. از سقف بالای سن ۱۲ طناب دار آویزان کرده بودند. چشمبندم را که کنار زدند با انبوه پیکرهای زندانیان مواجه شدم که روی هم تلنبار شده بودند!
درب جنوبی حسینیه را باز کرده بودند و اجساد را از آنجا به حیاط میبردند. تعدادی از پاسداران مثل لاشخور در میان اجساد شهیدان به دنبال اجناسِ بهجا مانده از آنان بودند! اگر ساعت یا انگشتری پیدا میکردند عربده کشیده و خبرش را به بقیه میدادند.
دو پاسدار هرکدام یک پای مجاهدی را میگرفتند و کشانکشان تا دم در میبردند. در محوطه بیرونی یک خودرو برای انتقال پیکر شهیدان آماده شده بود و پاسداران، اجساد را به داخل خودرو منتقل میکردند.
۱۲ نفر به پرواز در آمدند
در هر فرجه زمانی یک گروه را برای اعدام وارد سالن میکردند. زیر هر طناب دار یک صندلی قرارگرفته بود. در زمانی که من آنجا بودم یک دسته ۱۲نفره جدید را آوردند و هرکدام را بالای یک صندلی بردند و طنابها را به گردنشان انداختند. پاسداری که در نزدیکی من بود به من زل زده و میخندید.
مقیسه ای معروف به ناصریان آمد و آنهایی را که سرود خوانده و یا شعار علیه خمینی داده بودند، زیر مشت و لگد گرفت. بعد آنها را از روی صندلی هل داد؛ اما از نفر چهارم این بچهها بودند که خودشان به آسمان پریده و به پرواز درمیآمدند!
صحنه به حدی تکاندهنده بود که نمیتوانستم باورش کنم. حالم دگرگون شد و دیگر نفهمیدم چه گذشت…
نظرات
خود فرقهء مجاهدین هنوز که به قدرت نرسیده اند برای مخالفینشان خط و نشان می کشند و آنها را تهدید می کنند, وی به روزی که قدرت به دست شما بیفتد (که هیچگاه نخواهد افتاد).
هیچ فرق اساسی بین فرقهء مذهبی حزب الله (با کش شخصیت خامنه ای) و فرقهء مذهبی مجاهدین (با کش شخصیت رجوی) نیست.
سه شنبه, ۱۹ام مرداد, ۱۴۰۰